اشاره: این مقاله به قلم آقای دکتر احمد علوی است که پیش از این در یادنامه شریعتی با عنوان «شریعتی – امروز و آینده ما» منتشر شده است.
مقدمه
مخالفان و موافقان علی شریعتی (۱۳۱۲-۱۳۵۶) از هر طیفی و با هر نقدی به او، انکار نمی کنند که گفتمانی که شریعتی نمایندگی می کرد در بسیج مردمی و حوادثی که به سقوط سلسله پهلوی در سال ۵۷ انجامید، نقش مهمی بازی کرد. هر چند برخی پیامد پیدایش گفتمانی که شریعتی نمایندگی می کرد را گریز از دین می دانند، اما برخی دیگر آن را ستیز با تجدد توصیف می کنند. بر همین منوال، برخی پیامد ظهور این گفتمان در عرصه عمومی را مثبت و برخی دیگر منفی می دانند.
در توصیف گفتمانی که شریعتی نمایندگی می کرد هم اختلاف بسیار است. اما پیش و بیش از هر چیز، شریعتی -از یک منظر- یک کارآفرین سیاسی بود چون با ترکیب معین منابع محدودی که در اختیار داشت و علیرغم محدودیت ها و موانع گوناگون توانست کالای سیاسی خود را در عرصه رقابت گفتمانی ایران به بخشی از مخاطبین خود قبولانده، سرمایه اجتماعی انبوهی را فراهم آورد و گروه بزرگی از اقشار گوناگون جامعه و بخصوص جوانان را با گفتمان خود همراه کند. برخی از شاخص هایی که این ادعا را تایید می کنند عبارتند از: شمار عنوان های آثار، شمارگان آنها، بازار گسترده و شمار زبانهایی است که کتابهای او به آن زبانها ترجمه شده، و نهایتا نقدهایی است که بر آثار او شده است. نمی توان انکار کرد که همزمان با علی شریعتی کارآفرینان سیاسی دیگری هم بودند که هرکدام با عرضه فرآوردهای فرهنگی و سیاسی در عرصه عمومی مشارکت کردند و کم یا بیش در گذار جامعه ایران از گذشته به آینده نقشی بازی کردند گرچه با اقبال گسترده ای همچون شریعتی روبرو نشدند.
هدف این نوشته ارزیابی کارنامه شریعتی از منظر کارآفرینی سیاسی است با گفتمان معینی که آن را نمایندگی می کرد. آنچه در این نوشته می آید، به آزمون گذاردن این گمانه است که آیا شریعتی را می توان به عنوان کارآفرین سیاسی توصیف کرد؟ و اگر پاسخ به این پرسش مثبت است، شریعتی با چه گفتمانی کارآفرینی خود را به منصه ظهور رسانید و کدام ابزارهای زبانی را به خدمت گرفت؟
نویسنده این سطور مدعی نیست که همه ویژگیهای یک کارآفرین سیاسی را که در عرصه عمومی جوامع دیگر صادق است می توان بر گفتمان و کنشگری شریعتی هم حمل کرد، اما همزمان بعید نمی داند که برخی از ویژگیهای اساسی کارآفرینی در چارچوب زمینه و زمانه خاصی که شریعتی در آن زیسته قابلیت انطباق داشته باشد. شریعتی خطیب دوران گذار جامعه ایران از جامعه سنتی به دوره تجدد است و بنابراین ابهام و حتی ناسازگاری در گفتمانی که او نمایندگی می کند شگفت آور نیست. خطابه ابزاری مهم برای کارآفرین سیاسی به شمار می رود، چه به واسطه همین ابزار است که او گفتمان خود را به مخاطبین اش عرضه می دارد و با کنش گفتاری خود آنها را تحت تاثیر قرار می دهد. خطابه های شریعتی می تواند غالبا به عنوان نوعی کنش گفتاری تفسیر شود که هدف آن تاثیر بر افکار عمومی و مخاطبین آن و در نهایت زمینه سازی برای یک جنبش اجتماعی، دگرگونی مناسبات اجتماعی و تاسیس هنجارها و نهادهای جدیدی است.
کارآفرینی اجتماعی: یک تصویر
مدت زیادی نیست که واژه «کارآفرینی» به کلیدواژه ای در ادبیات اقتصادی وارد شده است. با این وجود، این واژه به تدریج در زمینه های دیگری همچون زمینه سیاسی و اجتماعی هم ارزش کاربردی پیدا کرده است. از روزنه نظری، نوسازی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مشروط به فعالیت «کارآفرینان» اقتصادی است. از منظر اقتصادی، همین کارآفرین ها هستند که با نوآوری و خلق فرآورده های گوناگون عرصه اقتصادی را زنده نگاه داشته با رقابت خود مانع بروز انحصار و خودکامگی اقتصادی می شوند. کارآفرینان سیاسی واجتماعی همین نقش را در سپهر عمومی سیاسی و اجتماعی بازی می کنند (Karlsson et al, 2016). به همین دلیل، پژوهشگران استدلال می کنند که فقدان کارآفرینان سیاسی، مانع نوسازی سیاسی می شود و موجبات بروز روابط ناسالم در عرصه های سیاسی و اقتصادی را فراهم می آورد. در چارچوب سیاسی، کارآفرینان با تشکیل نهادهای مدنی در قالبهای گوناگون غیر رسمی و رسمی نظیرسازمانهای مردم نهاد به تحولات اجتماعی کمک می کنند. هر چند سویه اساسی کارآفرینان سیاسی، عرصه مدنی سیاسی است اما پیامدهای کنش های مدنی در عرصه های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی هم خود را به نمایش می گذارد.
