اشاره» این متن در شماره 79 هفته نامه صدا در تهران منتشر شده و در اینجا بازنشر می شود
درآمد
به مناسبت سالگشت زنده یاد آیت الله سید محمود طالقانی بسیار می توان گفت و باید گفت. زیرا وی از یک سو عالمی صاحب اندیشه و مفسری دارای ذوق و سلیقه و روشی خاص در تفسیر قرآن بود و از سوی دیگر برخی از وجوه اندیشه و روش و منش اجتماعی و سلوک سیاسی و مردمی وی نه تنها برای مردمان زمانه اش بلکه برای مردمان و حاکمان امروز و فردا نیز مهم و درس آموز است و می تواند الگویی رفتاری خلاق و سازنده باشد. در این نوشتار کوتاه، ضمن برجسته کردن یکی از سراندیشه های بنیادین طالقانی حول توحید گرایی، به نکته¬ی بس مهم در این باب اشاره می شود.
1 – توحید به مثابه¬ی محور اصلاح دینی معاصر
هرچند باور مذهبی «توحید»، ستون اصلی و بی همتای بنای عقاید و باورهای دینی در تمامی ادیان ابراهیمی و از جمله در اسلام است و هیچ مسلمانی نمی تواند خارج از قلمرو اصل توحید و یکتایی ذات باری داعیه ای داشته باشد؛ با این حال تأکید بر اصل توحید اسلامی و قرآنی در جریان اصلاحگری دینی معاصر، بیش از پیش مورد تکیه و تأکید بوده است.
این تأکید در شاخه های مختلف پیرایشگری اسلامی صد و پنجاه سال اخیر همواره برجسته بوده و بر مبنای این اصل بنیادین اسلامی، اندیشه ها و سنت های گفتاری و رفتاری دیگر، مطرح شده است. از اصول اعتقادی مهمی چون وحی و نبوت و امامت و خلافت گرفته تا نماز و روزه و حج و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و حتی سبک زندگی شخصی و افعال اخلاقی و تنظیم روابط بین افراد در خانواده و جامعه و سیاست و حتی روابط بین الملل و با دول غیر مسلمان همه و همه مستقیم و غیر مستقیم به نوعی در ارتباط با اندیشه¬ی توحیدی تفسیر و توجیه می شود.
2 – توحیدگرایی طالقانی در تداوم سنت اصلاح دینی جنبش مشروطیت ایران
آیت الله سید محمود علایی طالقانی در شمار نسل دوم مصلحان اسلامی – شیعی ایران معاصر است و از اسلاف خود مبانی و محورها و اهداف اصلاحی طلبی را به ارث برده است. اگر از سید جمال الدین اسدآبادی بگذریم که وضعیتی خاص دارد، می توان با اندکی تسامح، شیخ هادی نجم آبادی (درگذشته 1280 خورشیدی)، سید اسدالله خرقانی (درگذشته 1315 خورشیدی) و محمدحسن شریعت سنگلجی (درگذشته 1322 خورشیدی) را نسل نخست مصلحان دینی ایران معاصر دانست. این سه شخصیت به تفاریق و در عرصه های متنوع فکری و اجتماعی در ایران معاصر اثر گذاشته اند.
اما سید محمود طالقانی به عنوان شخصیتی برجسته و بارز از نسل دوم اصلاح دینی، بیش از همه از اسدالله خرقانی اثرپذیرفته بود. هرچند خرقانی دارای ابعاد مختلف فکری و اجتماعی و سیاسی بوده ولی او بیش از کسانی چون نجم آبادی و شریعت و دیگر معاصرانش وامدار جنبش اجتماعی – سیاسی مشروطیت ایران بوده و طالقانی (که چهار سال پس از پیروزی مشروطیت اول در سال 1289 زاده شده بود) نیز از این طریق به اهداف و آرمان های مشروطیت پیوند خورده بود. خرقانی از فعالان روحانی اثرگذار در مشروطه خواهی ایران بوده است. البته گفتن ندارد که طالقانی به شدت تحت تأثیر سنت فکری و اندیشگی عالمان نامدار مشروطه خواه نجف و بیش از همه از نائینی بوده و از این رو کتاب مهم «تنبیه الامه و تنزیه المله» او را در اوایل دهه سی با شرحی بازنویسی کرده و منتشر کرده است.
