n۱ – شریعتی را چگونه شناختید؟
n
در سال ۱۳۴۸ ابتدا با کتاب « اسلام شناسی » ( مشهد ) آشنا شدم و آنگاه با نویسنده اش. او در آن سالها هنوز در سطح کشور چندان شناخته نبود و شاید من نمی شناختم. اما نخستین بار ایشان را با گوش کردن سخنرانی « هجرت و تمدن » وی در حسینیه ارشاد دیدم.
n
n۲ – شما از کدام شریعتی بیشتر الهام گرفتید یا آن را تصویر اصلی او دانستید: شریعتی کویریات؟ شریعتی اسلامیات؟ شریعتی اجتماعیات؟
n
در این مورد می توان گفت که به طور جدی و دقیق بین این سه نگاه و یا سه نوع کار شریعتی نمی توان جدایی و تفکیک قایل شد اما من در آغاز بیشتر تحت تأثیر اسلامیات نوگرایانه و حداقل بی سابقه او ( حداقل از نظر زبان و ادبیات و مفهوم سازی های دینی – علمی و جامعه شناختی ) در حوزه گفتارهای مذهبی دهه چهل و پنجاه و نیز اسلامیات شیعی انقلابی بودم ولی بعدها در سالهای پس از 55 تا اواسط دهه شصت اجتماعیات برایم برجسته تر شد و در دو دهه اخیر کویریات درخشش نمایان تری پیدا کرد و این شاید به تناسب شرایط و نیازها و تا حدودی سن و سال باشد. در عین حال بیفزایم که کتاب کویر را در همان سال 48 خواندم و از آن بسیار لذت می بردم و به دیگران سفارش می کردم بخوانند اما باید اعتراف کنم که در آن زمان این کتاب و به طور کلی ادبیات کویری شریعتی را بیشتر « ادبیات» می فهمیدم تا اندیشه های عمیق عرفانی و تجارب شهودی و وجودی. چرا که هیچ اطلاعی از عرفان و معارف عرفانی نداشتم.
n
n۳ – تصور می کنید تصویری که از شریعتی داشته اید و بر اساس آن عمل کرده اید، تا چه حد تصویر و تصور کامل و صحیحی از او بوده است؟
n
اساسا ارائه تصویر کامل از شریعتی و شخیصت هایی چون او کار آسانی نیست و هنوز هم نمی توانم بگویم تصویر جامع و مانعی از او دارم و یا می توانم ارائه دهم. فقط می دانم در هر زمان بعدی از شخصیت و یا افکار و ادبیات ویژه اش در ذهن و زبانم برجسته تر شده است. سیر آن را گفتم. شریعتی چندان غنی هست که بتواند نیازمندان متکثر و حتی متضاد را در گروههای سنی و فکری و اجتماعی به تعالی و غنای بیشتری برساند.
n
n۴ – علی شریعتی معلم انقلاب بود؟
n
بی هیچ تردید ( چنان که مخالفان او نیز اعتراف می کنند )، شریعتی به هردلیل در زمینه سازی های فکری و اجتماعی انقلاب 57 نقش برجسته داشته و از این رو او را به درستی « معلم انقلاب » دانسته اند، اما اگر به افکار و طرح ها و آرمانهای شریعتی توجه کنیم و « مطلوب ها » ی او را لحاظ کنیم، نه تنها نسبتی بین این انقلاب و آن مطلوب ها نمی بینم، بلکه حداقل در موارد زیادی بین آن دو تعارض های بنیادین مشاهده می کنیم. این هم از شگفتی ها و حتی می توان گفت از پارادوکس های شریعتی است. اگر پیروان فکری شریعتی ( از جمله فرزندان با صلاحیتش ) بتوانند با استفاده از روشهای پژوهشی و زبانی مقبول این پارادوکس مهم را بشکافند و توضیح دهند، گام بزرگی برداشته و خدمت بزرگی به خود آن بزرگ و به راه و مکتب او کرده اند.