فرآیند «کارآفرینی» غالبا با عنوان «ابتکار»، «نوآوری»، « خودانگیختگی»، «ریسک پذیری»، «تخریب خلاق» توصیف می شود که بر اساس «نوآوری» و نگاه به «آینده» بنیادهای اجتماعی را دگرگون می کند. منظور از کارآفرین سیاسی- در این فرایند- فردی است که دارای ارزشهای ویژه ای است و -خوب یا بد- نگاه معینی را به وضع موجود و آینده جامعه نمایندگی می کند. این نوع کارآفرین کوشش می کند که این ارزشها و نگاه خود را در میان شهروندان جامعه نشر دهد و در چارچوب آن، آرزوها و آرمانهای خاصی را محقق کند. بدین ترتیب، فرایند دگرگونی نهادی، روابط، مناسبات و نهادهای تازه ای تشکیل می شود که جایگزین نهادهای پیشین خواهند بود؛ چنین روندی تخریب خلاق خوانده می شود. افزون بر این، کارآفرین، انواع ریسک های سیاسی، اجتماعی و حتی مالی را می پذیرد و با پذیرش همین ریسکهاست که می تواند ایده اولیه خود را به یک فعالیت گسترده سیاسی و اجتماعی تبدیل کند.
تعداد کارآفرینان اجتماعی کم نیستند؛ برخی در دامنه کوچکی فعال هستند و در یک محله یا شهر فعالیت می کنند و برخی در عرصه ملی و برخی دیگر عرصه جهانی را میدان فعالیت خود می دانند. از دیگر ویژگیهای کارآفرین سیاسی، خوداتکایی است که به وی امکان میدهد تا از نهادهای مسلط رسمی و سیاسی مستقل باشد. بر پایه همین ویژگی است که کارآفرین سیاسی می تواند به مبارزه با سختی ها بپردازد. ساختار سنتی سیاسی عرصه جولان نهادهای رسمی بزرگ است که امکانات مالی و تبلیغاتی و اداری عظیمی را در اختیار دارند. میدان کارآفرینان سیاسی اما در مقابل نوآوری در عرصه غیررسمی و خلق منابع و امکانات از خلال ایده ها است. کارآفرینان سیاسی مستقل از نیروهای فعال در عرصه رسمی عمومی سیاسی و بر خلاف آنها اهداف دیگری بجز کسب قدرت را دنبال می کنند. خودانگیختگی در انجام وظایف از دیگر ویژگیهای هر کارآفرینی است. اینگونه شهروندان همواره انگیزه دارند تا محصول یا خدمتی سیاسی ایجاد کنند.
در چارچوب ادبیات کارآفرینی سیاسی تقریباً بر این مطلب توافق وجود دارد که کارآفرین سیاسی پیشگام است، و امکانات محدود سیاسی اجتماعی و اقتصادی را برای تبدیل به موقعیت ها و پیشرفت به کار می گیرد هر چند که این اقدامات با خطر و حتی احتمال شکست روبرو باشد. ریسک کارآفرینی ممکن است گاه مالی و گاه حیثیتی یا بیش از آن باشد. در جوامع پیشرفته، شمار کارآفرینان سیاسی بسیار است و با توجه به زمینه های فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مناسب رشد آنها تسیهل می شود. همین کارآفرینان در اشکال گوناگون سازمانهای مردم نهاد و جامعه مدنی گرد آمده تحولات را رقم می زنند.
پیدایش، پویش و فرسایش سرنوشت همه نهادهای اجتماعی است. در این میان، جامعه ای که تولید، تعدد و تکثر نهادها در آن بیشتر است زمینه برای شکوفایی و پویایی آن گسترده تر است. دو نهاد سلطنت و روحانیت و به طور اخص حوزه، دو نهاد دیر پا بوده اند که به داشتن اقتدار مستقیم و غیر مستقیم شناخته می شوند. تعدد و تکثر نهادها و موسسات در جامعه ایران هرچند مسیر نوسازی اجتماعی را تسهیل می کرده، اما چالشی برای نهادهای سلطنت و روحانیت هم به شمار رفته است. کارآفرینان اجتماعی و سیاسی، در واقع، در عرصه عمومی جامعه مدنی، با شناسایی و همکاری به مدیریت سه جریان مسئله مبرم، سیاست، و سیاستمداران می پردازند. کارآفرینان سیاسی را می توان از آن جهت که در درون یا بیرون حاکمیت فعال هستند نیز صورت بندی کرد. دگرگونی سیاسی و اجتماعی آرام و بی سروصدای دوره ما مبتنی بر دگرگونی پایدار در پایه جامعه است. یکی از ارکان این پویه پنهان کارآفرینان سیاسی هستند که ابتدا در سطح خرد و میانه و سپس در سطح کلان به تدریج در دگرگونی ها مشارکت دارند. پیامدهای این پویش پنهان سالها بعد گاه در تلاطم اجتماعی و بخصوص کارزارهای سیاسی و انتخاباتی خود را به ناگهان نشان می دهد. بدین ترتیب، گرایش تازه ای متولد شده به دگرگونی غالبا غیر قابل پیش بینی می انجامد.
