سیر نابخردی

به فیض الله عرب سرخی

باربارا تاکمن کتابی دارد با عنوان « سیرنابخردی » که به زبان فارسی ترجمه شده و در اختیار فارسی زبانان است. گرچه کتاب او گزارشی معمول و البته با بیان و زبان ادیبانه و جذاب و رمان گونه و از این رو خواننده پسند از چند فصل مهم و شنیدنی تاریخ بشر از روزگار باستان تا عصر جدید است، اما او به نکته بسیار مهمی توجه کرده است که تا کنون حداقل چنین برجسته نشان داده نشده است و از قضا اهمیت کتاب نیز در همین توجه است. آنچه باربارا به آن توجه کرده و آن را محور گزارش تاریخی خود قرار داده، یک جمله بیش نیست و آن این که سیر تاریخ فرمانروایان و حکومتها، سیر نابخردی است، چرا که این فرمانروایان غالبا تصمیم هایی گرفته اند که بدترین بوده و از این رو در نهایت هم به زیان خودشان تمام شده و هم به زیان مردم شان. این نویسنده با اطلاع و خوش فکر و خوش قلم تمام کتاب خود را برای اثبات این دعوی نگاشته است.

کسانی که اندک آشنایی با تاریخ ( تاریخ عمومی جهان یا تاریخ منطقه ای و یا ملی ) دارند به خوبی می دانند این دعوی کاملا درست و مستند است و می توان نمونه های فراوان از آن ارائه داد. این کتاب را اخیرا خوانده ام و اتفاقا در زمانی آن را مطالعه کرده ام که در کار نگارش تاریخ ایران باستانم و حین گزارش تاریخ شاهان و فرمانروایان ایران بارها به یاد سخن اساسی باکمن می افتم و می بینم که چگونه شمار قابل توجهی از این حاکمان در لحظات حساس تاریخ جاهلانه و یا مغرورانه دست به انتخابهایی زده اند که آشکارا به زیان شان بوده و چه بسا خود را به تباهی افکنده و ملتی را به بدبختی و تباهی و سقوط کشانده اند.

اما برای اثبات مدعای کتاب سیر نابخردی نیازی به تاریخ جهان و ایران نیست، فقط کافی است که تاریخ سی ساله جمهوری اسلامی و بویژه تحولات اخیر ( از گروگانگیری گرفته تا جنگ و دوران اصلاحات و انتخابات دهم ریاست جمهوری ) را ورق بزنیم و از این منظر سیر رخدادها و تصمیم گیریهای مسؤلان جمهوری اسلامی را مورد توجه و مداقه قرار دهیم. بویژه که این تحولات دیگر برای ما نسل انقلاب تاریخ به معنای متعارف آن  نیست، بلکه « عین الیقین » است و « حق الیقین » نه صرفا « صدق الیقین ». اصولا اگر با همین محور سیر تحولات چهار سال اخیر در دولت نهم و دهم را در کتابی به بحث و تحقیق و تحلیل بگذاریم، به جد هم کتابی خواندنی خواهد شد و هم عبرت گرفتنی.    

اما اکنون نمی خواهم به رخدادهای گذشته و حتی حوادث چند ماه اخیر و تصمیمانی که می توانست به گونه ای دیگر گرفته شوند اشاره کنم، حال می خواهم به همین رویداد آخرین یعنی ماجرای بی پایان جدال هسته ای ایران با آژانس و جهان و بیانیه ای اخیر آژانس و واکنش نسنجیده دولت کودتا اشاره کنم. در چهارچوب نظریه سیرنابخردی، این دولت و بویژه رئیس آن، به راستی در تاریخ ایران نمونه است و نام آن در تاریخ ایران معاصر جاودانه خواهد ماند.

دو تخصص مهم در این دولت بسیار برجسته است. یکی اقدامات خلق الساعه و غالبا نسنجیده و ماجراجویانه و بحران زا است، و دیگر، اقدامات به غایت واکنشی و ایضا نسنجیده و نا متعارف و بی بنیاد. اگر این دو نوع رفتار دولت و رئیس آن را در این بیش از چهار سال فهرست کنیم، به راستی فهرستی دراز خواهد شد.

