اشاره» این متن در پاسخ اقتراح سایت دویچه وله ارائه شده و در همانجا منتشر شده است. nn nnبه گمانم مهمترین ویژگی دوران رهبری سی ساله آیتالله خامنه ای، استقرار و تا حدودی تثبیت یک نظام سیاسی خودکامانه فردی است. هرچند چنین خودکامگی فردی، هم در تداوم سنت سلطنت کهن ایرانی است و هم به طور خاص به مقتضای حکومت مذهبی با مدل ولایت مطلقه فقیه و یا به تعبیری سلطنت مطلقه فقیه است؛ این مدل، هم برآمده از تیپولوژی شخصی آیتالله خمینی به عنوان رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی است و نیز به مقتضای اصولی از قانون اساسی (به ویژه اصل 57) است. البته باید عامل چهارم نیز آن افزوده شود و آن هم تیپولوژی شخصی خود خامنه ای است.nnبا این حال، به دلیل شرایط پیچیده و اصول متناقض قانون اساسی در فصول مختلف و نیز به خاطر ضعف شخصیتی خامنه ای، در طول این دوران نه چندان کوتاه، نظام جمهوری اسلامی، تا کنون در حالت تزلزل و بی برنامگی گذرانده و در واقع در تمام امور مهمه کشورداری، بلاتکیلف مانده و این بر مشکلات و ناکارآمدی سیستم به شدت افزوده است. میتوان این گونه گفت، اگر جمهوری اسلامی مانند «امارات اسلامی» طالبان و یا «دولت اسلامی عراق و شام» (داعش) بود به لحاظ مدیریتی و کارآمدی در وضعیت بهتری بود (البته فورا بیفزایم مراد لزوما پیشرفت مثبت نیست).nnهرچند چنین وضعیت برزخی عمدتا معلول قانون اساسی متناقض است ولی اگر رهبر دوم نظام، از تفکر روشنتر و تیپولوژی منضبط تری برخوردار بود و مثلا گرایش به راست و چپش روشن تر بود، می توانست نظام و مردم و کشور را به سوی شرایط مشخص تری (بهتر و با بدتر) هدایت کند. اصولا خامنه ای مرد تصمیمات بزرگ و تاریخی نبوده و نیست. ولایت مطلقه و به بیان دیگر اختیارات نامحدود و بدون پاسخگویی مشخص، حداقل این امکان را فراهم می آورد که رهبر نظام، اگر دارای ظرفیت و توانایی مدیریتی لازم باشد، امور تحت مدیریت خود را به سوی اهدافی روشن هدایت کند. واقعیت این است که در این سی سال در هیچ یک از امور اساسی کشور (از جمله سیاست های اقتصادی و یا حقوق ملت و به ویژه سیاست خارجی) تصمیم سنجیده و کارشناسی شده و پایدار و حداقل به موقع گرفته نشده است. در این دوران تنها چیزی که ثابت بوده، خودکامگی فردی و تقویت نوعی استبداد دینی است. درست است که خامنه ای با نوعی هوشمندی و عمدتا با استفاده از ابزارهای نظامی و امنیتی توانسته از بحران های اساسی و نظام بر باد ده مانع شود و از بحرانهای پدید آمده تا حدودی به سلامت بگذرد ولی همواره استخوان لای زخم مانده و هیچ بحرانی به طور ریشه ای حل نشده است. رخداد 88 و جنبش سبز و بحران هسته ای ایران دو نمونه از این بلاتکلفیهاست. چنین می نماید که جانشین خامنهای، با هر گرایش فکری و با هر نوع تیپ شخصیتی، وارث جمهوری اسلامی ورشکسته ای خواهد بئد.
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این