اخیرا در لندن بودم. از روز شنبه ۵ تیرماه ۸۹ / ۲۶ ژوئن ۲۰۱۰ . این سفر به دعوت جوانان سیز لندن انجام شد. قابل ذکر است که در یک سال اخیر و در پیوند با جنبش سبز ایران در اغلب کشورهای جهان و بویژه در اروپا و آمریکا جوانانی به عرصه فعالیت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی پا گذاشته اند که به کلی با گروههای معمول و فعال سیاسی ایرانی در این ۳۰ سال در خارج از کشور متفاوت و متمایز اند. اینان تقریبا شباهتی و ارتباطی با گروهها و جمعیت های حزبی و سیاسی سنتی ایرانی در داخل و خارج ندارند. اینان از جنس جوانان سبز ایرانند. از این رو بیشتر به داخل کشور توجه دارند و از تعصبات و جزمیات حزبی معمول و گرایشات قبیله ای روشنفکری و سیاسی و منافع گروهی و ایدئولوژیک به دورند. مدرن اند و در پی آزادی و دموکراسی و حقوق بشرند و برایشان چگونه حکومت کردن از چه کسی حکومت کند مهم تر است. مسالمت جویند و ضدخشونت و از « پرچم محوری » و « پرچم بازی »گروهها به دور هستند و فقط پرچم سبز و نوای حق و عدالت را معتبر می دانند. این جوانان و این گرایش ما را به آینده ایران و آینده جنبش سبز و مدنی کنونی امیدوار می کند. این جوانان که غالبا دانشجویند و غالبا در سالهای اخیر از ایران آمده اند، در لندن نیز فعال اند و تقریبا محور فعالیت سبزها در پایتخت مهم کشور انگلستان هستند.
پس از تهیه مقدمات ( ویزا و بلیط ) روز جمعه عازم لندن شدم تا برای اجلاس روز بعد آمده باشم. ساعت پرواز نوزده و پنجاه و پنج دقیقه بود. اما چند دقیقه به فرودگاه داوینچی رم دیر رسیدم. شرکت هواپیمایی آلیتالیا گفت یک ساعت دیگر پرواز دیگر است اما باید حدود هفتصد یورو مابه التفاوت بپردازید که البته مقبول نیفتاد. ناچار به رم برگشتم. دوستان میزبان برای فردا بلیط تهیه کردند و از این رو روز بعد رفتم. هرچند با راه طولانی تر. ساعت یک از رم به میلان رفتم و ساعت بعد از فرودگاه میلان به لندن پرواز کردم و به هرحال به موقع و در آغاز برنامه رسیدم. دوست قدیم و همراه و همفکر شفیق به فرودگاه هیترو آمده بود.
جلسه در دانشگاه امپریال کالج لندن برگزار شد. من از ایتالیا و دکتر احمد سلامتیان از پاریس و دکتر عطاءالله مهاجرانی از لندن سخنران و اعضای پانل اجلاس بودیم. ما سه نفر حداقل در دو چیز اشتراک داشتیم: نمایندگی مجلس اول و حمایت از جنبش سبز. برنامه ساعت شش و نیم به وقت لندن با پخش فیلمی با عنوان « قرار نبود . . . » آغاز شد که متن آن سخنرانی دکتر محسن میر دامادی در مجلس ششم بود و حواشی و تصویرها نیز عمد تا به چهره های شاخص حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اختصاص داشت. پس از آن جوانی در باره حقوق بشر در ایران سخن گفت و طی آن تأسیس «انجمن دفاع از حقوق بشر و دموکراسی» را در لندن را اعلام کرد. پس از آن مهاجرانی با موضوع آسیب شناسی جنبش سبز سخن گفت. پس از آن من با عنوان جنبش سبز و نقش دین در آن و تحول فکر دینی در رهبران آن در داخل ( موسوی و کروبی ) در یک سال اخیر صحبت کرد. آنگاه سلامتیان سخن گفت که فکر می کنم عنوان خاصی نداشت اما به هرحال در موضوع جنبش سبز و تحولات جاری حرف زد. در بخش سوم برنامه پرسش و پاسخ برگزار شد که عمدتا به پرسش و حتی اعتراض به برخی از گفته های مهاجرانی اختصاص داشت. چند نفری حرفهای تند و تیز علیه مهاجرانی و رژیم جمهوری اسلامی و حتی موسوی زدند. عمده اعتر اض به این بود که چرا ایشان کسانی را از جنبش سبز خارج دانسته و یا چرا اعدام ها و عملکرد های جمهوری اسلامی را توجیه می کند و یا چرا هنوز از ولایت فقیه خوب و ولایت فقیه بد حرف می زند. چند نفری با اعتر اض جلسه را ترک کردند. ظاهرا طبق گفته برخی دوستان جلسات سخنرانی مهاجرانی با چنین رسش ها و واکنش هایی روبرو می شود. هیچ پرسشی از من نشد. پس از پایان برنامه چند نفری شام را در یک رستورانی ایرانی صرف کردیم.