کالبد شکافی چنین حوادثی نشان می دهد که این گونه حوادث کم یا بیش مبتنی بر نوعی نوآوری سیاسی کارآفرینان اجتماعی است که با یک جرقه کوچک در محفلی محدود آغاز می شود و به پیدایش یک روند تازه در سپهر سیاست عمومی می انجامد. بسیاری کارآفرینان سیاسی در سطح خرد و با آفریدن هسته های همکاری گروهی جنبش خود را پایه ریزی می کنند (نمونه نهضت آزادی در دوره پیشاانقلاب). این هسته های همکاری گروهی ممکن است بعدا به شکل سازمانهای مردم نهاد، موسسه (حسینه ارشاد)، جنبش اجتماعی یا سازمان سیاسی (نمونه مجاهدین خلق و فداییان خلق در دوره پیشاانقلاب) ظهور و بروز علنی پیدا کند. کارآفرین در فرایند کنش خود به نوعی به اختراع اجتماعی (Social innovation) در عرصه نهادسازی دست می زند. کارآفرین سیاسی زمانی می تواند موفق باشد که بتواند رابطه ای منسجم میان مولفه های گوناگونی از قبیل زبان، زمینه و زمانه برقرار کند. به عبارت دیگر، کارآفرین سیاسی زمانی در نیل به هدف خود یعنی پذیرش گفتمان خود از سوی مخاطبانش «موفق» تعریف می شود که بتواند نقطه تلاقی و میانگین «نیاز» و «انتظار» جامعه مخاطب را پیدا کند و محصولی متناسب با آن عرضه کند. چنین محصولی نمی تواند با زبان، زمینه، زمانه اجتماعی ناسازگاری داشته باشد.
زمینه و زمانه پیدایش گفتمان انتقادی شریعتی
بدون شناخت زمینه و زمانه اجتماعی خاص کارآفرینان سیاسی درک گفتمان معینی که نمایندگی می کنند دشوار خواهد بود. چه پیدایش گفتمان ها در بافتار اجتماعی معینی رخ می دهد و در رابطه دوسویه با آن است. جامعه ایران در ابتدای قرن بیستم دارای اقتصادی متکی به کشاورزی بود. نظام بازار ایران نیز کم و بیش شبکه توزیع همین بخش بود، چون بازرگانی خارجی نقش محدودی در اقتصاد ایران داشت. در کنار بخش کشاورزی، صنایع کوچک دستی شهری، پیشهوری و بخش خدمات، که بسیار محدود بود، عمدهترین پایههای دیگر اقتصاد ایران بودند. در طول سده گذشته بهتدریج از سهم بخش کشاورزی در اقتصاد ایران کاسته شده و بر سهم بخش بازرگانی داخلی، صنعت، ساختمان و خدمات افزوده شده است. پیامد چنین فرایندی بر اشتغال و مهاجرت و مناسبات اجتماعی انکارناپذیر است. برای مثال، روابط جدید اجتماعی که بر محور صنعت و خدمات در شهرها شکل میگیرد از پیچیدگی و پویایی برخوردار است و کندی جامعه کشاورزی را ندارد. گروهبندیهای اجتماعی که در بستر چنین مناسباتی رشد می کنند دارای ویژگیهایی بجز گروهبندیهای موجود در جامعه مبتنی بر تولید کشاورزی هستند. نهادهای اجتماعی در صورتی که با این پیچیدگی و پویایی سازگاری نشان دهند، می توانند نقش فعالی بازی نمایند و الا دچار فرسایش شده از تاثیرگذاری آنها کاسته میشود.
قشربندی اجتماعی تا ۷۰ سال پیش بسیار ساده بود. دهقانان ساکن روستا اکثریت جامعه ایران را تشکیل میدادند. قشرهای شهری در آن شرایط، کارگران، کسبه و بازاریان، تجار، دیوان سالاران و نظامیان بودند. کارگران و کسبه جزء ـ که بخش عمده جمعیت شهرها را تشکیل میدادند ـ پایینترین لایه هرم قشربندی شهرها بودند. طبقه متوسط شهری که مرکب از بازاریان عمده و دیوانسالاران و نظامیان بود، یکی از لایههای کوچک از اقشار شهری بود. این طبقه باوجود محدودبودن حجماش، تأثیر قابل توجهی در عرصه اجتماعی داشت که در مقایسه با لایههای پایین قشربندی آن روز جامعه ایران ـ یعنی کشاورزان و کارگران بخشهای سنتی ـ با وزناش تناسبی نداشت. بهتدریج با گسترش طبقه متوسط و بخصوص طبقه متوسط نوین بر این تاثیرگذاری افزوده شد. بدین ترتیب، طبقه متوسط ایران هرچند از نظر درآمد سرانه با طبقه مشابه خود در جوامع پیشرفته قابل مقایسه نبود، ولی از برخی امکانات همچون سطح نسبی از رفاه، آموزش و ارتباطات بینالمللی برخوردار است که موجب میشود این طبقه بتواند در عرصه عمومی جامعه نقش فعالی را بازی کند.
