آنچه در این یادداشت می خواهم بگویم، گله از برخی ایرانیان و گاه دوستان قدیم است که هنوز به گمانم حقیقت ماجرا را در نیافته و یا حداقل من نتوانسته ام حالیشان کنم که داستان تجاوز اسرائیل به ایران چیست؟ از جمله در تثبیت این مدعا چندان موفق نبودم که این تهاجم خارجی اسرائیلی و آمریکایی، که حداقل آشکارا نقض تمامی قواعد بین المللی است که خود غربی ها با رهبری دولت آمریکا در حدود صد سال اخیر است آن ها را تصویب و تثبیت کرده اند و باید بی اما و اگر محکوم شود!
به هر تقدیر متأسفانه هنوز موفق نشده ام برای برخی روشن کنم که:
اولا، هیچ دولت خارجی و به طور اخص رژیم نسل کش و نخست وزیر محکوم شده و تحت تعقیب اسرائیل و قاتل حدود شصت هزار انسان بیگناه فلسطین و غزه، کشتار بی مانندی که هنوز هم با شقاوت تمام ادامه دارد، با هیچ منطقی نمی تواند حامی آزادی و عدالت و دموکراسی برای مردم ایران باشد و آن هم در وضعیتی که در 12 روز، ارتش و نیروهای امنیتی آن با حمایت تمامی دولت های قدرتمند غربی و ناتو، حدود هزار انسان هموطن اعم از نظامی و غیر نظامی و شماری نیز زن و کودک را با قساوت تمام ترور کرده و به قتل رسانده است!
ثانیا، اگر استیفای آزادی و عدالت، که حق مطلق مردم ایران است و باید به دست آورند، فقط و فقط با مبارزات کم و بیش طولانی درونی و مردمی ایرانی است و حمایت های جهانی با محوریت نهادهای حقوق بشری فقط می تواند سیاسی و فرهنگی باشد و بس؛ بدون کمترین دخالتی و حتی بدون شائبه دخالتی! تاریخ ایران نشان می دهد که هر نوع دخالت خارجی، در بهترین حالت، مبارزات داخلی و مستقل را مخدوش و بی اعتبار کرده و حتی به نوعی در خدمت سرکوب و استبداد داخلی بوده است. این بار هم اگر چنین شود، که محتمل است، مسئولیت آن بیش از همه بر عهده اسرائیل و آمریکا و اروپاست.
ثالثا، و بسی مهم تر، در وضعیت تجاوز خارجی و در خطر قرار گرفتن تمامیت میهن و خدشه به استقلال کشور (به ویژه که سیاست بارها اعلام شده اسرائیل چند پاره کردن ایران بزرگ است)، وفق منطق موقعیت، ضرورت ایجاب می کند که مقاومت عام و میهنی مردمان با هر گرایشی در اولویت اول باشد! حتی در حد ضرورت و برای رعایت انصاف می توان به ایرادهای همزمان حکمرانان نیز پرداخت، که عموما می پردازند، اما به هر تقدیر ادبیات مورد استفاده و تعبیر و عناوین مهم است، «عالمی را یک سخن ویران کند»! رعایت اولویت و حداقل آتش بس موقت داخلی نیز حکم عقل است و به مقتضای مصالح بالاتر.
هنوز شماری از هموطنان یا رسما و علنا با وقاحت تمام از حمله اسرائیلی حمایت کرده و آن را به دلیل اهتمام به سرنگونی جمهوری اسلامی مجاز و مفید می شمارند و حتی صریحا از این تهاجم و تجاوز و کشتار وحشیانه به عنوان یک «فرصت طلایی» یاد می کنند و یا خیلی محتاط و آرام و کم اثر تجاوز را محکوم می کنند ولی در مقابل تمامی حمله شان متوجه مقامات جمهوری اسلامی با رهبری خامنه ای است. اینان اصولا به استدلال کسانی که دفاع از تمامیت و استقلال کشور را مهم و در اولویت می دانند نه تنها هیچ توجهی نمی کنند (و شاید هم عمدا چنین می کنند) بلکه آشکارا می کوشند آنان را به ناحق متهم به حمایت از جمهوری اسلامی کرده و از عرصه خارج کنند. اینان از عناوینی گمراه کننده مانند ملی گرایی توهمی یا رؤیایی و یا اتهام کردیت دادن به خامنه ای به عمد یا غیر عمد استفاده کرده و تلاش می کنند همبستگی نسبی ملی اخیر را بی اعتبار کنند. چنین مدعیاتی جز بی اخلاقی و تحریف حقایق نامی ندارد. اینان صریحا اعلام می کنند که این جنگ، جنگ میهنی نیست. در واقع مفهوم این مدعا تأیید و تکرار همان دروغ شناخته شده نتانیاهوی متجاوز است که با مردم ایران کاری ندارند بلکه با رژیم مستبد ایران مقابله می کنند و فقط سرکوبگران و تروریست ها را می کشند؛ ادامه همان دروغی که کمتر از دو سال است در غزه تکرار می شود!
با این همه نه تنها گروه نخست نام شان در شمار خائنان به ایران ثبت خواهد شد، گروه دوم نیز، که احتمالا شماری از آنان دچار اشتباه در درک شرایط و در تحلیل هستند، در افکار عمومی ایرانیان نیز به سادگی تبرئه نخواهند شد.
سخن ناتمام است. در تعلیل چنین وضعیتی در یادداشت دیگر خواهم نوشت.
گجمعه 13 تیر 1404