n
n۵ – آیا شریعتی در ذهن خود به « حکومت اسلامی » می اندیشید؟
n
قاطعانه می توان گفت شریعتی نه تنها در ذهن خود بلکه در زبانش نیز به حکومت مذهبی نمی اندیشید. انسان شناسی، ایدئولوژی و تاریخ نگری شریعتی نمی تواند با هر نوع استبداد و آمریتی سازگار باشد، تا آنجا که گاه برخی گفته های او به اندیشه و ادبیات آنارشیستی پهلو می زند. وی در مجموعه آثار 22 در گفتگو با تو این بی به صراحت حاکمیت دینی – روحانی را نه تنها مولد استبداد می داند که عین استبداد خشن و ضد انسانی معرفی می کند. از این رو اگر هم او در جایی سخنی به صراحت و یا به تلویح در مورد حکومت اسلامی گفته باشد، منطقا یا باید در پرتو اصول و محکمات اندیشه او تفسیر شوند و یا به عنوان موارد تناقض نادیده گرفته شوند.
n
n۶ – آیا شریعتی مخالف دموکراسی، به معنایی حکومت مردمی، بود؟
n
گرچه شریعتی، به دلایل روشن که در آثارش فراون دیده می شود، با دموکراسی حاکم بر غرب ( حداقل در زمان او ) چندان سر سازگاری نداشت و از منتقدان جدی و رادیکال حاکمیت دموکراسی در خدمت سرمایه داری خشن و امپریالیسم به شمار بود، اما در عین حال او نه تنها اصل دموکراسی ( به معنای حاکمیت مردمی قدرت سیاسی بر بنیاد قدرت عرفی و دموکراتیک ) را نفی نمی کرد بلکه به شدت از آن دفاع می کرد و در آثار او فراوان می توان از این نوع دفاعیات و حمایت ها یافت و مراجعه به آنها برای همه ممکن است. از جمله در همان پایان کتاب « امت و امامت » به دموکراسی به مثابة اصل اسلامی در عصر غیبت تصریح شده است. در این مورد هم باید بگویم که در موارد معارض، آنچه اصل است همان محکمات است و متشابهات لزوما در پرتو محکمات تفسیر می شوند.
n
n۷ – شریعتی درد مسلمانان را در این موارد می دید: متولیان رسمی، استحمار و اسثمار مذهبی، خرافه زدگی و انحراف از اسلام اصیل، آیا درست تشخیص داده بود؟
n
گرچه به استناد آثار شریعتی می توان بر این فهرست افزود اما به نظرم در موارد مطرح شده تشخیص او درست بوده و کاملا با مستندات تاریخی سازگار است. تحولات سه دهه اخیر در کشور ما و گسترش بنیادگرایی در جهان اسلام مهر تأییدی بر این گفتارها است. البته واقعیت این است که دیگر مصلحان مسلمان معاصر نیز هر کدام به گونه ای و با زبانی و تحلیلی به این موارد اشاره کرده اند. از جمله مسأله متولیان و خرافه گرایی و انحراف از اسلام اصیل و نخستین در گفتارهای تمام مصلحان دیده می شود.
n
n۸ – راه چاره شریعتی « بازگشت به خویشتن » بود. چرا و درک شما از آن چه بود؟
n
شریعتی خود به تفصیل در مورد ایدة بازگشت به خویش اسلامی – شیعی سخن گفته و نیازی به بازگویی آنها و یا افزایشی و توضیحی نیست، اما باید توجه داشته باشیم که « بازگشت به خویش » او در ارتباط با اندیشه « الیناسیون فرهنگی » او قابل فهم و تحلیل است. او می گفت مسلمانان در تاریخ خود ( از جمله بوسیلة استعمار در عصر جدید ) از حقیت دینی و هویت انسانی و فرهنگی مثبت گذشته خود یا تهی شده و یا فاصله گرفته اند، از این رو باید به آن ایمان و اندیشه های حرکت آفرین نخستین خود باز گردند تا به بیداری و خودآگاهی انسانی و اسلامی برسند و پس از آن برای آزادی و عدالت و علوم و فنون و خلق تمدن جدید و بومی آماده شوند. منظور از این شعار نه دعوت به ارتجاع مذهبی یا ملی بود و نه هدف بازگشت به زندگی و شریعت ساده و مؤمنانه صدر اسلام و نه به اندیشه و سنت فقیهانه قرون اخیر مسلمانان. در آن زمان من ( و دیگران نیز ) تصوری جز این نداشتم. در عین حال این شعار حامل ابهاماتی است که امروز باید رفع و یا اصلاح شود.