هشت روز کامل در لندن بودم. در این روزها و شب ها ( طبق معمول ) یا جلسات کوچک و بحث و گفتگو پیرامون مسائل مخالف سیاسی و اجتماعی و فکری بود و یا دیدارهای دوستانه فردی و جمعی و یا مهمانی های دوستان قدیم و جدید ایرانی که غالبا از سر مهمان نوازی و محبت انجام شده و می شود و البته طبعا در این مهمانی ها بحث و تبادل نظر پیرامون حوادث کشور و مسائل جنبش و موضوعات ریز و درشت جاری میهن در جریان بود.
یک دیدار در محل جامعه ایرانیان لندن با شماری از هم میهنان داشتم. حدود 30 نفر بودند. تمام وقت سه ساعته به پرسش و پاسخ پیرامون مسائل جاری کشور گذشت. این جامعه عمدتا کار خدماتی و اجتماعی می کند و اصلا سیاسی نیست. احتمالا این تجمع صرفا به دلیل استفاده از محل آن در آنجا برگزار شده بود.
دیگر دیدارها عموما با دوستان اهل فکر و فرهنگ و بویژه با برخی از دوستان متعلق به نحله نواندیشی دینی بود. اما در این میان جالب ترین و گفتنی ترین این دیدارها با دکتر لئنونارد لویزُن بود که در یک رستوران انجام شد. برای بار نخست با نام و شخص ایشان در یک برنامه تلوزیونی بی بی سی بود که چندی پیش نشان داده شد آشنا شدم. در آن برنامه ایشان به زبان فارسی تقریبا روان و درست سخن می گفت و شیفتگی و حتی تعصب وی نسبت به ایران و تصوف و عرفان و عارفان ایرانی به روشنی قابل تشخیص بود. از این رو علاقه مند بودم که ایشان را در همین سفر ببینم. مجری محترم برنامه پرگار ترتیب این آشنایی و دیدار را داد. با آقای اتحاد به دیدار آقای لویزن رفتیم. حدود یک ساعت و نیم گفتگو کردیم. بحث عمده حول محور تاریخ ایران از پیش از اسلام و پس از آن و البته بیشتر روی عرفان و عارفان ایرانی بود و نیز اثر پذیری عرفان ایرانی از فرهنگ و ادیان پیش از اسلام مانند دین زرتشتی و مانویت و مزدکیت بود. مباحث خوبی مطرح شد. ایشان از من پرسشهایی داشت و من نیز از او پرسشهایی مطرح کردم. یکی از آثارش با عنوان فرعی « فراسوی ایمان و کفر » و عنوان اصلی « شیخ محمود شبستری » ( ترجمه دکتر مجدلدین کیوانی، چاپ دوم، 1385، تهران ) را به من هدیه داد. در آغاز کتاب تقدیم نامه ای نوشت که با « هوالودود » آغاز شده بود. کتابش را به تعبیر زیبایش به «دو زر ناب» یعنی دکتر زریاب خویی و دکتر زرین کوب تقدیم کرده است که به گفتة درست وی «پاسداران سترگ هویت ملی و فرهنگی ایران زمین» بودند. همین نکاتی که گفتم به روشنی از علاقه این ایران شناس سترگ به ایران و فرهنگ عرفان و نحله تصوف حکایت می کند. چنانکه دانستم جناب لویزن از سالیان پیش از انقلاب و پس از آن سالیانی در ایران و از جمله شیراز زندگی کرده و از نزدیک نیز با و ایرانی و ادب و فرهنگ ایرانی آشنا شده است. با شماری از عالمان و شاعران و نویسندگان ایرانی دوست و معاشر