اشاره: متن زیر یادداشتی است که در مجموعه یادداشت های مجلس تحریر شده است. در آستانه انتخابات مجلس دوم مانند دیگر نمایندگان و احیانا مردم در باره انتخابات آینده فکر می کردم. هرچند خودم قاطع بودم که نباید مجددا داوطلب شوم ولی از چند سو تحت فشار بودم که برای بار دوم نامزد شوم. در این احوال یک بار مرحوم محمدجواد باهنر را در خواب دیدم و در عالم رؤیا نظرش را در باره انتخابات آینده پرسیدم. اینک مفید می نماید که در آستانه نمایش انتخابات مجلس دوازدهم همان نوشته با ذکر تاریخ تحریر در اینجا بیاورم. بیفزایم که فعلا بحث از اعتبار معرفتی و انکشافی پدیده خواب با «رؤیا» مطرح نیست؛ در اینجا هدف نقل رخدادی است که واقعا رخ داده است.
احتمالا دلیل چنین خوابی پیوند عاطفی ام به باهنر بود که از روزهای آغازین مجلس در شعبه 8 ایجاد شده بود. به ویژه دیدن جنازه سوخته و به شدت کوچک شده باهنر پس از حادثه هشتم شهریور در مجلس، به شدت مرا تحت تأثیر قرار داده بود. باهنر خیلی آرام و متین بود و به طور کلی بی حاشیه و یا کم حاشیه می نمود. اصولا از تیپ و تبار هاشمی رفسنجانی و بهشتی و خامنه ای نبود. حداقل در مجلس چنین نمود داشت. البته اگر زنده می ماند در دوران بعد، تحولات و تغییرات احوال معیار خوبی برای به آزمون گذاشتن آن مرحوم شمرده می شد.
+++
جمعه 11 / 9 / 62
چند روز قبل، بعد از ظهری بود، شهید باهنر را در خواب دیدم و از ایشان پرسیدم که نظرتان در باره انتخابات مجلس چیست؟ ایشان به شدت عصبانی شدند و فریاد زدند که ولم کنید آقا! ولم کنید! به من چه مربوط!! برو آقا! برو آقا! . . . . من که انتظار چنین برخوردی را نداشتم، چند قدمی به عقب تر آمدم ولی دوباره برگشتم و مجددا از ایشان پرسیدم که: آقای دکتر! من که حرف بدی نزدم و فقط خواستم نظر شما را در باره انتخابات بدانم و این که ما شرکت بکنیم یا نه؟ باز عصبانی تر از دفعه قبل فریاد زد که: گفتم که به من مربوط نیست! برو آقا! به من چه مربوط! . . . دیدم که فایده ندارد، برگشتم ولی دیدم که زیر لب با همان عصبانیت، با خودش حرف می زند، گوش دادم که چه می گوید. نتوانستم بفهمم که چه می گوید، فقط یک جمله را خیلی واضح شنیدم و آن این که: مجلس! مجلس دیگر چه لطفی دارد؟
پنجشنبه 10 اسفند 1402