اشاره: متن زیر کامنت یک خواننده به نام آتوسا در پایان مقاله «تاریخ نگاری شریعتی در بوته نقد» من منتشر شده در سایت زیتون و پاسخ به آن است. n nاز آقای اشکوری سپاسگزاریم،هرچند نوشتار ایشان را نه مریدانه ونه دشمنکامانه که عاشقانه باید نامید:او علیرغم انتقادهای واقعا کوبنده در نهایت گوشه چشمی به نتایچ کار داشته ودر ارزیابی ،توفیق کار اورا بس سترگ ؛که در تاریخ معاصر نسیب هیچ گوینده ونویسنده ائی نشده است دانسته واز نهان فغان بر آورده که آن “امتیاز کمی “نیست!!!شریعتی شدیدا از تفاسیرجامعه شناسی مارکسیستی،حزب وپیشاهنگ لنینی وانقلاب چین ونهضت های امریکای لاتین وششخصیت های چون چه گوارا،توفیقات انتلکتوئل های عصر روشنگری در براندازی مذهب وکلیسا وبالاخره اگزیستانسیالیسم سارتری اثر پذیرفته بوده وبی شک آنها را آخرین دستاورد فکری وعلمی وعملی بشریت در امر رسیدن وبرساختن جامعه آرمانی قلمداد می نموده ولذا وقتی به مذهب اسلام وبویژه تشیع غالی می رسد ؛بناگاه در تحلیل تاریخ ظهور اسلام وحتی زندگانی واقدامات وحرکت های پیامبر اسلام ما نشانه هائی از حرکات مائوتسه تون؛درتحلیل جریانات انتخاب نفر جانشین پیامبربعد از فوت حضرتش ؛صحبت از غلبه دمکراسی رای ها بر دمکراسی راس ها(داخل پرانتز باید از آقای اشکوری نازنین پرسید که آیا صحبت از کلمه واصطلاح “دمکراسی “در تحلیل وارزیابی چنین جریانی نشانه نهایت ظلم وسهل انگاری وبی بندباری گوینده آن تواند بود یانه؟!!آیا چنین شخصیتی حق دارد خود را مورخ بداند وتحلیگرتاریخی وقایع بنمایاند یا نه؟!!…) ؛در یادآوری ابوذر سخن از نخستین سوسیالیست تاریخ؛در نقل شخصیت فاطمه با وام گیری از ادبیات کلیسائی غربی اینکه همچنانکه :مریم ،مریم است ؛فاطمه آنهمه نیست وفاطمه است و…شیعه حزب تمام؟!!در هرجا که دلخواهش آمد روحانیت پای هیچ سند استعماری را امضاء نکرد ه وهر جا هم قافیه تنگ آمد وهیجان در رسید : دستگاه مذهبی یکی از اضلاع مثلث زر،زور وتزویرمعرفی می شودوالبته با این تذکارش که منظورش دستگاه مذهبی مسیحیت وکلیسا وکنیسه است….آقای اشکوری متاسفانه در مجموعه آثار سی وشش جلدی ایشان شما هیچوقت ودر هیچکدام از کتا بهایش ایشان را در یک وضعیت منطقی که بدون لکنت ،بدون غلط انشائی وبا جملات روشن ورسا حرکت کرده باشد او را پیدا نمی کنید ونمی یابید اعوجاج عظیم وریزش گنگ جمله هاوپرش های روانی افکارش همه جا سایه سار وکارش همه جا سکته دارد وجالب است که می گوید:اصلا اهمیتی به جمله بندی ونگارش نمی دهدواز قید فعل وفاعل آزاد است!!!تا می رسیم به تئوری نابش یعنی اجتهاد ،نظریه انقلاب دائمی در تشیع!!!(هرچند اینجا نیز به ریش انقلاب دائمی تروتسکی در آویخته ونشان داده است که واقعا وحقا بی مایه فطیر است وباید در هر زمان ومکان از مارکسیسم آموخت حتی اگر نادانسته موجبات فلاکت ما را نیز فراهم کند).آقای اشکوری حقیتا بنده یکی از ظلم های بزرگی که بر ملت مظلوم ایران وارد آمد ه را درگذشت وبواقع سکته قلبی این مرد میدانم وایکاش در انقلاب بهمن وبعد از آن در حاکمیت ولایت مطلقه حضور میداشت ودستکم یکدهم ظلمی را که بر جنابعالی وخانواده تان رفته بود را تحمل می کرد،تا لا اقل قانون جبر دیالکتیکی بوی ثابت می کردکه رندی وزرنگی وپشت هم اندازی حتی در نظریات چقدر می تواند برای خود عامل وصاحب نظر فلاکت آفرین باشد ودامن برگیردودیگر اینکه بر چنین مسائلی نباید آسان چنین سخن راندن.