اشاره: این مقاله به قلم محسن زال است و پیش از این در سایت زیتون منتشر شده و اکنون در اینجا بازنشر می شود.nnدیباچه: پرسشی امروزه طرح شده که اصولا الگوها ی زنانه مذهبی به چه کار زن امروز میآید و آیا این الگوها برای زن امروز پیام یا فایده ای دارند؟ کسانی بر این هستند که این الگو ها دیگر کارکردی ندارند و از این رو به فراموشی سپرده شده اند و نیازی نیز بدانها نیست و اگر حتی ارجاعی نیز بدانها انجام بگیرد بیشتر باعث تقید بیشتر زن امروز میگردد تا راهی برای رهایی او. بنا براین این کهن الگوهای فرهنگی-دینی بیشتر کژ کارکرد دارند تا تاثیری مثبت.nnاز طرفی در خصوص تصویری که شریعتی از فاطمه ارایه میدهد نظری این است که اصولا شریعتی از دالی سخن میگوید که هیچ مدلولی ندارد. او از فاطمه ای سخن میگوید که حضور و بروز تاریخی نداشته و از این رو او فاطمه را ساخته است وسپس در خصوص آفریده خود سخن گفته و او را ستایش کرده است و چون کل این ماجرا حاصل تصورات وتخیل فعال شریعتی است به طور خاص فاطمه هیچ گونه استعدادی برای الگو شدن ندارد و فقط میتواند ابزاری گردد در دست بنیادگرایان تا زنان را سرکوب کنند و حقوق آنها را ضایع گردانند.این نوشته بر این است که این وجوه را در حد بضاعت بررسد.nn***nnپیش از هر ورودی به بحث بایست به این نکته پرداخت که فاطمه شریعتی تا چه اندازه تاریخی است و شریعتی تا چه اندازه به تاریخ متعهد بوده است.nnنه تنها در مورد تاریخ گذشته بلکه در مورد وقایع روزمره نیز به خوبی میتوان نشان داد که واقعیت اجتماعی در مناسبات وتعاملات بین فردی ساخته میشود. بنا بر این حقیقتی دم دست و عینیت یافته و بارز حضور ندارد که هر کسی بتواند بدان رجوع کند و شک و شبهه ها را از بین ببرد. یک روایت روزمره نیز به زودی و به راحتی دچار تغییر و دگرگونی میشود و به سختی میتوان فهمید که اتفاق در هنگام بروز خود به چه گونه ای بوده است(حتی اگر بتوان گفت هر اتفاقی به یک صورت رخ داده و دارای ذات است).حتی اگر بپذیریم حقیقتی متعین در بیرون وجود دارد باز رسیدن به یقینی که حقیقت را “بی تردید” در برابر ما واضح میگرداند، فرآیندی دارد که در ذات خود نسبی است .از این رو نمیتوان گفت حقیقت به مثابه چیزی در بیرون وجود دارد و فقط به کاشفی احتیاج دارد که آن را از گرد و غبار بزداید و بعد با عیان کردن آن توافقی کامل بین مخاطبین در خصوص آن ایجاد کند. بنا بر این با توجه به فاصله زمانی ای که بین ما و فاطمه وجود دارد و با توجه به خصلت های فرهنگی جامعه عرب که نوشتار در آن چندان رواجی نداشته، توافق بر سر یک روایت مشکل تر میگردد. هر چنداگر نوشتار قوت میداشت هم میشد از آن خوانش های متفاوتی ارایه داد. ضمن آن که بایداین نکته را هم در نظر گرفت که در زمان پیامبر اصولا تاریخ به معنای مجموعه ای از اتفاق ها در جهانی که نیرو های ماورایی و خداوند میدان را ترک کرده اند و این انسانها هستند که با رفتار خود وقایع را میآفرینند؛ هنوز خلق نشده است. مثلا سیره ابن هشام یا سیره واقدی را نمی توان به این معنی تاریخ نامید چرا که از پرندگان تا دست های پنهان فرشتگان در اتفاق ها نقش بازی میکنند. اما با این پیش فرض ها همین ضعف نوشتار خود بخود برای ساختن یک برساخت فراغ بالی ایجاد میکند تا یک برساخت بدون تناقض یا با تناقضهای کمتری ساخته بشود یعنی میتوان یک برساخت از فاطمه را طرح انداخت بدون این که به راحتی این برساخته قابل نقد باشد یا به راحتی بتوان برساخت های دیگری را مقابل آن قرار داد. مثلا در برابر فاطمه به مثابه زنی اجتماعی باید بتوان زنی سنتی و خانه نشین را تصویر کرد که ماده خام زیادی تا آنجا که بتواند بروز های دیگر را سرکوب کند برای ساختن آن به دست نمیآید. بنابر این بر ساخت تاریخی شریعتی