اشاره: این نوشته پاسخی است به آقای حسین پور فرج که مقال ایشان پیش از این در همین جا بازنشر شده است. این مقاله نیز در زیتون منتشر شده است.
اخیرا مقالهای به قلم آقای حسین پور فرج در سایت زیتون منتشر شده که نقدی بر مقالهای از من با عنوان «سه فعل حرام شرعی در اقدامات داعش» است که پیش از این در تاریخ ۲۹ آبان ۹۴ در سایت بیبیسی فارسی و بعد چند رسانهی دیگر انتشار یافته و با واکنشهای مخالف و موافق فراونی مواجه شده بود.
منتقد محترم مدعی است که مدعیات من «ظاهرا خوش نشسته و خجسته است؛ اما حقیقتا بر پایههای نامحکم بنا شده است … حقیقتا الحق والانصاف قابل دفاع ـ آن هم دفاعی عقلایی و شسته/رفته نیست و باید من باب آن تجدیدنظر شود». ایشان که گمان برده من از منظر روشنفکری و نواندیشی دینی به نقد داعشیان و داعشیسم خرده گرفتهام، مدعی شده است که در اسلام یک قرائت وجود ندارد و از این رو، پرسیده است «منظور از امر حرام از نظرگاه چه کسی است؟ و از چه روی مطرح شده است؟!» جناب پور فرج معتقد است «همین امور مورد نظر نویسنده اگر چه از نظر ما حرام و ناخوب است، اما حقیقتا از نظر داعشیان و همرزمانشان حلال و بهشتآفرین است و حتی میباید بدان به چشم یک فریضه نگاه شود» و به همین دلیل ایشان نقد مرا «خندهدار» دانسته است. ضمن سپاس از این منتقد محترم، میکوشم به اجمال به نقد ایشان پاسخ دهم و نکاتی را روشن کنم.
یکم ـ نکته نخست این است که از قضا و بر خلاف تصور منتقد، من کاملا از منظر درون دینی و حتی درون فقهی با داعشیان سخن گفتهام و نه از منظر نواندیشی. اگر ایشان به نوع استدلال و مواد استدلال و ادبیات من توجه میکرد به سادگی در مییافت که من حتی یک جمله با ادبیات نواندیشی سخن نگفتهام. اگر قرار بر استدلال مختار خودم بود، به گونهای دیگر سخن میگفتم و استدلال میکردم. مثلا میگفتم دو محور مهم ایدئولوژی داعشیسم یعنی جهاد ابتدایی و احیای خلافت، نه شرعیاند و نه قابل اجرا و نه مفید. میگفتم اصولا اجرای بیتنازل احکام اجتماعی اسلام (به ویژه حدود و دیات و مقررات مربوط به بردگی و غنایم جنگی و احکام زنان و …) امروز بلاموضوعاند. اما میدانم من با داعشیان و همتایانشان در کشورهای اسلامی و ایران، در مبانی و منطق استدلال وجه اشتراک ندارم تا بخواهم با آنان بحث کنم. در واقع میخواستم با این گروه تبهکار با همان نوع استدلال و ادبیاتی حرف بزنم که خودشان را متعهد و ملتزم بدان میدانند و حداقل با آن آشنا هستند.
میخواستم بگویم مسلمانان داعشی، شما که خود را مسلمانان ناب و نورچشمی خدا میدانید و دیگر مسلمانان را تصریحا و یا تلویحا کافر و منحرف از دین میشمارید، اقداماتی چون کشتن بیگناهان و غیر نظامیان و به طور خاص زنان و کودکان و آن هم در سرزمینهای بیگانه خلاف شرع مسلم است و شما شرعا مجاز نیستید دست به چنین اقداماتی بزنید. مستندات شرعی را هم دقیقا ذکر کردم. روایت نبوی «الایمان قیدالفتک و المؤمن لایفتک» که از قضا در قرن نخست از شش صحابی مختلف المشرب نقل شده، حرمت ترور و غافلکشی را مدلل میکند. طبق تمام سیرهها، کشتن کودکان و پیران و زنان و پیروان ادیان دیگر حرام است و در سیره و سنت نبوی صریحا نهی شده است. وانگهی، ایجاد اخافه و ترساندن مردم عادی نیز طبق آیه ۳۳ مائده مصداق محاربه است و درخور اشد مجازات (البته گویا در مفهوم جدید ترور، تمام اینها ذیل عنوان «ترور» تعریف میشوند). من در آن مقاله بر آن بودهام تا دقیقا با توجه به فقه و فقاهت سنتی و رایج با داعشیان صحبت کنم نه از منظر نواندیشی دینی و اسلام روشنفکری؛ چرا که داعشیان خود را اهل سنت و جماعت میدانند و منطقا باید به متون و منابع قطعی شرعی وفادار و بدانها ملتزم باشند. البته در این نگاه نواندیشان نیز با همان قواعد موافقاند و از آن دفاع عقلایی میکنند.