الان عده ائی جوان بدون در نظر گرفتن حال وهوای ایران بعد از چها ردهه از انقلاب بهمن ؛خیال می کنند که هنوز برای کسب برتری وپیروزی مسلک خود به همچو نفراتی نیاز هست ویا همچو افرادی برای بار دوم هم میتوانند مانند ایشان تحول افرین باشند .غافل از آنکه همچو افرادی با آنچنان مایع از دانشی همین الان د ر کشوری مثل ایران اقدام به عمل کنند ؛به جرئت توان گفت تنها با یک مقاله ویا سخنرانی آبرو وهستی شان را برای همیشه از دست می دهند ودیگر اینکه:ترکمانا نعل را وارونه زن_تا صدای سم اسبت نشنوند… حیف وصد دریغ وافسوس از اشکوری عزیز در چشمداشت از اینچنین مسیر وحرکتnnبا سلام به شما آتوسای گرامیnای کاش مجال و ممکن بود تا به یکایک دعاوی غالبا سست و نادرست و گاه اتهام زنی شما در مورد شریعتی پاسخ می دادم ولی در این مجال از سر خیرخواهی به شما توصیه می کنم حداقل موقتا ذهن و ضمیرتان را از شوائب نفسانی و غیر معرفتی بشویید و بار دیگر هم آثار شریعتی را مرور کنید و هم به انبوه آثار درباره شریعتی (اعم از نقد و رد و یا تأیید و دفاع) به پارسی و غیر پارسی سری بزنید. تا کنون می پنداشتم فهرست دعاوی علیه شریعتی و از جمله سنت سیئه اتهام زنی علیه شریعتی کامل شده ولی خانم آتوسا نشان داد هنوز هم این فهرست باز است. راستی آدمی تا در سیاه – سفید کردنها و ابراز عواطف له و علیه تا کجا استعداد دارد!!nآخر دردناک و حتی مشمئزکننده است کسی که در همین چند خط حتی یک خط را درست و روشن و مفهوم و منطبق با قواعد ادبی ننوشته و حتی مرتکب غلط املایی شده و مثلا «نصیب» را «نسیب» نوشته، آنگاه به شریعتی و نثر او، که حداقل به گواهی عموم ادیبان معاصر نثری فاخر و اثرگذار بوده و هست، ایراد می گیرد و آن را دارای «اعوجاج و ریزش گنگ جمله ها و پرش های افکار . . .» می خواند! با شما موافقم که «بی مایه فطیر است»!!nاما دو نکته مهم. نخست به شما پیشنهاد می کنم به جای این همه رجزخوانی و طرح دعاوی بی پشتوانه و غیر مستند، بیایید افکار و آثار شریعتی را تک به تک مورد نقد علمی قرار دهید و سره و ناسره را نشان دهید و حداقل «بیسوادی» او را مستند و مدلل کنید. دو صد گفته چون نیم کردار نیست! نگویید بررسی افکار شریعتی ارزش تحقیق و تحلیل ندارد که شوخی تلقی خواهد شد. همین که پس از چهل سال از مرگ شریعتی من و شما داربم در باره او سخن می گوییم، نشانه خوبی برای حضور فعال او در عرصه اندیشه و عمل ما ایرانیان (موافق و یا مخالف) است.nپیشنهاد دوم. لابد قبول دارید که مقاله مورد اشاره شما به قلم «حسن یوسفی اشکوری» است و نه به قلم «علی شریعتی». این خارج از قاعده است که شما در حاشیه یک مقاله به شخصیت و افکار و آثار کسی بپردازید که حداکثر موضوع مقاله است و نه خود مقاله. این مانند آن است که من مقاله ای در باره مثلا کانت بنویسم و یکی هم به جای مقاله و مدعیاتش را نقد و بررسی کند به خود کانت بپردازد و بگوید او چنین بوده و چنان. این نه شرط علم است و نه شر انصاف و منطق!nدر هرحال شما مرا متهم کرده اید که «عاشقانه» نوشته ام. بسیار خوب! این گوی و این میدان! این را در تحقیق تان ثابت کنید. البته برخی دعاوی نظر و تحلیل شخصی است از این رو نه به سادگی قابل اثبات اند و نه قابل رد ولی حداقل روشن شود که اختلاف من و شما در کجاست! وگرنه با قول خودتان با «اعوجاج عظیم و ریزش گنگ جمله ها و پرش های روانی افکار» که نوشته چند خطی شما آکنده از آن است، هیچ سودی برای کسی ندارد.nدر هرحال از تماس و اظهارتان سپاسگزارم.nnnn
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این