پاسخ هایی برای اندیشیدن 84-ایمان وجودی به چه معناست؟

شاره: اخیرا دوستی از طریقی پرسشی را با من در مین نهاد و من نیز از همان طریق واسط پاسخی برای او نوشتم. اینک عین پرسسش و پاسخ:
. . . غرض از مزاحمت اینکه از خدمت استاد خودم جناب اقای اشکوری تقاضا دارم به سوال حقیر پاسخ فرمایند هرچند که این سوال را بارها چه در فیس بوک و چه در ایمیل برای ایشان ارسال کردم ولی دریغ از یک جواب امیدوارم این بار پاسخ سوال حقیر را بفرمایند.
سوال: در برخی از سخنرانی های ایشان و هم چنین در نوشته های برخی از روشنفکران دینی در تعریف ایمان دینی به مطلبی برخورده ام که اصطلاحا به ان رویکرد وجودی یا غیر گزاره ای در تعریف ایمان گفته اند و بنده اصلا این تعریف از ایمان دینی برایم مفهوم نمیشود خواستم از محضر ان استاد گرامی تقاضا کنم خیلی ساده بفرمایند منظور از اینکه در تعریف ایمان می گویند نوعی رویکرد وجودی میباشد چیست با تشکر فراوان برای دریافت پاسخ لحظه شماری میکنم

با عرض سلام به شما دوست نادیده
اول بگویم من تا کنون مطلبی از شما دریافت نکرده ام و گرنه حتما جواب می دادم. البته من اهل فبسبوک نیستم ولی اهل ایمیل هستم. نمی دانم شما به کدام ایمیل فرستاده اید که در هرحال به من نرسیده است. اما پاسخ شما:
در حدی که من می فهمم ایمان وجودی عبارت است از مواجهه درونی و باطنی با امر قدسی که در ادبیات اسلامی الله و یا خداوند است. توضیح مطلب به اختصار این است که ما در هر موردی دو گونه معرفت پیدا می کنیم؛ معرفت ما یا برآمده از عقل و تعقل و برهان و استدلال و علم و دانش است و یا برآمده از درک وجدانی و یا شهود باطنی. مثلا یک بار از طریق اندیشیدن و استدلال عقلی و فلسفی به ممدوح بودن عدل و مذموم بودن ظلم ایمان می آوریم و یک بار از طریق درک شخصی و وجدانی از طریق مواجهه وجودی و عملی در طول زندگی و یا در بستر تاریخ. هر دو ذیل عنوان ایمان و یا اعتقاد جای دارند ولی اولی با اقناع عقلی است و دومی با شهود باطنی و وجدانی.
البته این دو لزوما در تعارض با هم نیستند و می توانند در طول هم و یا مکمل هم باشند اما یکی هم نیستند. از قضا عموم مردم در دو مقوله ایمان و اخلاق شهودی و وجودی اند و نه عقلانی و برهانی. ایثار و فداکاری را شاید عقل مصلحت سنج بر اساس قاعده «جلب منفعت و دفع ضرر» نتواند اثبات و ضروری کند ولی وجدان و شهود اخلاقی باطنی آدمیان فطری به راحتی ایثار و انفاق را به عنوان یک ارزش جاودانه و مهم انسانی در زندگی فردی و جمعی ما نشان می دهد و تثبیت می کند. تمایزگذاری بین کلام و عرفان دو نوع ایمان دینی را آشکار می کند. متکلم از طریق استدلال های نقلی و عقلی می کوشد وجود خدا را اثبات کند و مردمان را بدان مؤمن و در واقع معتقد کند ولی عارف معمولا بر آن است که از طریق باطن و تجربه باطنی و وجودی خدا را در خود بیاید و احیانا به دیگران معرفی کند و در اندیشه اثبات خدا نیست. خدا برای او ثابت است چرا که وجود و حضور او را در خود و در جهان به طور حسی و وجدانی دریافته است. متکلم خدا را در علم و عقل محض می یابد و عارف خدا را در درون (به تعبیر رایج قلب و یا به تعبیر قرآن «فئواد»). به تعبیر فروغی بسطامی اولی «خدا دان» می شود و دومی «خدا خوان» و بین این دو فرق فارقی است.
در هرحال ایمان وجودی از جنس دریافت و حس و یا فهم است و نه از جنس ایمان گزاره ای از جنس اندیشه و استدلال. اولی از جنس چشیدن است و دومی از جنس دانش ذهنی و انتزاعی. داستان داستان «شنیدن کی بود مانند دیدن است» است. علم به عسل غیر از چشیدن عسل است. البته جمع «فکر» و «ذکر» ایمان جامع است و هم نعم المطلوب.

Share:

More Posts

Send Us A Message