دوم ـ اما درباره قرائتپذیریهای متفاوت. درست است که از منظر معرفتشناسی و تفسیری (به ویژه مبانی هرمنوتیکی مدرن) تجربهای بیتعبیر و گزارهای بیتفسیر وجود ندارد؛ اما من (چنان که در کتاب «تأملات تنهایی ـ دیباچهای بر هرمنوتیک» به تفصیل نوشتهام)، به نظریه شریعت صامت (حداقل به گونهای که سالها پیش ارایه شده) اعتقاد ندارم. بر این باورم که فهم متون و گزارهها کف دارد؛ اما سقف ندارد. این سخن بدان معناست که فهم حداقلی بینالاذهانی ممکن است و در عمل نیز همواره چنین است و گرنه مکالمه و مفاهمه بینالاذهانی ممتنع خواهد بود.
در چهارچوب این نظریه، معتقدم که از متون و منابع اسلامی میتوان به فهم روشمند و منضبط رسید و این کاری است که در گذشته انجام شده و هنوز هم میشود. اگر قبول داشته باشیم که از هر متنی هر تفسیری ممکن نیست، لاجرم باید قبول کنیم که فهم مشترک و بینالاذهانی نه تنها ممکن؛ بلکه مطلوب است و گریزناپذیر. به ویژه که باور پیشینی ما این است که دین موجب هدایت است و میخواهد پیروانش را به غایاتی (مثلا آگاهی و آزادی و رستگاری و …) برساند. اگر جز این باشد، دین نیست و اگر هدایت، تفسیر حداقلی و اجماعی و راه و سلوک مشخصی نداشته باشد، بلاموضوع خواهد بود.
سوم ـ اما پرسش از امر حرام و نظرگاه افراد. وفق نظریه و مبنایی که در بند دوم ارایه شد، حرام و حلال و اصولا استنباط احکام شرعی در فقه و شریعت مرسوم، تعریف دارد و از قواعد مشخصی پیروی میکند. هرج و مرج نیست.
اجتهاد با روششناسیهای متنوع در اهل سنت و در شیعه، علمی منضبط و روشمند بوده و محصول بیش از هزار و سیصد سال کار و پژوهش و تحول است. به رغم تفاوتهایی در ادله اجتهاد در مذاهب فقهی مختلف، دو اصل اساسی، منبع اجتهاد و فقاهت است: قرآن و سنت معتبر. در فهم این دو نیز دهها قاعده و معیار تعریف شده که هر مجتهدی ملزم است طبق آن قواعد و اصول موضوعه به استنباط احکام بپردازد. اگر کسی جز این کند مجتهد نیست.