این فرایند دگرگونی اجتماعی و طبقاتی ایران، بخصوص در دهه پنجاه خورشیدی، موجب سرعت گرفتن گسترش طبقه متوسط نوین در ایران شد. این گروهها به دلیل خاستگاه اجتماعی و همچنین برخورداری از آموزش جدید و پرورش در محیط شهری و همچنین ارتباط با جهان بیرون از جامعه ایران، دارای نگاه دیگری به زندگی بودند. سبک زندگی، پرسشهای اساسی، خواستهها و زبان این گروه نیز از اقشار و گروههای سنتی، کم و بیش، متفاوت است. به همین دلیل، چالش ارتباطی میان نمایندگان گفتمان سنتی با این گروه اجتنابناپذیر مینماید. سخنگویان گفتمان مذهب سنتی تلاش میکنند تا با استفاده از میراث کلامی و فقهی گذشتگان به رویارویی با پرسشهای تازه برخیزند. نقطه عزیمت سخنگویان مذهب به کارگیری منابع دوره کهن در چارچوب گفتمان سنت است. سخنگویان مذهب سنتی تلاش میکنند تا با استفاده از میراث کلامی و فقهی گذشتگان به رویارویی با پرسشهای تازه برخاسته به احیا یا حمایت از میراث گذشتگان بپردازند. این رویکرد پاسخ اساسی به دگرگونیهای مداوم جهان بیرونی نیست. همین امر ناکامی گرایش مذهب سنتی جامعه در پاسخ مناسب به پرسشها را توضیح میدهد.
نهادهای آموزشی، فرهنگی و ادبی جزیره های تکافتاده در جهان اجتماعی نیست. به دنبال تحولات اجتماعی در دیگر عرصههای جامعه ایران، ساخت و کارکرد نهادهای آموزشی نیز دگرگون شد. نهادهای آموزشی که تا پیش از این تحت سیطره نهادهای مذهبی و ازجمله حوزه آموزشی روحانیون بود بهتدریج با الگوگیری از روشهای مرسوم در غرب گسترش یافت. در پی این فرایند، نهتنها از نقش و سهم روحانیون در آموزش کاسته شد، مواد درسی و شیوه آموزش نیز دچار تحولات اساسی شد. پیامدهای دگرگونیهای یادشده به اندازهای بود که حتی مدارس مذهبی و حوزه آموزشی روحانیون نیز بسیاری از الگوهای آموزشی مدرن را پذیرفتند. این روند در دوره پس از انقلاب تشدید شد و امروز استفاده از عنوانهایی همچون پژوهشکده و دانشکده در شهر های قم و مشهد غیر معمول نیست.
بازتاب برآمدن طبقه متوسط نوین ایران و گسترش نهادهای آموزشی نوین را می توان در فرهنگ، هنر و ادب آن زمان دید. زبان ادبی دوره شریعتی با نویسندگانی همچون هدایت، چوبک، آل احمد، دانشور، ساعدی، بهرنگی، دولت آبادی رقم می خورد. اوج شعر نو در آثار شاعرانی همچون اخوان، نیما، شاملو و فروغ فرخ زاد، نادرنادرپور، فریدون مشیری و مانند آنان در همین زمان تجربه می شود. موج نوی سینمای ایران نیز با آثار مهرجویی، مسعود کیمیایی، ناصر تقوایی و دیگران خود را نشان می دهد. نسل سینماگران موج نو از ادبیات معاصر ایران باخبر بوده همزمان دارای شناخت عمیقتری از هنرسینما هستند. در عرصه تاتر نیز شاهین سرکیسیان، بیژن مفید، عباس جوانمرد وعلی نصیریان و هنرمندانی مانند آنها این موج تازه را ادامه و بازتاب می دهند. در چنین زمینه و زمانه ای، ادبیات دینی در صورتی می تواند جای پایی در میان طبقه متوسط نوین و شهری ایران پیدا کند که در سازش و تعامل مثبت با این گروه اجتماعی باشد.
نقد همزمان گفتمان سنت زدگی و غرب زدگی
نقد وضع موجود و شعار تغییر از شرط های اثرگذاری کارآفرین سیاسی است. نقد «وضع موجود» شریعتی با دو کلید واژه ای که در آثار شریعتی به کرات از آن سخن می رود یعنی «ازخودبیگانگی» و «استحمار» گره خورده است (در مجموعه آثارهای انسان بیخود، زن و انسان). تمرکز شریعتی بر این دو مفهوم پیوند آشکاری با گرایش انسان گرایی رادیکال او(۱) دارد و دین شناسی و راهبرد او نسبت به غرب را نیز شکل می دهد. چه به گمان شریعتی معرفت بخصوص معرفت سیاسی واجتماعی امری اجتماعی، سوبژکیتو و متاثراز مناسبات طبقاتی است (نگاه کنید مثلا به درک طبقاتی او ازمعرفت بخصوص درمباحث مربوط به روحانیت یا جهتگیری طبقاتی اسلام). کارکرد گفتمان انتقادی شریعتی نیز در نهایت می بایست متوجه نقد باورهای مسلط بر اذهان و مسیری برای رهایی از «ازخودبیگانگی» و «استحمار» باشد. نقش اصلی او بیش از هر چیز به کارگیری و آموزش روش انتقادی از معرفت وهنجارهای رسمی و مسلط زمان – چه به صورت سنت زدگی یا غرب زدگی- است. به همین دلیل است که نقد گفتمان سنت زدگی و غرب زدگی جایگاه ویژه ای در آثار شریعتی به خود اختصاص داده است.