در موضوع سیاست هسته ای، رفتار و گفتارهای نسنجیده و نیز واکنشی رئیس دولت و همکاران تابع ایشان، در این مدت به گونه ای بوده که جمهوری اسلامی را در گرداب بزرگی از بحران و تنش در روابط جهانی و منطقه ای فرو برده است. از آثار آن ارجاع  این پرونده به شورای امنیت و تا کنون صدور سه قطعنامه علیه ایران است و حال می رود که به تحریمها و قطعنامه های ویرانگر دیگر منتهی گردد. این درحالی است که رئیس دولت در این سالها بارها با صراحت حتی در سازمان ملل اعلام کرده است که از نظر ما ( که البته دقیقا روشن نیست که این « ما » کیست و چه سمتی دارد ) پرونده هسته ای ایران بسته شده و کار تمام است و « ما » از یک سو به خانواده هسته ای جهانی پیوسته ایم و از سوی دیگر پیروز این میدانیم و بالاخره پشت استکبار جهانی را به خاک مالیده ایم. از این رو همه به یا داریم که دولت روز هسته ای اعلام کرده و تا کنون چند بار نیز جشن پیروزی برگزار شده است. رئیس دولت نیز همواره مدعی است که با اتخاذ « دیپلماسی عمومی » نه تنها در عرصه بین المللی موفق بوده بلکه توانسته است مدعی رهبری جهانی باشد و سران جهان از او خواسته اند که جهان را مدیریت کند! اما اکنون پس از بیش ار چهار سال چه می توان گفت؟ به راستی دپلماسی عمومی ایشان کامیاب بوده و موجب تحکیم موضع ایران در جهان شده و توانسته منافع مردم و حتی نظام را در مناسبات دنیای بی رحم امروز حفظ کند؟ اگر چنین است، چرا پس از آن همه ادعا و رجزخوانی و جشن پیروزی، جمهوری اسلامی در ضعیف ترین موقعیت در طول این سی سال قرار گرفته و تحریمهای دیگر و احتمالا خطرات جدی تری در راه است؟ این همان سیاست عزت، مصلحت و حکمت ادعایی است؟ جز « سیرنابخردی » چه نامی می توان بر آن نهاد؟

اما در مورد تخصص دوم یعنی اقدامات واکنشی نیز وضع از این هم فاجه آمیز تر است. دولت و رئیس آن، از یک سو همواره تلاش پنهان و آشکار دارند که اروپا و بویژه آمریکا را بر سر مهر آورند و گفتگو و افتخار روابط با آمریکا را از آن خود کنند، از طرف دیگر در همان حال بویژه زمانی که با بی اعتنایی و حداقل بی اعتمادی مواجه می شوند، به شکل ناشیانه ای با شتاب به موضع عکس العملی افتاده و با گفتارهای نسنجیده و تند و اقدامات ماجراجویانه و منفعلانه موجب انزوای بیشتر و شکست تلخ تر در روابط خارجی می شود. این نوع گفتارها و رفتارها نشان می دهد که این دولت و رئیس آن، اساسا از هیچ سیاست روشن و برنامه مدونی پیروی نمی کند و تابع هیچ نظم و قاعده ای نیست. البته طبیعی است که چنین باشد. زیرا اصولا نظم و قانون و برنامه و سیاست مدون در هر زمینه ای با مزاج و طبیعت جناب رئیس سازگار نیست. از باب نمونه می توان اشاره کرد که هر بار که روابط جمهوری اسلامی و دولت با جامعه جهانی و آژانس و اتحادیه اروپا و آمریکا مختل و تیره می شود، از یک سو لحن و زبان رئیس ناگهان چنان تند می شود و در خطابه های آشنا چنان بر فهرست جنایات دولتهای استکباری افزوده می شود که گویی به کشفیاتی تازه رسیده اند، و از سوی دیگر، بلافاصله چند نفر یا شبکه ای از جاسوسان بیگانه و عمدتا آمریکایی و انگلیسی با تلاش سربازان گمنام امام زمان شناسایی و دستگیر می شوند! مثلا روزی دولت اسرائیل اعلام می کند که یک جاسوس ایران را بازداشت وکرده و محاکمه می کند و درست روز بعد وزارات اطلاعات ایران اعلام می کند که چند جاسوس اسرائیلی را دستگیر کرده است. حتی صبر نمی کنند چند روزی بگذرد و اندکی ماجرا فراموش شود و حداقل زمینه لازم برای مقبولیت افکار عمومی ازاین خبر بهجت اثر آماده گردد. جالب این که اسرائیلی ها نام و مشخصات متهم خود را اعلام می کنند اما جاسوسان مورد ادعای ایران هر گز نامشان اعلام نمی شود و حالب تر این که پس از آن نیز از پایان کار آن جاسوسان ادعای کسی خبردار نمی شود. در مورد انگلیس و آمریکا نیز بارها همین واکنش ناشیانه و نسنجیده دیده شده است. یا زمانی که اعلام می شود شماری از ملوانان انگلیسی در آبهای ایران بازداشت شده و اتهام نیز جاسوسی و یا تجاوز به خاک کشور است اما پس از آن که تهدید طرف قدرتمند جدی می شود در عرض چند روز و حتی چند ساعت ورق بر می گردد و  جاسوسان و متجاوزان خارجی مهمان گرامی شمرده شده و مهمان نوازی ایرانی و رأفت اسلامی مان گل کرده و با حضور رئیس ضد امپرلیست ما با هدایای بسیار بدرقه می شوند و با سلام و صلوات راهی کشور خود می شوند و البته پس از بازگشت نیز حسابی تلافی کرده و راست و دروغ به هم بافته برای خود نام و نان دست و پا می کنند و حتی خاطرات خود را از این دوران قهرمانی می فروشند و پول می گیرند. این روزها نیز گویا باز ماجرای مشابه دیگر در روابط سیاسی ایران و بریتانیا در حال تکرار است. یا در برابر مصوبه کنگره آمریکا مبنی تخصیص بودجه برای پی گیری موارد نقض حقوق بشر در ایران، مجلس ایران مبلغی قابل توجه به بررسی موارد نقض بشر در آمریکا اختصاص می دهد. گویا این دولتمردان با این اصل بدیهی آشنا نیستند که سیاستی موفق است که فعال باشد نه منفعل و همراه با ابداع و ابتکار باشد نه واکنشی و از سر استیصال. 