از باب نمونه و در ارتباط با موضوع مورد بحث (حرمت قتل بیگناهان) به آیه ۳۲ سوره مائده (… من قتل نفسا بغیر نفسا او فساد فی الارض کانما قتل الناس جمیعا …) اشاره میکنم. روشن است در این آیه به عنوان یک قاعده عام، قتل افراد بیگناه مطلقا تحریم شده است. آیا به لحاظ تفسیری و هرمنوتیکی میتوان تفسیری از این آیه ارایه داد که کشتن افراد بیگناه یعنی کسانی که جرمی در حد کیفر مرگ مرتکب نشدهاند (مثلا قتل نکردهاند) حلال و مجاز باشد؟ مگر طبق قواعد مسلم شرعی، حرمت مال و جان و مال مردم در قلمرو اسلام (ولو غیر مسلمانان که معاهد و ذمی خوانده میشوند) محل تردید است و کسی درباره آن شک دارد؟ مگر وفق آیه ۳۳ سوره مائده، ایجاد هراس و ناامنی در جامعه اعلان با جنگ با خدا و رسول نیست؟ (قابل تأمل این که آیه حرمت قتل بیگناهان و آیه محاربه در پی هم آمدهاند). احکام خمسه بر اساس دادههای کتاب و سنت قطعی استنباط میشود. البته اختلاف اجتهادی همیشه میتواند وجود داشته باشد و دارد؛ اما اولا، محکمات دین (توحید، نبوت، معاد، نماز، روزه، حج، زکات و دهها حکم دیگر) در فرقههای مختلف مسلمان و گرایشهای تفسیری متنوع (اعم از سنتی و بنیادگرا و نوگرا) در طول این هزار و چهارصد سال ثابت است. ثانیا، هر مجتهدی باید ادله خود را بگوید تا امکان نقد و داوری باشد. البته در این میدان، تفاسیر و اجتهادها با هم رقابت میکنند و در نهایت هر نظریهای استوارتر و معقولتر باشد، پیروز میدان خواهد بود (ولو به طور موقت و تا اطلاع ثانوی). هرچند این نسبیت است؛ اما نسبیت مطلق نیست.
چهارم ـ با توجه به مجموعه این مطالب، حال منطقا یا باید فقیهان داعشی نشان دهند مبانی و استدلالهای من باطلاند و کارشناسانه ثابت کنند که مستندات من بیاعتبارند و یا تسلیم شده و اعلام کنند که دچار خطا در تفسیر و جنایت در عمل شدهاند. البته بطلان نظری سخنان من کفایت نمیکند. آنان باید منابع و مستندات شرعی و قرآنی افکار و اعمال خود را نیز به طور ایجابی بگویند. مثلا باید بگویند با چه مجوز شرعی در یک کشور خارجی به رستوران و یا ورزشگاه، حمله مسلحانه میکنند و صدها مرد و زن و کودک را میکشند؟ اگر هم دولتهایشان گناهکار باشند (که از جهاتی هستند)، میتوان افراد معمولی را با قساوت تمام قتل عام کرد؟ بگویند با چه مجوز شرعی خلبان مسلمان اردنی را در قفس آهنین به آتش میکشند؟ جنایات خلاف شرع بیّن داعشیان و القاعده و بوکوحرام و طالبان و صدها گروه مشابه دیگر، با هیج معیار شرعی قابل توجیه و توضیح نیست. مثلا وقتی طالبان آب آشامیدنی یک مدرسه دخترانه را در افغانستان، صرفا به این دلیل که درس خواندن برای دختران حرام است، مسموم میکنند و دهها دختر خردسال مسلمان را راهی بیمارستان میکنند، چه توجیه شرعی دارد؟ واقعا حرام و حلالها در چهارچوب قواعد سنتی اجتهاد و فتوا، این اندازه هرج و مرج و بی در و پیکر است؟
حال که داعشیان با ما سخن نمیگویند و خود را از پاسخگویی بینیاز میبینند، از آقای پور فرج (که استدلالهای مرا حقیقتا سست و نامحکم و حتی خندهدار میداند) میخواهم که به عنوان وکیل تسخیری داعشیان و طالبان به من پاسخ دهد و برای حلیت شرعی چنین افکار و رفتاری حجت شرعی بیاورد. ایشان مدعی است که «امر حرام نسبی است». نسبیت در فهمها و به ویژه تعیین مصادیق درست، اما آیا ایشان مدافع نسبیت مطلق است؟ ایشان قادر است به لحاظ معرفتی از نسبیت مطلق در فهم و تفسیر دینی و غیر دینی دفاع عقلایی کند؟ پارادوکس اینجاست که جناب پور فرج از یک سو خود را در شمار کسانی میآورد که ترور و غافلکشی داعشیان را حرام و ناخوب میداند و از سوی دیگر همان نظریه را الحق والانصاف قابل دفاع عقلانی نمیبیند و خندهدار معرفی میکند. اگر چنین است پس اولا ایراد شما به من چیست؟ چرا استدلالهای من نامحکم است؟ ثانیا، خود شما چه استدلالی برای رجحان و خوبی نظریهتان دارید؟ امیدوارم ایشان به ما بگویند خودشان در این میانه کجا ایستادهاند و چه میگویند.