تا آنجا که به نقد سنت زدگی مربوط است، برخی از نوشته های شریعتی تحت عنوان مذهب علیه مذهب، تشیع علوی و تشیع صفوی، پدر مادر ما متهیم، فاطمه، فاطمه است آشکارا روش خاص او در نقد گفتمان مذهب سنتی را به نمایش می گذارد. اما نمی توان انکار کرد که حتی سایر نوشته های او کم یا بیش به شکل پنهانی متاثر از این نگاه انتقادی او به گفتمان مذهب سنتی و به طور خاص گفتمان مذهب سنتی شیعی است. منظور از گُفتمان مذهبی سنتی، نظام نهادینه شده ای است که به واسطه زبان- به معنای گسترده آن- بر آگاهی اقشار معینی از جامعه سایه افکنده و زندگی اجتماعی آنها را هدایت می کند. این دستگاه البته محصولی تاریخی است که عمدتا از طریق نهادهای مذهبی سنتی اعم از حوزه و نهادهای پیوسته به آن در تعامل با نهادهای مستقر دیگر فرآهم آمده است.
روشی که شریعتی برای برای گفتگو درباره مسائل دینی به کاربرد، این مسائل را به موضوع بررسی و نقد بدل کرد. پیامد چنین رویکردی، زمینی کردن بسیاری از مفاهیم دینی بود که تا پیش ازآن، تفکر و اندیشه کردن در باب آنها برای افرادی بجز متولیان رسمی نهاد دین جزء امور ممنوعه و یا نامطلوب تلقی می شد. البته نقد اندیشه سنتی از سوی شریعتی به معنای سرسپردن به تجدد و غرب زدگی یا گرایش به شرق کمونیستی نیست (مجموعه آثار ۴: بازگشت، ماشین دراسارت ماشینیسم). از آن جهت که غرب کلیت یکپارچه و همسانی نیست، نقد شریعتی به آن هم دارای جنبه های گوناگونی است. او جنبه های مثبت غرب اعم از آزادی و دمکراسی و انسان گرایی را ارج می نهد اما همزمان بخش های کدر جوامع غربی اعم از بهره کشی، استعمار و پیروی بی چون و چرای آن را نقد می کند ولی آموختن از دستاوردهای مثبت غرب را مذموم نمی داند (مجموعه آثار ۴: بازگشت). به گمان شریعتی، غرب زدگی با ظاهر گرایی و ناکارآمدی در عرصه توسعه سیاسی و اجتماعی همراه است و اموری چون آزادی بیان و دمکراسی و پیشرفت درونزا در آن غایب است.
خطابه به مثابه ابزار تاثیرگذاری
اگر خطابه ابزار اصلی شریعتی به مثابه کارآفرین سیاسی برای طرح گفتمان است، پس لاجرم بررسی زبانی که او در خطابه هایش به کار می برد، ضروری است. زبانی که این خطیب جنبش اجتماعی ایران در دهه ۵۰ خورشیدی، در عرصه ادبیات مذهبی به کار می گیرد، در آن زمان سبک نوینی در ادبیات دینی به شمار می آمد و با نقش سیاسی-اجتماعی او سازگاری داشت (مقایسه کنید با سپانلو، ۱۳۶۶). شریعتی به مثابه فردی که با سنت های ادبی و جنبه های زیبایی شناسی زمانه خود آشناست، تنوع (Nuance) زبانی را به گونه ای به کار می گیرد که در ادبیات حوزوی اعم از فقهی یا اصولی و تفسیری سابقه ندارد. او توانست با روزآمد کردن ادبیات دینی مخاطبانی را جذب کند که ادبیات حوزوی قادر به ارتباط با آنها نبود. زبان شریعتی پرسشگر، جستجوگر و عصیانگر است. چنین راهکاری با ادبیات حوزوی که بر توصیه و امر، یقین گرایی، امر به تعبد، اطاعت و صورت گرایی همراه است، سازگاری ندارد. زبان پرسشگر، منتقد و عصیانگر شریعتی همان محصول مطلوبی است که جوانان طبقه متوسط نوین شهری ایران در دهه ۵۰ خورشیدی آن را مطلوب می یابند و جذب آن می شوند. عرصه گسترده کار به او اجازه می دهد تا شیوه های گوناگون ادبی را به کار برد. مثلا او در برخی از آثارش سبک رمانتیسم را به کار می گیرد. رمانتیسم زبانی شریعتی در تاویل تاریخ اسلام بر دقت و عمق کاوش او از تفسیرش از تاریخ اسلام سبقت می گیرد. به یک معنا می توان گفت که اهمیت خود تصاویری که او به نقش می کشد، بیشتر از بررسی های دقیق تاریخی، اعم از صحت و سقم یا سلسله اسناد و رفع تعارض، دارای روایت است. او بیشتر از آنکه در قید اموری چون سلسله سند و دقت نقل باشد، سودای «تصویر» در کار ایجاد جنبش اجتماعی را دارد. از این روست که تصویرسازی اصل و سایر امور بر آن فرع می شود. بنابراین، او «حقیقت» را نه در اسناد و حل تعارض در روایت تاریخی بلکه در «پیامی» می بیند که یک «روایت» منتقل می کند.