آخرین چشمه از این سیر نابخردی و اقدامات واکنشی، مصوبه هیئت دولت در یک نشست مبنی بر ساختن ده سایت غنی سازی در مدت چند ماه و یا درآیندهٔ نزدیک است که یک روز پس از بیانیه آژانس علیه جمهوری اسلامی صورت گرفته است. مگر اعلام نشده بود که کار تمام است و با پیروزی ایران پرونده هسته ای ایران بسته شده است؟ مگر در ژنو توافقاتی صورت نگرفته بود؟ چرا در عرض چند روز سیاست صد و هشتاد درجه چرخید و خلاف تعهد عمل شد؟ چرا چنین بیانیه ای بر ضد شما صادر شد؟ حال چرا بی درنگ و در عرض چند ساعت تصمیم گرفته شد ده سایت جدید بسازید؟ ( نه یکی، نه دوتا، ده تا!! ) آیا این تصمیم، تصمیمی کارشناسانه و علمی و اقتصادی و استراتژیک است؟ بودجه عظیم آن تأمین شده است؟ اگر چنین است چرا در گذشته اعلام نشد؟ حتی اگر واقعا چنین تصمیمی گرفته شده بود، چرا در چنین شرایطی حساس اعلام می شود؟ آیا دنیا حق ندارد آن را نمایشی و بلوف و واکنش کودکانه بداند؟ هیچ فکر کرده اید که در این شرایط حتی یک نفر هم در دنیا نیست که چنین ژستی، ولو بر فرض محال جدی، را جدی و عملی بداند؟ جالب است در زمانی که به اعتراف کارشناسان ( حتی نمایندگان مجلس ) بیش از هشتاد درصد مصوبات عمرانی دولت بویژه در سفرهای استانی در طول بیش از چهار سال عملی نشده و دولت به شدت گرفتار کسر بوده است، چه کسی باور می کند که این دولت بتواند در مدت کوتاه حتی در طول چهار سال ده سایت هسته ای و حتی یکی از آنها را بسازد؟ تا کجا می توان افکار عمومی را به بازی گرفت و به شعور مردم ایران و جهان توهین کرد؟

ایکاش باربارا تاکمن زنده بود و فصل آخر کتابش را می نوشت که قطعا از تمام بخشهایش مستندتر و خواندنی تر و عبرت آموز تر می شد.

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message