البته همیشه فردی و یا افرادی پیدا میشوند و از برخی روایات شاذ و یا قرینهسازیهای تاریخی و حتی آیات قرآن مستمسکی برای موجهسازی اغراض سیاسی و دنیوی و اعمال تبهکارانه خود میسازند؛ کاری که همیشه تاریخ و در تمام ادیان رخ داده و خواهد داد؛ اما این دلیل نمیشود که افکار و اعمال آنان منطقی و مشروع و همسنگ تفاسیر عمومی و جا افتاده اسلامی باشد. به تعببر مشهور «نحن ابناءالدلیل».
پنجم ـ این که گفته شده داعشیها و مانندشان کارهای خود را درست و شرعی میدانند و فکر میکنند رضایت خدا را طلب میکنند و یکسره به بهشت میروند و … البته درست است و جای انکار ندارد؛ اما اولا، بعید میدانم که تمام این گونه افراد انگیزه خیر و الهی داشته باشند (بیتردید شماری از افراد به ویژه رهبرانشان مانند تمام ادوار تاریخ، آگاهانه و با انگیزههای مادی و سیاسی دست به چنین اقداماتی میزنند)، ثانیا فرضا چنین باشد و همه صد در صد نیت خیر داشته باشند. این بدان معناست که پس افکار و اعمالشان درست و موجه و یا منطبق با شریعت باشد؟ مگر با نیت خیر نمیتوان خلاف شرع مرتکب شده و جنایت کرد؟ امام علی فرمود هرکس که بخواهد از طریق شر به خیر برسد شکست خورده است (الغالب بالشّرمغلوب). مگر آغا محمدخان قاجار در کرمان چشم هزاران نفر از مردمان عادی را از حدقه در نیاورد؟ مگر از جمجمههای مردمان بیگناه مناره نساختند؟ آیا اینها توجیه شرعی داشت؟ خوارج نیز غالبا قصد خیر داشتند و امام علی نیز به حقطلبیشان اذعان کرده؛ ولی هم او تصریح کرده است که آنان در تشخیص حق اشتباه کردهاند.
البته این اختصاص به داعش ندارد که به نام دین جنایت میکند و یا از آموزههای دینی بهانهای برای تجاوز و آدمکشی میتراشد. در دنیای امروز به نام دموکراسی و حقوق بشر و آزادی و مانند آنها نیز قتل و غارت و تجاوز فروان صورت میگیرد.
ششم ـ واپسین کلام این که برای ممانعت از هر گونه سوء تفاهم بگویم مدعای من این نیست که علم اصول و یا قواعد اجتهاد کنونی کامل و بیایراد است؛ بلکه میخواهم بگویم علم اجتهاد و استنباط احکام شرعی (که صد البته علمی بشری و محصول تجارب و دانش عالمان دین در توالی قرون است)، به رغم تمام کاستیها و امکان عملی تفاسیر و اجتهادهای مختلف و چه بسا متضاد، ضابطهمند بوده و بی در و پیکر نیست. بگذارید شفاف بگویم که متاسفانه بخشی از فقه سنتی و ارتجاعی میراثی ما، منبع الهامبخش برای پارهای از افکار و اعمال خشونتآمیز داعش و دیگر افراطیون گذشته و حال است. اما آنچه من در مقاله مورد بحث گفته و اکنون هم میگویم، بحث دیگری است. تمام سخن من این است که حتی در چهارچوب قواعد تفسیری و فقهی نیز هرج و مرج روا نیست و معرفت بیقاعده مهمل است و هیچ فرد و یا گروهی منطقا و شرعا حق ندارد هر نوع برداشتی را مجاز شمرده و دست به هر عملی بزند. حداقل حجت شرعی معقول لازم است و به گمانم داعشیان برای بسیاری از افکار و رفتارشان (از جمله در مورد قتل بیگناهان و غافلکشی) نه تنها حجت شرعی ندارند؛ بلکه مستندات شرعی خلاف آن را نشان میدهد و به همین دلیل از سوی اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان با گرایشهای مختلف، محکوم شدهاند.