سیزدهم آبان 58 و پیامدهایش

دیروز 13 آبان و یادآور حمله به سفارت آمریکا در تهران بود. طبق معمول نهادهای رسمی در نظام جمهوری اسلامی این روز را گرامی داشته و چند راهپیمایی در تهران برگزار کرده و رهبر نظام ولایی نیز، طبق رسم معمول، به این مناسبت در جمعی از هوادارانی که حداقل اکثریت قریب به اتفاق شان در آن روز یا به دنیا نیامده و یا خردسال بوده ولی از طریق منابع مرسوم حکومتی تغذیه فکری شده اند، سخن گفت و تأکید کرد که نباید تسخیر سفارت آمریکا در 46 سال پیش زیر سئوال برود!

با این همه می دانیم دیری است که ماجرای حمله به سفارت آمریکا در 58 و گروگانگیری شماری از اعضای سفارت در تهران و تداوم آن و در نهایت آزادی آنان در سال بعد به جد به چالش کشیده شده و حتی اغلب دانشجویان موسوم به «دانشجویان پیرو خط امام» آن روز صریحا چنان اقدامی را خلاف قواعد حقوقی بین المللی و در مجموع به زیان کشور می دانند و آشکارا از آن تبری می جویند و یا سکوت می کنند و افراد معدودی نیز البته چنان اقدامی را در آن زمان خاص و شرایط ویژه درست و قابل دفاع می دانند ولی تکرارش را بی تردید نادرست و خلاف و مضر می شمارند.

اول خاطره آن روز را بگویم. آبان 58 زمانی بود که محمدرضا شاه به آمریکا رفته بود. ذهنیت حاکم و معمول آن بوده که با این اقدام آمریکا، احتمال تکرار ماجرای تکرار کودتای 28 مرداد 1332 وجود دارد. بدین جهت خشم و نگرانی بر افکار عموم مردم و انقلابیون حاکم شده بود. در سراسر کشور راهپیمایی انجام می شد. ما هم در شهر شهسوار (تنکابن بعدی) راهیپمایی مهمی تدارک دیده بودیم. در حین حرکت جمعی دریافتم که در تهران عده ای به اعتراض به سفارت آمریکا در تهران حمله کرده و ساکنان سفارت را گروگان گرفته اند. در آن روز هنوز همه چیز در ابهام بود و نمی دانستیم که باید تأیید و حمایت کنیم یا نه. اما به زودی اطلاع یافتیم که «امام» نیز این اقدام را تأیید کرده است. از آنجا که در آن زمان معیار درست و نادرست برای عموم انقلابیون از جمله خودم نظر رهبر انقلاب بود، به درستی این عمل اعتماد کرده و از آن زمان به بعد همواره از حامیان دانشجویان و تسخیر سفارت بوده ام.

سال بعد (خرداد 59) به عنوان نماینده مردم شهسوار و رامسر به مجلس راه پیدا کردم. از آنجا که آیت الله خمینی حل نهایی گروگان ها را (به هر دلیل) به مجلس آینده وانهاده بود، در آبان همان سال ماجرای گروگان های آمریکایی در مجلس مطرح شد که در نهایت به آزادی آن ها و انعقاد قرارداد الجزائر بین ایران و آمریکا منتهی شد. داستان آن را به تفصیل در یادداشت های مجلس اول آورده ام که در دست انتشار است.

اما غرض از این یادداشت چیزی دیگری است.

هرچند فکر نمی کنم حداقل اکنون پس از چهل و شش سال کسی شک داشته باشد که این اقدام (حتی اگر در زمان خودش ناگزیر بوده) در نهایت نه قابل دفاع است و نه تأمین کننده منافع ملی و حتی منافع نظام جمهوری اسلامی. می پندارم که حتی اگر همان اقدام نادرست، خیلی زود مثلا با وساطت سازمان ملل و یا کنفرانس اسلامی و یا شخصیت های سیاسی و مذهبی آن روز جهان پایان می یافت، می توانست ختم به خیر شود و این همه رنج و زیان نصیب مردم و حتی حکومت نمی شد. اما باید بگویم که متأسفانه من هم مانند بسیاری از جوانان انقلابی آن زمان، به هر دلیل (از جمله اعتماد استوار به نظریات آیت الله خمینی) چند سالی از مدافعان اشغال سفارت بوده ام. در دوران مجلس نیز در شمار افراد هرچند محدودی بوده ام که به طریق دیگری خواهان حل ماجرای گروگان ها بوده ام که داستانش در همان یادداشت ها آمده و گزارش شده است.

از آنجا که ممکن است دیگر مجالی برای اظهار نظر و طرح آخرین دیدگاهم در این باب پیدا نکنم، از این فرصت استفاده کرده و ندامت خود را از همان دفاع چند سال نخست دهه شصت از ماجرای اشغال سفارت آمریکا در تهران، ابراز و اعلام می کنم و از مردم ایران به ویژه از موکلانم در منطقه حلالیت می طلبم. و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.

دوشنبه 14 آبان 1403       

Share:

More Posts

Send Us A Message