از ویژگیهای زبان رمانتیستی یکی رها شدن ازچارچوبهای تصویرگری های سنتی و تاکید بر جنبههای ا حساسی و ملموس روایات است. گرایش شریعتی به شعرنو از نشانه های دیگری است که وجه رمانتیستی و هنری زبان او را به نمایش می گذارد. اما زبان رمانتیستی این محدودیت را دارد که دقیق نیست و دامنه تاویل پذیری آن گسترده است. سیاست به معنای کارزار برای تولید و توزیع قدرت اما زبان دیگری را طلب می کند. البته شریعتی در برخی دیگراز آثارش که دارای رویکرد نقد است از رئالیسم انتقادی بهره می گیرد. او با طرح مفاهیمی مثل «سمبلیسم» و «اسطوره» در زبان دینی و زبان متن، به اجمال هم شده، به تفاوت میان زبان متن دینی و زبان روزمره یا زبان علمی اشاره می کند. حتی او در تاویل قصه آدم هم کاربرد چنین درکی از زبان دینی را به نمایش می گذارد (رک. «چهار زندان» در انسان و اسلام).
آثار شریعتی در سطح موسیقی کلام به شکل گسترده ای مملو از تکنیک هایی همچون جناس، سجع، انواع تکرار (همحروفی، همصدایی، تکرار کلمه، تکرار جمله، تکرار آغازین، تکرار یک نقش دستوری، تکرار حروف نشانه و اضافه و تکرار ساختار دستوری جملات)، ضرباهنگ متن، هنجارگریزی واژگانی و استفاده از زبان عامیانه است. از منظر ادبی، استعاره، مجاز، تشبیه، تضاد، کنایه، نمادپردازی، تلمیح، تضمین در آثار شریعتی بسیار به کار رفته است.
نمونه هایی از از این آرایه ها و تکنیک های ادبی در آثار شریعتی در نمایه زیر معرفی شده است.
خطابه های شریعتی می تواند غالبا به عنوان کنش گفتاری تفسیر شود (پانوشت ۲) که مقصد نهایی آن ایجاد دگرگونی در مناسبات اجتماعی و تاسیس مناسبات، روابط و نهادهای جدیدی است. بخشی از خطابه های او از جمله کنش های اظهاری است (Representative or Assertive) که باورها و ارزشهای او را به نمایش می گذارد. اما عمده ترین بخش خطابه های او از جنس کنش ترغیبی و هدایت کننده (Directive) یا وصفالحالى (کنش عاطفی)(Expressive) (مثل تحسین)، و ایجادى (Declaration) است (پانوشت ۳). به کارگیری زبان تهییج و ترغیب و رمانتیسم و حماسه سرایی او در اینجاست که کاربرد پیدا می کند (Searle, 1969).
دشوار است که بتوان عبارتها و گزارهای شریعتی را دقیقا و به طور خالص در قالبهای گوناگون کنش گفتاری طبقه بندی نمود. چون سبک ادبی ویژه او به گونه ای است که هر چند در قالب کارگفت های اظهاری، پرسشی، عاطفی عرضه می شود اما دارای جنبه های ترغیبی است. چنین امری البته با نظریه ورشورن سازگاری دارد. بنا به این نظریه، هر چند طبقه بندی سرل از کنش های گفتاری بسیار موثر است اما این طبقه بندی متصلب و انحصاری نیست (Verschueren, 1999). زیرا یک پاره گفتار می تواند در چنین مقوله ای از مقولات پنجگانه سرل گنجانیده شود و کنش های گوناگون و مرکبی را در بر گیرد.
تشخیص اینکه عبارات شریعتی به کدامیک از مقولات فوق نزدیک است مشروط به شناخت زمینه، زمانه، مخاطب و بافتاری است که نشانه های زبان شناختی در آن مبادله می شود. بنابراین شگفت آور نیست اگر نویسنده با عبارتی با ساختار پرسشی، قصد ترغیب داشته باشد. یا با طرح عاطفی و رمانتیک یا تراژیک حوادث دوران گذشته بخواهد مخاطب را به سمت معین دلالت کند.
البته اشتباه است که پنداشته شود، وجوه نوگرایانه ادبیات یا تکنیک های ادبی شریعتی، تنها شرط تاثیر گفتمان او بوده است. موجه تر این است که سازگاری میان محتوا و صورت گفتمان و خطابه های او یکی از شرط های دیگر تاثیر گذاری او دانسته شود. آستین شروطی را برای موفقیت کنش گفتار بر مخاطب نام می برد. از جمله آنکه گفتار می بایست از سوی گویندگان خاص و در شرایط معینی ایراد شده باشد و مخاطب می بایست جایگاه و نقش خود در فرایند خطاب را بداند، خطاب همواره در پایه عرف، فضا و زمینه مناسب انجام گیرد و گوینده و شنونده مقید به نشان دادن رفتار خاصی در چارچوب آن باشد (Austin 1962). به زبان دقیق تر، کنش زبانی زمانی می تواند موثر باشد که میان مولفه های زیر تناسب لازم برقرار باشد. البته این کارکردهای زبانی زمانی محقق خواهد شد که ارتباط موثری میان این مولفه های چهارگانه برقرار باشد:
۱- خطاب کننده،
۲- مخاطب،
۳- اسلوب زبانی،
۴- زمینه و بافتاری که نشانه های زبان شناختی در آن مبادله می شود.