میتواند در برابر بسیاری از نقد ها دوام بیاورد هر چند متزلزل باشد و نتواند به بسیاری از پرسش ها پاسخ بگوید.nnروایت تاریخی شیعه از شخصیت های مذهبی طیفی وسیع و متونی پر حجم را از خود کرده است. در این”کلان روایت” از این که امام از پر فرشتگان برای فرزندانش لباس میدوخته یافت می شود تا این که امامان در عروج پیامبر به آسمان نیز حضور داشته اند و ازلی وابدی هستند، تا لوحی که خداوند با واسطه به فاطمه داده است و در آن نام همه اوصیاء الهی ثبت شده است. در روایات شیعی کسانی اصولا بر این اند که امام حسن عسگری اصلا فرزندی نداشته است و از گروه بیست گانه ای که بعد وفات امام یازدهم انشعاب میکنند کسانی حتی به امامان قبلی بر میگردند و شاخه امامت را از مسیر دیگری در فرزندان دیگر امامان پی میگیرند و کسانی از شیعه دوازده امامی گواهی میدهند که امام زمان (فرزندامام حسن عسگری)را دیده اند با او نشست و برخاست کرده اند و حتی روز های متمادی را با او گذرانده اند . بنا بر این یافتن روایت تاریخی دلخواه نه تنها سخت نیست که نقد آن نیز ناقد را به بیرون از گفتمان شیعی هدایت میکند واز این رو نقد درون گفتمانی گاه ناممکن میشود. بنابراین روایت شریعتی از فاطمه روایتی خواهد بود در کنار دیگر روایت ها و نمیتوان آن را چنان رد کرد که تاب حیات نیاورد.nnباری فرض کنیم که شریعتی اصولا بدون هیچ تعهدی به همین روایت های تاریخی موجود چیزی ساخته است به نام “فاطمه”. اگر مساله را از اینجا شروع کنیم باید به این پرسش پاسخ داد که این برساخت چه کارکردی دارد و چه تاثیری در فضای فرهنگی اجتماعی به طور عموم و زنان به طور خاص میتواند بگذارد. در دورانی که حکومت دینی بر صدر نشسته و یکه تازی میکند و قرائت فقاهتی باقی خوانشهای از شریعت را سرکوب کرده است، این سلطه طلبی نوعی دین گریزی نیز با خود به همراه آورده است. به همین نسبت که متصدیان شریعت برجسته تر شده اند باعث گشته ناملایمات نیز به واسطه آنها فهم شوند و در نهایت گاه دین باعث آن به حساب بیاید. از این رو قشری که دیروز مذهبی بوده است و الگوهای مذهبی را محترم میشمارده است از آن عبور کرده و اصولا میلی بدان نیز ندارد. اما اگر چه سیاست، فرهنگ را در قبضه خود در آورده و بر آن مسلط شده است ولی نتوانسته آنرا به طور کامل رام کند.nnبنابراین اعتقادات مذهبی در لایه های وسیعی از جامعه حضور و بروز دارند و از این رو آنها به الگو های مذهبی رجوع میکنند و از آنها مدد میجویند، از این که ماشینی بیمه ابوالفضل میشود گرفته تا رونق امامزاده ها ودستگاه نذر و نیاز و راهپیمایی اربعین و همه نشان از این دارند که دین در فرهنگ عامه با ضربه ای که از سیاست خورده شاید خم شده باشد ولی نشکسته و هنوز کلان روایتی است که به بسیاری از نیاز های فرهنگی و هویتی واخلاقی پاسخ میگوید. بنا بر این الگوهای مذهبی در این لایه ها موثر هستند.nnاگر این پیش فرض را بپذیریم میتوانیم وارد این بحث بشویم که فاطمه شریعتی کیست و چه می گوید. توده مذهبی (فرض این است که جامعه قشر های متفاوتی دارد، از لا مذهب تا مذهبی بنابراین این تحلیل بر این لایه بندی بنا شده است)به طور عموم با تاریخ اسلام به طور تخصصی بیگانه است و از طرفی چون الگو های مذهبی را گرامی میدارد به آنها به مثانه عناصر پاک و منشاء خیر و زیبایی مینگرد. بدین ترتیب هر نکته مثبتی که در مورد “اولیاءالله” گفته شود در ذهن آنها مینشیند و با تاریخ سنجیده نمیشود(تاریخ به معنای همین روایت های موجود فرض شده است). از این رو برساخت شریعتی به خوبی نفوذ میکند و با گستردگی تاثیر میگذارد، چرا که پذیرفته میشود.nnحال اگر به واکاوی برساخت شریعتی بپردازیم میتوانیم شاخص های آن را باز یابی کنیم. شریعتی در زمانی از فاطمه سخن میگوید که متوجه