برای ورود به موضوع و افاده مقصود از یک خاطره کمک می گیرم.nچند سال قبل سفری داشتیم به آنالیای ترکیه. روزی همراه با برخی از اعضای خانواده، که از ایران آماده بودند، سری به ساحل دریا زدیم. خلوت بود و فصل زمستان و کسی نه در ساحل دیده می شد و نه در آب. نشستیم و تن به آفتاب ملایم دادیم تا در هوای لطیف فصل مناسب و معتدل آنالیا جانی تازه کنیم. nپس از لحظاتی جوانی پیدا شد و یک راست رفت جلو دکه ای که نزدیک ما بود و به بازکردنش مشغول شد. یکی از همراهان، که ترک زبان بود، جلو رفت و با جوان به گفتگو مشغول شد. جوان پرسید از کجایید؟ سوریه؟ گفتیم: خیر، ایران. چهره اش گشاده شد و با لبی متبسم گفت: ها! ایران، ها! ایران. من گفتم از ایران خوشت میاد؟ گفت: آره! گفتم: چرا؟ با صدای بلندتری شادمانه گفت: احمدی نژاد! دو بار این جمله را تکرار کرد. گفتم: چرا احمدی نژاد؟! دستش را بالا برد و گفت: احمدی نژاد، نامبر وان! گفتم: چرا نامبر وان، مگر احمدی نژاد چه کار مهمی کرده؟ گفت: او مرد است چرا که در برابر اسرائیل و آمریکا ایستاده است. گفتم: از نظر شما برای چه ایستادگی در برابر اسرائیل و آمریکا اهمیت دارد؟ گفت: برای این که اسرائیل و آمریکا زورگویند و ظالم. گفتم: این که کسی و آن هم در مقام رئیس جمهور یک کشور در برابر زورگویی های قدرتهای جهانی و آن هم آمریکا و اسرائیل فاسد و ظالم و زورگو مقاومت کند خیلی هم خوب است و من هم تمام عمر با این زورگویی ها مخالفت کرده ام ولی به شرط این که: اولا، به انگیزه تأمین عدالت باشد و ثانیا خود آن شخص به عدالت و لوازم آن ملتزم باشد. نمی شود شخص ظالم با ظالم دیگر به انگیزه عدل مبارزه کند. گفت: یعنی احمدی نژاد ظالم است؟ گفتم: مشکل همینجاست. گفت: چرا؟ کلی استدلال کردم و گفتم احمدی نژاد و رهبر آن در داخل همان کارهایی را می کنند که اسرائیل در برابر فلسطینی ها می کنند و گاهی حتی بدتر و ظالمانه تر. تازه اگر آمریکا و اسرائیل با شهروندان غیر خودی ظالمانه برخورد می کنند و یا مرتکب قتل و شکنجه می شوند، دولت ایران با شهروندانش چنین می کند. گفتکو ادامه یافت و در پایان جوان منفعل شد و سرش را پائین انداخت و گفت: من از این چیزها خبر ندارم و بعد افزود: این اولین بار است که من چند نفر ایرانی را در اینجا می بینم. nاین خاطره را برای آن گفتم که بگویم: کسانی که این روزها (احتمالا تحت تأثیر فضای پدید آمده) عصبیت امپریالیسم ستیزی و آن هم با چاشنی ایران خواهی و وطن پرستی از کسی و یا کسانی که استکبارستیز از نوع احمدی نژادی را سیاست خود کرده اند باید توضیح دهند که با کدامین استدلال چنین مویه می کنند و حتی به افراد و یا گروههایی که با آنان همصدا نمی شوند مارک بیگاه پرستی و یا وادادگی می زنند و یا آنان را به تأیید جنایات ترامپ و همپالکی هایش متهم می کنند؟ آیا به راستی اینان می پندارند قهرمانان مورد تأییدشان با انگیزه دفاع از عدالت و دموکراسی و حقوق بشر و یا از این سو با هدف دفاع از ملیت و ایران و منافع ملی در عراق و سوریه و لبنان و یمن و دهها جای شناخته و ناشناخته دیگر با القاعده و داعش و عربستان و اسرائیل می جنگند؟ وقتی که خود طرف با افتخار و احیانا صادقانه خود را «سرباز صفر ولایت» می خواند و اذعان دارد هرچه دارد از مقام ولایت و نظام ولایی دارد، چگونه می تواند «سرباز صفر وطن» باشد؟ مگر این که استدلال کنیم از آنجا که ایران به صورت تصادفی فعلا در ام القرای امپراتوری ولایت قرار گرفته است بالملازمه به سود ایران هم هست. اما چنین استدلال سستی به کلی مردود است و حداقل به کار وطن پرستان نمی آید. در هرحال این قهرمان پرستان شبه ملی گرا اول باید مقدمات استدلال را ثابت کنند و آنگاه استدلال خود را به نحو معقول ارائه کنند. nشگفت از کسانی است که یک بار در عصر انقلاب مرتکب این خبط شده که پنداشتند هرکس با دیکتاتوری مبارزه و مخالفت کند، لزوما آزادیخواه است ولی دیدیم و دیدند که در عالم واقع همیشه چنین نیست. زیرا که ممکن است دیکتاتوری با انگیزه های فردی و یا عوامل دیگر با دیکتاتور حاکم مخالفت کند و حتی شجاعانه بجنگد ولی در نهایت به جایگزینی نظامی بسی ظالمانه تر منتهی شود. من جرّب المجرب حلّت به الندامهn n n
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این