با این حال خرقانی از جهات مختلف از خرقانی بیشتر اثر پذیرفته بود. هرچند خرقانی و نائینی هر د در یک سال (1315) درگذشته بودند ولی به دو دلیل خرقانی بر طالقانی اثرگذاری بیشتری داشت. اول این که نائینی در ایران حضور نداشت و در مقابل خرقانی در ایران و در تهران حضوری فعال و اثرگذار داشته و از طریق نوشتارها و مبارزات اش بر بسیاری از جوانان و طلاب جوان آن روزگار اثر می نهاده است و در این دوران سید محمود به عنوان طلبه ای جوان و پرشور مستقیما تحت تأثیر افکار و آموزه های گفتاری و رفتاری خرقانی بوده است. دیگر این که نائینی، به رغم فعالیت آزادیخواهانه کم مانندش در عصر مشروطه، در این دوران به هر دلیل سکوت پیشه کرده و حتی تا حدودی از اصلاحات رضاشاهی نیز حمایت می کرده است. اما خرقانی تمام قد در برابر سلطنت پهلوی ایستاده و بر ضد آن با شور و هیجان بسیار مبارزه می کرده است. مجموعه¬ی این ویژگی ها برای طالقانی جوان بسیار جذاب بوده است. از این رو کتاب «محوالموهوم و صحوالمعلوم» اثر خرقانی را که در سال 1314 نوشته شده بود به وسیله طالقانی در سال 1338 منتشر شده است. طالقانی در مقدمه آن کتاب (و نیز در جاهای دیگر) شیفتگی و ارادت خود از خرقانی را آشکار کرده است. وی خرقانی را «علامه مجاهد» می داند که در «زمره مردان نیرومند و هشیار عالم اسلام» شمرده می شود. خرقانی بیست سال آخر عمرش را عمدتا دست اندرکار فهم و تفسیر قرآن بوده است. این جمله او که «غیر قرآن هرچه که هست، مسکوت عنه بگذارید تا آن که کلیه عقاید و اصول را از قرآن بیاموزید»، به تنهایی از اهمیت محوری کتاب قرآن در معارف دینی در اندیشه¬ی خرقانی پرده بر می دارد».
در این روند بود که طالقانی، در تداوم تلاش های مصلحان دینی معاصر و با اثرپذیری های متنوع از کوشندگان این راه صعب مستصعب، بر اصل توحید و یکتانگری جامع و کاربرد آن به عنوان یک اصل اعتقادی در تمامی عرصه های زندگی و زیست مسلمانان و یکتاپرستان تکیه می کرده است. در دیدگاه سنتی، توحید غالبا به مثابه¬ی خدای عددی (مثلا خدا یکی است و دو و سه نیست) مطرح بوده ولی در نگاه کسانی چون طالقانی، یکتایی خداوند بنیاد یک جهان بینی تام و تمام است و این بنیاد مبنا و معیار فهم هستی یگانه و به ویژه مبنای وحدت آدمیان و نافی هر نوع تبعیض و ظلم و ستم طبقاتی بوده است. گرایش طالقانی به برابری طلبی و مساوات بین آدمیان (که یکی از سه شعار عصر مشروطه هم بوده) و مخالفت با هر نوع فاصله طبقاتی و همراهی و تیمارداری فرودستان و تهیدستان جامعه بیش از همه برآمده از چنان نگرشی به اصل توحید بوده و این را طالقانی بارها در گفتار وآثارش (از جمله در تفسیر نانمام پرتوی از قرآن) باز گفته است. طالقانی در مقدمه کتاب «تنبیه الامه» از طبقه بندی مفهومی انواع توحید در دیدگاه کلام سنتی مسلمانان یاد می کند و در این میان بیشترین تأکیدش بر توحید اجتماعی است که در ادبیات سنتی با عنوان «توحید در عبادت» یاد می شود. طالقانی با استدلال های نقلی و عقلی فراوان، قلمرو «توحید در عبادت» در فرهنگ توحیدی اسلام را چنان فراخ می گیرد که تمامی عرصه های زیست بشری را شامل می شود. البته این نگرش پس از مشروطه تا انقلاب ایران در جریان عام چپ اسلامی ایران (از خداپرستان سوسیالیست گرفته تا کانون نشر حقایق اسلامی مشهد و شریعتی پدر و بیشتر شریعتی پسر و بسیاری دیگر) رایج و غالب بوده است.
این روزها که مصادف است با درگذشت زنده یاد محمدرضا حکیمی، افرادی اندیشه های عدالت طلبانه و توحیدمحور آن بزرگوار را برآمده از اندیشه های مارکسیستی و حتی کمونیستی می دانند (چنان که در باره طالقانی و شریعتی نیز چنین گمانی رفته است) و حال آن که بررسی ریشه های تاریخی و سنخ شناسی این جریان، گواه است که سراندیشه ها هیچ ربطی با اندیشه های چپ غیر اسلامی معاصر ندارد؛ هرچند که از جریان عام چپ مشروطه خواه (اعم از مذهبی و غیر مذهبی) اثر پذیرفته بود. تاریخ اندیشه اسلامی به ویژه از منظر شیعی (زیدی و اسماعیلی و امامی) نشان می دهد که نگرش عدالت محور و برابری خواه ریشه در قرآن و سیره نبوی و مسلمانان آغازین دارد و آن نیز به لحاظ نظری عمدتا برآمده از اصل اصیل توحید در تمامی ابعادش بوده است. در قرون اولیه به شیعه (و البته معتزله نیز) «عدلیه و عقلیه» گفته می شد. در اسلام آغازین عدالت اساس حکومت و نظامات اجتماعی بوده است.