n
n۹ – چرا « علی »؟ تصور شریعتی از علی برای نسل شما چه بود؟
n
یکی از شیوه های آموزشی و بیدارگری های شریعتی به قصد رسیدن به رهایی و آزادی، احیای نمادهای تاریخی و اسلامی – شیعی بود و برای او به عنوان یک شیعه تمام عیار پس از محمد احیای الگوهایی چون علی و فاطمه و حسن و حسین و ابوذر و سلمان و دیگران بودند که شخصیت و زندگی آنان در طول تاریخ یا با انواع خرافه ها آلوده شده و یا به هرحال فراموش شده و از خاصیت طبیعی خود تهی شده و حتی به تعبیر خود او تبدیل به « تریاک » شده اند. این شیوه اصولا برای حرکت آفرینی و بیدارگری بسیار مهم است و از قضا نواندیشان کنونی ایران از این شیوه بی بهره اند و به همین دلیل نمی توانند به سادگی با توده مردم سخن بگویند و آنها را به حرکت بخوانند. به هر حال برای نسل ما علی بی ابیطالب به روایت شریعتی نماد انسانی ایمان، آزادی، قاطعیت در عدالت خواهی و مظهر مساوات طلبی بود. باید افزود که شریعتی از علی اسطوره جدیدی ساخت که شاید تا حدودی با واقعیت های تاریخی فاصله داشت اما کارآمد بود و نیز او احتمالا آگاهانه علی بن ابیطالب را در شخصیت خود یعنی علی شریعتی باز سازی می کرد. سخنرانی « علی و رنجهایش » نمونه ای از این تلاش است.
n
n۱۰ – شمابا شریعتی زیسته اید و بالیده اید؛ اگر او امروز میان ما بود، مهم ترین پروژه فکری خود را چگونه تعریف می کرد؟
n
ارائه پاسخ دقیق و مقرون به حقیقت به این پرسش، کار آسانی نیست، زیرا نه من شریعتی هستم و نه زمانه زمانه شریعتی است و نه طبعا شرایط و نیازها کاملا با چهل سال پیش یکی است. در عین حال می توانم بگویم که اگر شریعتی اکنون در زمان و زمانه ما می زیست، قطعا همان پروژة « بازسازی اندیشه دینی » به روایت اقبال و یا در سطح عام تر همان « اصلاح دینی » را با جدیت بیشتر دنبال می کرد. چرا که امروز سخن معروف او « هر انقلابی قبل از آگاهی فاجعه است » به حقیقت پیوسته و بنیادگرایی خشن و جزمیت گرا و تعصب آلود و عقب مانده این مدعا را بیش از هر زمانی اثبات کرده است. اما این که این اصلاح چگونه و با چه اولویت های پژوهشی و گفتمانی و با چه ابزارهایی انجام می شد، هیچ نمی توان گفت. به نظر می رسد که در زمان شریعتی بیشتر « روشنگری » صورت گرفته بود اما اکنون بیشتر « روشنفکری » یعنی تعمق در بنیادها و نظریه پردازی های جدی و تحول آفرین « در کل دستگاه مسلمانی » ( به تعبیر اقبال ) نیاز است که رسالت بنیادین پیروان فکری او است.
n
این پاسخ های مکتوب چندی پیش به پرسشهای مکتوب یک نشریه داخل کشور داده شده است که طبق قرار به صورت اقتراح از افراد صاحب نظر دیگر نیز پرسیده شده و پاسخ ها کنار هم منتشر شده است.