مادرم سیده خدیجه هاشمی (یوسفی) در 95 سالگی درگذشت.
پدرم حدود یک سالی در انتظار بازگشتم ماند ولی انتظارش برآورده نشد. مادرم ده سال تمام انتظار کشید و چشمش به در ماند و هرگز از اشک تهی نشد ولی باز آرزوی اش عملی نشد و سرانجام در حسرت بازگشت و دیدار من چشمانش فروخفت! شاید باید خوشحال بود که بیش از این رنج نکشید. یاد و خاطره اش جاودان باد و مشمول رحمت و غفران الهی باشد و از من هم راضی.
پس از دریافت خبر بستری شدن و سپس مرگ مادرم نخستین جمله ای که در قلبم نجوا کردم، این بود که: آی وای مادرم! این جمله شاید تمامی حس و حال مرا در این لحظه بیان نکند ولی جز تکرار این جمله نمی توانم گفت: ای وای مادرم!
از آن گذشته، فکر می کنم جمله شریعتی در باره مادرش در آغاز کتاب «فاطمه، فاطمه است» در این لحظه بلیغ ترین بیان احساسم باشد:
مادرم که وجودش، برایم همه مهر بود و وجودم، برایش همه رنج.
اما این رنج دوری را آیا پایانی هست؟!
جمعه 15 مرداد 400
در حاشیه مرگ خواسته ابراهیم نبوی
اعلام شد که زنده یاد ابراهیم نبوی با مرگ خودخواسته به زندگی اش پایان داده است. خبری تلخ و آزاردهنده. می توان گفت فاجعه ای