بوده و هست. در همین گفتگو روشن شد که با آقای دکتر الهی قمشه ای دوستی نزدیک و اخوانی دارد. حتی زمانی که یک سخن نقدگونه در مورد جناب قمشه ای گفتم به سختی در مقام دفاع برآمد و جانانه به حمایت بر خاست. گرچه از خود ایشان نشنیدم ولی گویا مسلمان است و رسما از صوفیان نعمت الهی است. ایشان آمریکایی است و همسرش انگلیسی و طرفه اینکه همسرشان نیز به خوبی فارسی حرف می زند و ایران شناس است و پژوهشهایی در مورد موسیقی ایرانی دارد. ایشان یک سی دی از کاهای همسرشان را نیز به من داد. گفتم دفعه دیگر لازم آمد که با همسرشان نیز آشنا شوم که استقبال کرد. گفت در خارج از لندن در مزرعه ای زندگی می کند و گفتم: خوب! در چنان جاهایی است که آدم عارف می شود و عارف می ماند! آخرین کتابش درباره حافظ در همین روزها در لندن به انگلیسی منتشر شده است.
جز اینها در یک گفتگوی سیاسی در تلوزیون بی بی سی شرکت کردم. نیز در برنامه پرگار بی بی سی با حضور جناب دکتر ماشاءالله آجودانی نویسنده کتاب « مشروطه ایرانی » که کم و بیش با استقبال مواجه شده است، شرکت کردم. موضوع این برنامه ارتباط و تعامل روشنفکران و روحانیت در دوران معاصر بود. گرچه حرفهای خوبی زده شد اما در بخشهایی از برنامه فضا تا حدودی تند و همراه با پرخاش از دو سو شد که بسیار بد و ناراحت کننده شد و من از این نظر نا راضی ام و دلخور اما به هرحال گذشته است و کاری نمی توان کرد. برنامه هنوز پخش نشده است تا واکنشها مشاهده شود و حداقل روشن شود از دید افراد بی نظر من چه سهمی در این فضای آلوده داشته ام.
صبح روز یکشنبه در معیت دوستم اتحاد به فرودگاه هیترو آمدم و به رم و سپس به شهرمان کیوسی باز آمدم. اما نکته قابل ذکر اینکه در فرودگاه متوجه شدیم که به دلیل عدم استفاده از بلیط در ورود به لندن بازگشت نیز کنسل شده است. کاری نمی شد ناچار بلیط جدید خریدیم.
واپسین کلام این است که در این سفر نیز مجالی دست نداد تا از دیدنی های لندن ( از جمله موزه های آن ) بازدید کنم. گرچه قبلا از برخی از آنها دیدن کرده ام. معمولا بیشتر یا تمام اوقات من در چنین سفرهایی در سخنرانی و حرافی و دیدار و مهمانی می گذرد و کمتر فرصت می شود که از شهر و دیدنی های آن دیدن کنم. لندن یکی از دیدنی ترین و از زیباترین و تمیز ترین شهرها و پایتخت های جهان است. بویژه موزه ها و پارکهای بزرگ و زیبای آن به راستی دیدنی و مسحور کننده و جذاب و چشم نواز و نشاط آور است. از یکی از پارکهای نزدیک منزل جناب اتحاد چند ساعتی بازدید کردیم. بخش گل آن واقعا دیدنی بود. 83 نوع گل با رنگهای متنوع در کنار هم منظرهٔ دیدنی و چشم نوازی پدید آورده بود. توریست های غالبا چشم بادامی در آنجا انبوه بودند و از چپ و راست و در حالات مختلف عکس و فیلم می گرفتند.