3 – تأملی دوباره در باب توحید؛ از مونیسم تا پلورالیسم مذهبی
با این همه بایسته است که در باب توحید تأمل کنیم و در واقع از زوایای دیگر نیز به این مفهوم و الزامات آن بیندیشیم.
واقعیت این است که، همان گونه که اصل مهم توحید مستعد تفاسیر انسانی و برابری طلبانه است و متفکرانی آزاداندیش چون اقبال لاهوری و شریعتی و طالقانی در روزگار ما آن ظرفیت را به درستی کشف و به نیکی باور کرده اند، یکتاگرایی قابلیت تفاسیر خلاف آن را نیز دارد و می تواند به گونه هایی تفسیر و تعبیر شود که نابرابری ها و تبعیض ها و حتی سرکوبی ها و خشونت ها را موجه جلوه دهد. از این زاویه، مسئله آن است که ایمان و اعتقاد به خدای یکتا و تفسیر عالم و آدم حول آن، می تواند به گونه ای فهم و تعبیر شود که موحدان خود را تنها گروه محبوب و مقبول خداوند و از این رو تنها جریان رستگار و نجات یافته تلقی کرده و به نحو الزام آوری هر نوع دگراندیشی را گناه و معصیت و انحراف از مسیر حق بشمارند و غیر موحدان را دشمن خداوند و در نتیجه مستوجب هر نوع آزار و اذیت بدانند و اعمال هر نوع دشمن کوبی را مرضی خداوند و عامل قرب به مقام ربوبی نفسیر کنند.
متأسفانه تاریخ بشر این نوع تفاسیر از اصل توحید را نیز به یاد دارد و از این رو انواع جباریت ها و خودحق پنداری ها و مطلق اندیشی ها و در نتیجه آزارها و قتل و کشتارهای گسترده تحت عنوان دفاع از خداوند و یکتاپرستی به وقوع پیوسته است. به ویژه وقتی پای دوگانه «حق / باطل» در میان باشد و پیروان دینی خاص، دین خود را دین خاتم و کامل و مطلق بدانند و خود را قوم برگزیده و نورچشمی خداوند بشمارند (تصوری که یهودیان اردتدوکس از خود دارند)، فرجام بد آن در عمل قابل پیش بینی است. حتی در گرایشات درونی یک دین، اگر اصلی به نام «فرقه ناجیه» محور شود و مقبولیت پیدا کند، در عمل دیگر جایی برای دگراندیشان فرقه ها و طایفه های متفاوت باقی نخواهد ماند.
در هرحال از منظر پسینی و پدیدارشناسی الهیات در بستر تاریخ، برداشت های مونیستیک (تک خدایی) در عمل گاه به تبعیض و ستم و حتی فاجعه منتهی شده و می شود. از باب نمونه می توان به فهم دینی جریانی به نام خوارج در قرن اول و دوم هجری اشاره کرد و در روزگار معاصر هم جریان های بنیادگرای جزم اندیش و از جمله گروه هایی چون القاعده و بوکوحرام و داعش و طالبان از مصادیق چنین نگرشی هستند.
در این مجال اندک، بیش از این نمی توان سخن گفت؛ هدف فقط هشداری بوده در باب توحیدمحوری در اسلام و به ویژه در جریان مصلحان مسلمان معاصر (از جمله طالقانی) و این که باید محتاط بود و روی دیگر سکه را هم در نظر داشت. این که چگونه می توان از جزم اندیشی و انحصارطلبی دینی به دور بود و از دین توحیدی رحمت محور و برابری خواه و روادار دفاع کرد و در دام تفاسیر انحصارطلبانه گرفتار نشد، محتاج تحقیق و بحث گسترده ای است که در ادامه¬ی اندیشه های توحیدمحورانی چون طالقانی ضروری می نماید. از «مونیسم مذهبی» تا «پلورالیسم توحیدی» راه درازی است و طی آن محتاج کوشش و پویش فکری و دلیری عملی کسانی است که خود را میراثدار بزرگانی مانند آیت الله طالقانی می دانند.