شریعتی با کشف تناسب لازم میان عناصر چهارگانه فوق توانست گفتمانی را تولید کند که بتواند با مخاطبان خود ارتباط ویژه ای ایجاد کند. از سوی دیگر، ادبیات نوشتاری و گفتاری شریعتی یکدست نیست و بسیار متنوع است. در برخی از آثار شریعتی بیان تبلیغی بسیار قوی تر از شیوههای بیانی دیگر است. اما او دارای آثار دیگری است که بیان غالب در آن از نوع آموزشی، یا انتقادی است (رک. اسلام شناسی ارشاد). در برخی از آثار شریعتی که دارای صبغه تحقیقی است، خواننده با نویسنده دیگری روبرو می شود که با شریعتی مبلغ یا معلم شباهت زیادی ندارد. او در این آثار بسیار موشکاف و شکاک ظاهر میشود (مثلا تاریخ ادیان، روش شناخت اسلام). او در برخی از آثار دیگرش حماسه میسراید و قدرت تخیل خود را برای تصویرسازی عاطفی به کار میگیرد (مثلا حسین وارث آدم، پس از شهادت). وجه اشتراک سبک بیانی شریعتی در همه آثارش، برجسته کردن موضوع مورد توجه مخاطبان، سادگی، امروزی بودن، انگیزاننده بودن و ایجاد ارتباط با مخاطبان خاص آن است.
ختم کلام: کامروایی و ناکامروایی گفتمان شریعتی
هر چند شریعتی اغلب به عنوان فرد تلقی و تحلیل می شود، اما تحلیل شریعتی به عنوان خطیب یک گفتمان اجتماعی زوایای گوناگون فعالیت ها و آثار او را روشن تر می کند. انتشار آثار شریعتی در فضای عمومی ایران، به معنای پیدایش گفتمان و ادبیات جدیدی است که در میان کنشگران مذهبی سابقه نداشته است. چنین رویکرد انتقادی و دین شناسانه ای، جنبش اجتماعی جدیدی را دامن زده و در بستر آن شریعتی به عنوان خطیب آن گفتمان شناخته شده است. از این روست که می توان از شریعتی با عنوان نوعی از «کارآفرین سیاسی» یاد کرد. آثار شریعتی از نظر تنوع موضوعات بسیار گسترده است. این گستردگی نشان از علاقه او به پرداختن به مشکلات جامعه آن روز ایران دارد. بر خلاف سنتگرایان مذهبی، شریعتی نشان داد منابعی بجز منابع کلامی و فقهی می تواند در دینشناسی، به عنوان پیش فهم تاویل منابع دینی مورد استفاده مسلمانان قرار گیرد و با استفاده از آن می توان تاویل تازه و متفاوتی از دین را عرضه نمود.
هر چند شریعتی به صراحت و دقت روش تاویل خود را تعریف نمی کند اما در بسیاری از آثارش از «برداشت» و «برداشتهای گوناگون» سخن می گوید و به طور ضمنی می پذیرد که نوعی تاویل گرایی را نمایندگی می کند. پیامد پذیرش تاویل گرایی لاجرم به معنای این است که او اندیشه های دینی یا دست کم «دین شناسی» خود را نوعی «برساخته اجتماعی» قلمداد می کند. به همین دلیل است که او تلاش می کند تا با استناد به منابع دینی «بازتاویل» خاص خود از اندیشه دینی را پرورانده به مثابه یک گفتمان به عرصه عمومی عرضه کند. چنین «بازتاویلی» گفتمان انتقادی او را شکل می دهد.
محصول کوشش کارآفرین وقتی به بار می نشید که حاصل گفتمانی که او نمایندگی می کند هنوز الهام بخش باشد. هر چند شریعتی در صورت بندی گفتمان انتقادی خود نسبت به مذهب سنتی و روحانیت موفق بود، اما این گفتمان – به دلایل گوناگون و از جمله فضای سرکوب- نتوانست مستقلا و کاملا به شکل یک نهاد مستقل، فراگیر و پایدار درآید. این در حالی است که آموزه های شریعتی هنوز کم یا بیش منبع الهام برخی از گروه های اجتماعی است. برخی از الهام گیرندگان این گفتمان هنوز به شکل مستقل در اشکال مدنی و سیاسی فعالند، برخی به جریانهای مخالف حکومت پیوستند و برخی نیز جذب حکومت شده اند.
