برنامه تلويزيونى “پرتو نور” شماره ۱۷۳۹
دین و قدرت در عصر پیامبر ۲
به مدت ۵۹ دقيقه
httpv://www.youtube.com/watch?v=tMA03Eo4bwc
فايل صوتي برنامه فوق:
[Audio: 1739.mp3]
«دین» و «قدرت» دو پدیده مهم در زیست جهان انسان در طول تاریخ بوده است. البته مراد در اینجا قدرت سیاسی است یعنی حکومت و دولت و یا به معنای عامتر رژیم و نه مطلق قدرت یا اقتدار که شامل انواع اقتدار میشود.
در موضوع قدرت سیاسی، مسئله اصلی منبع مشروعیت است. یعنی این که قدرت و ارباب قدرت از کجا و با چه مجوزی در زندگی مردم دخالت می کنند. مثلا قانون میگذارند و یا قضاوت میکنند و به هرحال دست به امر و نهی میزنند. به عبارت دیگر جواز اذن تصرّف موضوع محوری قدرت سیاسی و نظامهای حکومتی است.
از آنجا که پدیده دین به معنای عام آن در زندگی آدمیان همواره مهم بوده و شاید اثرگذارترین عامل شمرده میشده، از گذشتههای دور تا همین اواخر در جهان از جمله در مغرب زمین دین عامل مشروعیت برای زمامداران و فرمانروایان بوده است. در کشورهای اسلامی هنوز هم موضوع مشروعیت دینی رژیمها موضوعی است داغ و محل مناقشه.
اما در مورد امارت نبی اسلام در طول ده سال در مدینه چگونه بوده است؟ به عبارت روشنتر آیا پیامبر اسلام همان گونه که از جانب خداوند مأمور به دعوت به دین و تبلیغ مذهب بوده است، مأمور به فرمانروایی و تصرّف در زندگی روزمره و عرفی هم بوده است؟
عموم دینداران اعم از سنی و شیعی و دیگر فِرَق اسلامی از گذشته تا کنون به این پرسش پاسخ مثبت دادهاند اما به گمان برخی از جمله من چنین نبوده است. تاریخ آغاز دعوت اسلام در مکه و سیر حرکت نبی اسلام به یثرب (مدینه النبی بعدی) از طریق هجرت نشان میدهد که تحقق و تعین فرمانروایی او در بستر یک سلسله تحولات و تعاملات اجتماعی و به ویژه در روند یک انعقاد یک سلسله قراردادها با قبایل مختلف یثرب و پیرامون آن عملی شده است. این قراردادها از پیمان عقبه دوم در سال دوازدهم بعثت در مکه آغاز میشود تا سال آخر زندگی پیامبر یعنی سال دهم هجرت ادامه پیدا کرده است. در واقع فرمانروایی حضرت محمد کاملا عرفی بوده و ربط معناداری با امر وحی و نبوت نداشته است.
در قرآن نیز حتی یک آیه وجود ندارد که نشان دهد نبی اسلام از جانب خداوند مأمور به تشکیل حکومت شده باشد. البته آیات پرشماری وجود دارد که خداوند فرمانروایی حضرت محمد را تأیید کرده و مؤمنان را به اطاعات از اوامر و نواهی رسول تشویق کرده است. روشن است که این دو یکی نیستند.
چنین مینماید که عوامل زیر در تعیّن عینی امارت نبی اسلام در طول ده سال نقش ایفا کردهاند:
1- بیعت عقبه دوم
2- ضرورت ایجاد اتحاد بین قبایل مختلف عرب
3- حکمیت بین قبایل (از جمله حکمیت بین دو قبیله بزرگ و حاکم یثرب یعنی اوس و خزرج)
4- انعقاد پیمان مدینه (میثاق بین قابل مختلف و از جمله با قبایل یهود)
5- وقوع جنگ های پرشمار در مدینه که عمدتا از سوی مخالفان و بزرگان قریش آغاز و به یک معنا بر پیامبر و مسلمانان تحمیل شد.
6- ضرورت تعیین مقررات اجتماعی و قضایی مختلف ولو احکام امضایی که به ضرورت مدیریت مردم و قبایل تحت فرمان محقق شد.
7- پرسشهای روزمره مردم در مورد برخی مشکلات و یا رفع مبهمات فکری و تاریخی و یا اجتماعی و یا فردی. این نوع پرسشها و مراجعات مداوم ولو غیر مستقیم اقتدار سیاسی پیامبر رابه سهم خود تقویت کرد.
8- داوری و قضاوت به اصطلاح فقهی (فصل خصومات). قضاوت به ویژه در دنیای قدیم امر مهمی بوده و به تحکیم اقتدار و نفوذ اجتماعی قاضیان کمک میکرده است.
9- فتح مکه که در سال هشتم رخ داد. این رویداد مهم قلمرو اقتدار سیاسی نبی اسلام را کامل کرد.