حضور وسیع زنان در روضه خوانی های زنانه و فرهنگ توده شده است و می بیند که آنها تا چه حد از این “شخصیت” مایه میگذارند. او میبیند وزنی که فاطمه در این فرهنگ دارد، همانند جایگاهی که مریم در مسیحیت دارد؛ میتواند نیرویی ایجاد کند برای رهایی همین زنی که در بند سنت ها گرفتار است. بنابر این به روش همیشگی خود سعی میکند صورت را نگهدارد و محتوی را تغییری دگرگون ساز بدهد.nnشریعتی مسئله زنان را فراتر از مذهب میبیند و دغدغه مذهبی کردن زنان به معنای عرفی کلمه(مذهب به مثابه حوزه تحت سلطه فقه ونهاد روحانیت منظور است، هر چند فهم شریعتی از مذهب اینگونه نیست)را ندارد. شریعتی در جهانی که قطبی از آن را چپ های مارکسیست از خود کرده اند و قطبی را سرمایه داران در تملک دارند، به پرسشی رسیده که برایش پاسخ میخواهد و این فقط مربوط به زنان نیست. پرسش شریعتی پیش از این که جنسی باشد، انسانشناختی است. او میپرسد انسان آرمانی و ایده آل چگونه انسانی است و ما باید برای ساختن چگونه جهانی بکوشیم. این نقطه عزیمتی است که او را با خود به هزار توی سنت و فرهنگ بومی و جهانی میبرد.او میخواهد انسانی را ترسیم کند و طرح افکند که “نیست و باید باشد” و مهمتر این که “میتواند باشد”. در این میان زنان را نیز مهم مییابد چرا که آنها را در سنت پیچیده تر میبیند و بند ها را محکم تر مییابد. بنابراین سعی میکند الگویی به دست بدهد از زنی که نه میخواهد در قید سنت اسیر بماند و به سوژه جنسی و کارخانه تولید مثل تبدیل شود و تاثیرش در جامعه ذیل مرد تعریف شود و نه به کالای نظام سرمایه داری تبدیل گردد. منظور از زن سنتی زن خانه نشینی که کار نمیکند و گاه خدمتکار هم دارد نیست شریعتی اینها را تفکیک میکندو زن سنتی را قابل احترام تر مییابد. او حتی زن سنتی را که در روستاها هنوز نشانی از آن هست بر زنان چادری امروزین زمانه خودش ترجیح میدهدوآنها را ستایش میکند. زنی که نه میخواهد خانه نشین باشد و نه بر این است که با بدنش وارد جامعه شده و مرتب معامله شود، باید چگونه انسانی باشد.nnبدین ترتیب ورود شریعتی به بحث زنان از زاویه انسانی است او انسان/زن را مد نظر دارد و برای رهایی این پدیده از بند هایی که بر میشمارد، دلنگرانی اش را ابراز میکند. پدیدار شناسی فاطمه ای که شریعتی ارایه میدهد خصلت های این زن را به خوبی نمایان میکند؛ زنی که از سنت به طور کلی عبور نمیکند بنا براین به نهاد خانواده وفادار است و ساحت خانواده را محترم میدارد و از طرفی در جامعه هم حضور دارد. کنشگری است که ارزشش نه به واسطه “بدنش” که به واسطه “وجودش” سنجیده میشود.nnباید دانست که مساله چگونگی طرح انداختن «خود» در یک وضعیت آرمانی مربوط به دیروز و زمانه شریعتی نیست که بتوان گفت این پرسش دیگر پرسش ما نیست. مگر این که مناسبات غالب را پذیرفته باشیم و زن امروز دیگر دغدغه زیباشناختی در مورد خود را نداشته باشد و اراده اش را به منطق موقعیت واگذار کرده باشد و از این که خودش و زندگی اش را به نحوی زیباشناختی بیافریند عقب نشسته باشد(بحث بر سر امکان نیست فقط اراده و خواست زن و این که به “دیگر جا” نگاهی دارد یا نه منظور است). والّا استثمار و کالابودگی هنوز هم به جد هر هستی ای را تهدید میکند. در دوران حکومت دینی که سعی در غلبه دادن سنت بر همه وجوه زندگی روزمره داشته نیز این وضعیت به شدت حضور دارد. وقتی برای استخدام منشی قاعده این میشود که منشی با مردان دست بدهد و به نحو معنی داری آرایش کند، بدن او به مثابه کالا به کار گرفته شده است. حتی ساحت های دیگر فراتر از بدن نیز به کالا تبدیل شده. اگر در سنت با هسته سخت مذهب، زن کالاست در بازار نیز این هستی حضور دارد، بازاری که دیگر پوشش دین و سنت را هم با خود ندارد و یکی از وجوه مدرن شدگی