پانوشت ها:
۱-Burrell & Morgan (1988) انسانگرایی رادیکال را تعریف و آن را با گرایش های دیگر فلسفی و جامعه شناسی مقایسه می کنند. مولفه های این گرایش به ترتیب عبارتند از تلقی امر اجتماعی به مثابه برساخته (Social Construction) ، کشمکش ساختاری در عرصه (Radical structuralism)، اختیارگرایی در عرصه انسانشناسی فلسفی (Volentarism) سوبژکتویسم در عرصه معرفت شناسی اجتماعی (Subjectivism). گرایش به تاویل گرایی(Hermeneutics) در میان بسیاری از انسان گرایان رادیکال معمول است.
۲- به گمان آستین کارکرد گفتارتنها حکایت واقعیت نیست بلکه به وسیله گفتار افعال و کردار گوناگون بسیاری انجام می گیرد. به گمان این فیلسوف زبان، گفتارهای روزمره غالبا شامل پرسش، تعجب، نهی و امر و آرزو کردن و اموری از این قبیل است. این گزاره ها حتی اگر دارای اشکال خبری باشند، برای بیان خبر به کار نمی روند و گونه ای ازکنش به شمار می آیند. چنین گزاره هایی با صدق و کذب توصیف نمی شوند چون انشایی هستند و بنابراین می توانند به عنوان مناسب و نامناسب ارزیابی شوند. درجه تاثیر کنش های گفتاری به بافتار اجتماعی یا زمینه ای که گوینده و شنونده با یکدیگر رابطه دارند یا مناسبات میان آنها در چارچوب قراردادهای اجتماعی مشروط است.
هر گفتاری شامل نوعی کنش است. او سه سطح متفاوت از کنشی را که فرد هنگام گفتار انجام میدهد، تفکیک می کند: ۱) کنش گفتاری بیانی ( LocutioaryAct) بازگو کردن امری که در چارچوب قواعد دستوری زبان معین معنای روشن و متعارفی دارد؛
۲) کنش منظوری یا ضمن معنایی (غیربیانی) ( IllocutionaryAct)که گوینده از اظهارات خود منظور و مقصود خاصی -افزون بر معنای متعارف- به شنونده القاء می کنند مانند هشدار، اخطارها و صدور فرامین و طرح پرسش ها که به نوعی انفعال روانی در شنونده می انجامد و با نوعی فشار همراه است؛ مثلا خطاب استاد به دانشجویان که «خسته نباشید» یعنی کلاس پایان یافته است یا فردی با گفتن «بله» به هنگام عقد ازدواج، قراردادی را میپذیرد؛
۳) کنش تأثیری (پسابیانی) (Prelocutionary)که گفتارواکنش خاصی در شنونده ایجاد می کند؛ مانند منصرف کردن یک فرد در خصوص انجام یک کار غیر قانونی که به تغییر رفتار می انجامد. کنش تاثیری یک گفتار زمانی موفق توصیف می شود که، آن گفتار در دو سطح دیگر یعنی سطح غیر بیانی و بیانی موفق باشد.
۳-بنا به تقسیم بندی سرل کنش های گفتاری به پنج مقوله قابل طبقه بندی است:
کنش اظهاری (Assertive speech act): گوینده باور و داوری خود پیرامون امور را به شکل یک گزاره اخباری بازگو می کند. گزارش ومعرفی، شرح، توصیف، تکذیب، تأیید، اعتراض، تصحیح، دلیل آوردن، اثبات کردن از مصادیق این مقوله از کنش اظهاری است.
کنش ترغیبی (Directive speech act): گوینده تشوق، ترغیب، دستور، امر، درخواست و پیشنهاد خود را به شنونده می رساند.
کنش عاطفی (Expressive speech act): گوینده احساسات و عواطف –خواه منفی یامثبت – خود را نسبت به امور بیان می کند. پوزش خواستن، احترام گذاشتن، سپاسگزاری، تمجید کردن، تعجب کردن، سلام کردن، تبریک گفتن، تسلیت گفتن، مدح کردن، هجو نمودن، تأسف خوردن از مقوله کنش گفتاری است.
کنش تعهدی (Commissive speech act): شامل گزاره هایی است که مضمون آن تعهدی برای انجام کاری است. درسوگند خوردن، تعهد دادن، قول دادن، تضمین کردن، موافقت کردن مصادیق چنین کنش گفتاری است.
کنش ایجادی یا اعلامی (Declaration speech act): در برگیرنده اعلام و یا ایجاد نوعی رابطه اجتماعی است. انتصاب، اخراج، به کارگماردن افراد، نامگذاری کردن، عقد قرارداد کردن، نامگذارى، استعفا، و اعلام جنگ از نمونه های چنین کنشی به شمار می آیند.
منابع
بجز آثار شریعتی که در متن آمده است:
سپانلو، محمدعلی. نویسندگان پیشرو ایران، تهران: نگاه، چاپ دوم، ۱۳۶۶.
Austin J.L. (1962). How to do things with words, Oxford University Press.
Burrell, G. & Morgan, G. (1988). Sociological Paradigms and Organisational Analysis. Aldershot: Gower publishing.
Karlsson, C., Silander, C., SilanderD. (2016). Political Entrepreneurship Regional Growth and Entrepreneurial Diversity in Sweden, Publicerad: Cheltenham, UK :Publicerad:Edward Elgar Publishing,Publicerad.
Searle, J. (1969). Speech Acts, an Essay in the Philosophy of Language, Cambridge University Press.
Verschueren, J. (1999). Understanding pragmatics. London: Arnold.