هرلحظه غمی از نو می آید به مبارک بادم! صبح این بمب خبری منفجر شد که نوید افکاری اعدام شد! با این که در جمهوری اسلامی هیچ خبری، هرچه هم غریب باشد، دیگر غریب نمی نماید، باز این خبر بس غریب نمود و تکان دهنده!nمن نه قاضی ام و نه این جوان و برادرانش را می شناسم. همین روزها خبرشان را از طریق رسانه ها و دادخواهی مادر رنجیدده اش شنیدم. واقعا شگفت است. حداقل آن است وقتی که در مورد امری چون جان آدمی «شبهه» وجود دارد، براساس قاعده، لازم است جانب احتیاط رعایت شود. مادرش و افکار عمومی جز این نمی خواستند که برای آنان دادگاه منصفانه و منطبق با آئین دادرسی متعارف تشکیل شود تا رأی دادگاه، هرچه باشد، برای عموم قانع کننده باشد. همه جهان به پا خواست و جز این نمی خواست.nاز همه مهم تر، چنان که گفته شده است قرار بوده فردا ۲۳ شهریور دو خانواده دیدار کنند تا شاید رضایت خانواده مقتول تأمین شود. مگر نمی گویید حکم قصاص داشت؟ دستگاه قضایی در حد توان باید برای جلب رضایت بکوشد نه این که خود مدعی باشد. در این شرایط چه عجله ای برای قتل یک جوان بود؟ جز این است که اتاق فکر سیاسی و امنیتی در عالی ترین سطح، بر قتل این جوان اصرار داشت؟nدر برابر چنین حوادثی در این سالها، همواره به یاد مرحوم مهندس بازرگان می افتم. در سال ۵۸، زمانی که خوراک روزانه شیخ صادق خلخالی بد و بیراه گفتن به بازرگان بود، یک بار بازرگان سخنی گفته بود که در روزنامه ها نوشتند و آن این بود که: این آقای خلخالی از گرفتن جان آدمیزاد خوشش می آید! با شناختی که از خلخالی داشتم، این حرف بازرگان را، که البته ظاهری طعن آلود داشت، قرین به حقیقت می دانستم. با مروری بر حوادث این چهار دهه، این حرف روان شناختی را در باره هسته اصلی قدرت سیاسی و امنیتی جمهوری اسلام روا و صادق می بینم. همه تصمیمات آدمیان با سائقه های فکری و عقیدتی و یا انگیزه های مشخص سیاسی و یا حفظ منافع نیست، سائقه های روانی نیز مؤثر است.nچند سال پیش آقای شیخ صادق لاریجانی (قاضی القضات کشور) سخنی به این مضمون گفت: ما از این که در اسلام اعدام هست، افتخار می کنیم! حتی اگر در چهارچوب همان فقه سنتی و عقب مانده، در مواردی محدود، مجازات مرگ را برای مجرمان عادلانه بدانیم، راستی افتخار کردن به آدم کشی، معنای جز خوشحالی از گرفتن جان آدمیزاد دارد؟ به یاد می آورم که در تابستان و پاییز سال ۶۰، ایام سیاهی که هر روز در روزنامه های حکومتی تعداد اعدام شدگان را می نوشتند، برخی نمایندگان خط امامی مجلس صبح وقتی که وارد می شدند، با چهره های گل انداخته و با خوشحالی اخبار را به هم می گفتند و از تعداد اعدام شدگان اظهار خوشحالی می کردند. فخرالدین حجازی، نماینده اول تهران، هم در پشت تریبون مجلس نعره می زد که: چرا رگبار مسلسل از زندان اوین نمی آید! خدایا تحمل! دیگر توان نوشتن نیست!nشنبه ۲۲ شهریور ۹۹
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این