نیز هست. اگر زن سنتی با حجابش دلربایی میکند زن مدرن هم با بی حجابیش میتواند چنین کند. مسئله نوع بودن است. اینها مسایلی است که شریعتی در باز ساخت ایده فاطمه مدنظر دارد. برای زنی که سنت را دربست قبول کرده و قبول میکند زن دوم و سوم و خانه دار و عیال باشد، این فاطمه مسئله نیست. برای زنی که خود را در بازار گم کرده و پذیرفته که ارزشش به بدنش است و بنابراین بدنش را به مثابه کالایی گرانبها پاس می دارد(بدن لزوما به معنای جسم نیست و اطوار را نیز در بر میگیرد، خندیدن یک میهماندار، دست دادن یک منشی و خوش برخوردی یک فروشنده و…)، نیز فاطمه پیامی ندارد. چرا که این تیپ از زن ها اصولا آرمان گرا نیستند یعنی نوع آگاهی شان از جنسی است که منطق موقعیت را درونی میکنند و قصد و میل عصیان و پرخاش ندارند. اما زنی که میخواهد فارغ از “جسم ش”، خودش را تعریف کند و هویتش را از تک ساحتی بودن برهاند با این مسایل دست به گریبان میگردد.nnبنابراین این زن حتی اگر مذهبی هم نباشد با برساخت فاطمه مواجه میشود. هر چند هم که فاطمه را نشناسد و بنابراین برایش الگو نباشد؛ ولی در عین حال با او مسئله مشترک پیدا می کند و هستی مشترک دارد و آرمان و دغدغه مشترک می ی یابد.از این رو میتوان به این برساخت هر اسمی داد فاطمه یا رزا لوگزامبورگ یا ژاندارک؛ در این نام ها مناقشه ای نیست. مهم خصلت این تصویر هاست. شریعتی سنت را با آرمان ها پیوند میزند و آن را در خدمت آرمان هایی انسانی؛ “بسیار انسانی”، قرار میدهد و از این روست که میتواند قسمتی از نیروی آن را آزاد کند و در خدمت ارزش هایی قرار دهد که از نظر او هدف هر دین و آیین خدایی-انسانی ای است.nnآرمانشهر ها هر چند هم که دور از دسترس باشند میتوانند چراغی را روشن نگهدارند که انسان را از فرو رفتن در ورطه واقعیت خفه کننده دم دست و نا میمون حفظ کنند.از این رو آرمان ها والگوها با نشان دادن فاصله انسان موجود وانسان آرمانی اگر نشان دهنده فاصله هستند باعث اضطراب از نرسیدن و نشدن نیز میتوانند باشند.nnنگاه شریعتی به حجاب نیز از همین زاویه است. او محتوای حجاب را برابر “شرف و عزت ” میگیرد و از این رو این خصلت را ارزشی انسانی میداند تا زنانه یا مردانه، او حجاب را برابر کلافی که میتواند نماد سرکوب و کالا بودگی باشد فرض نمیکند. برای او حجاب همان اصولی است که یک انسان درستکار بایست در زندگی خود رعایت کند واصولی است که بایست هر کنشگر اخلاقی ای بدان وفادار باشد. از این رو ارزشی است حاکم بر شکل و ظاهر «هر نوع لباس پوشیدن”. شریعتی حتی چادر را “بندی بر دست و پای زن امروز” می داند. او زن را در ابتدا آگاه و مسئول و دارای حق انتخاب میخواهد و برایش این حق را قایل میشود که نوع پوشش راانتخاب کند. چرا که به خوبی میداند پوشیده بودن هم مانند ناپوشیده بودن میتواند نشان استثمار و استحمار باشد و در این فرقی نیست.nnاین قدرت انتخاب و برگزیدن است که به این “وجود” جان میبخشد و به آن معنا می دهد.از نظر شریعتی سنت از آن رو “حجاب به معنی پوشاندن زنان” را برجسته کرده که بتواند زن را در میدان خود هر چه مقیدتر نگه دارد.از این رو شریعتی هویت و شرف و آزادگی را گوهر انسانی میداند و با این اصل هر گونه اجباری را نفی میکند و هر گونه به بردگی کشیدن زنان را مذموم میشمارد، چرا که سلطه بر زن را به معنای از حیثیت انداختن شأ ن انسانی او میگیرد.او با به رسمیت شناختن اختیار و قدرت “خود آفرینندگی “زنان مسئله حجاب به معنی پوشش را نیز منتفی میکند. چرا که اصولا این حوزه در تسلط و اختیار مردان نخواهد ماند تا درباره آن نظر بدهند. زنی که هویت مستقل دارد و هم وزن مردان است نحوه زیستنش را خودش انتخاب خواهد کرد.
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این