اشاره: متن زیر در کنفرانس برادری مسلمانان از رؤیا تا واقعیت، که در روز شنبه مورخ 20 دی ماه در آنکارا برگزار شد، ارائه و قرائت شده استnnبه رخدادهای تاریخی از دو منظر می توان نظر کرد: پیشینی و پسینی. مراد از پیشینی همان مفروضات و باورهای ایمانی و شبه ایمانی عقیدتی است که عمدتا برآمده از خارج از قلمرو تاریخ یعنی علم و تجربه زیستی مادی آدمی است و مراد از پسینی فهم و درک و تحلیل رخدادها و پدیده هاست چنان که واقعا رخ داده و این منظر از پش پشت حوادث است و این نگاه صرفا مستند است به فاکت ها و داده های تاریخی و عینی. مباحث پیشینی در ادبیات اسلامی به «علم کلام» تعبیر می شود (و در ادبیات مسیحی به تئولوژی) و مباحث پسینی در قلمرو علوم انسانی و اجتماعی و بیشتر تاریخ نگاری و جامعه شناسی تاریخی قرار دارند. nبه عنوان نمونه در باب ادیان یک بار به موضوعاتی چون «حق و باطل» می پردازیم و مفاهیمی چون خدا و وحی و نبوت را توضیح می دهیم و یا مدعی می شویم دینی از دین های دیگر حق تر است، که این توضیحات عمدتا برآمده از نوعی تفسیر الهیاتی و فلسفی و شاید هم عرفانی (وجودی) از عام و آدم است ولی این تفاسیر متکی و مستند به علم و تجربه و عینیت های جاری نیست؛ ولی یک بار به تاریخ دین ها، آن گونه که اسناد نشان می دهند، توجه می کنیم، و این البته به کلی با نگاه اول متفاوت است و چه بسا در موارد زیادی در تعارض با هم قرار بگیرند. در یک کلام نگاه پیشینی به مفروضات حادثه در مقطع پیش از وقوع می پردازد و نگاه پسینی به پرسش هایی در قلمرو چگونگی و چرایی همان حادثه در مقاطع و یا مقاطع پس از رخداد پاسخ می دهد. nهمین نگاه دوگانه در باب تاریخ اسلام و تحولات درونی آن نیز وجود دارد. این که خداوند به شخصی به نام محمدبن عبدالله در اواسط سده هفتم میلادی در مکه وحی فرستاده یا نه و این که این وحی چیست و چه ماهیتی دارد و چه اهدافی در آن نهفته بوده است و مفهوم کلام الهی چیست و این که او پیامبری صادق بوده یا نه و موضوعاتی از این دست، در قلمرو امور ایمانی و اعتقادی قرار می گیرند و فهم و تحلیل آنها تابع قواعد درون گفتمانی خاصی است ولی این که این نبی کی بوده و چه کرده و چه تأثیری در جامعه خودش و بعدها در جهان گذاشته و دین او چه بوده و چه شده و چه کارکردهایی داشته است، در حوزه نگاه پسینی و علمی قرار می گیرد که امروز بدان «پدیدار شناسی» می گویند.nداستان تسنن و تشیع در تاریخ اسلام نمونه روشن تر و ملموس تری است. nاین که قرنهاست که شاخه ای از اسلام (اسلام به معنای عام آن) منشعب شده و به تشیع (در اشکال و شاخه های فرعی مختلف آن) شهرت یافته یک رخداد مهم تاریخی است و در آن تردیدی نیست اما در این باب دو گونه می توان بحث کرد و دوگانه تشیع/تسنن را توضیح داد. یکی نگاه اعتقادی و کلامی است و دیگر نگاه تاریخی و پدیدارشناختی. در نگاه نخست، بحث این است که اسلام در حقیقت الهی و قدسی و وحیانی خودش در باب این دوگانه چه می گوید و یا چه می توان گفت و در نگاه دوم پرسش این است که اسلام در تعین تاریخی اش در زمان پیامبر چگونه بوده و پس از درگذشت پیامبر در متن و بطن اسلام تاریخی، چه حوادثی رخ داد و چگونه شاخه های فکری و اعتقادی و سیاسی و نحله های متنوع اجتماعی و حتی اقتصادی یکی از پس از دیگری پدید آمدند. محور منظر اول حق و باطل الهیاتی است با ماهیت انتزاعی و منظر دوم نقد و بررسی اسناد تاریخی است و بس. در نگاه دوم، تشیع و تسنن و دیگر نحله های کلامی و فقهی و اخلاقی و عرفانی و مانند آنها به مقتضای بسط تاریخی اسلام است و از این منظر، ورای حق و باطل اعتقادی، این همه برساخته های تاریخی اند. nمی دانیم که به لحاظ تاریخی، اختلاف از مقطع رحلت نبی گرامی اسلام و رخداد سقیفه و انتخاب ابوبکربن ابی قحافه به عنوان خلیفه (جانشین سیاسی پیامبر) آغاز شد. چنان که منابع می گویند بنی هاشم به رهبری امام علی و عباس و برخی صحابه به چگونگی این انتخاب معترض بودند ولی اندکی پس از آن، به هر دلیل، با خلیفه منتخب بیعت کرده و تا پایان خلافت کوتاه مدت ابوبکر با وی و اجماع امت همراهی کرده و در پیشرفت امور کوشیدند. همین روند در دوران دو خلیفه بعدی یعنی جناب عمر و عثمان نیز طی شد. همان زاویه ظاهرا نخستین موجب شد که به تدریج نحله ای در تاریخ اسلام شکل بگیرد به عنوان «شیعه علی» و بعدتر شیعه به نحو عام و در شاخه های متنوع (مانند کیسانی، زیدی، اسماعیلی و در نهایت اثنی عشری) با دستگاه اعتقادی کاملا متمایز با اکثریت مسلمانان که به عنوان اهل جماعت و سنت خوانده شدند. nمی دانیم که اندیشه تشیع تاریخی، حول سه محور امامت، ولایت و انتظار شکل گرفته است که البته از قرن پنجم به بعد این سه گانه در تشیع امامی متعین شده است. nحال اگر از منظر کلامی و الهیاتی به مسئله نگاه کنیم، موضوع بنیادینی چون «امامت منصوص و منصوب من عندالله» به گونه ای که امروز شیعیان مدعی اند، رسیدگی می شود و میزان صحت و سقم ادله نقلی و عقلی متکلمان شیعی مورد نقد و بررسی قرار گیرند؛ ولی از منظر پدیدارشناسی، صرفا به اسناد تاریخی و جرح و تعدیل آنها توجه می شود چرا که دعاویی چون علم و عصمت امام (دو عنصر مهم و محوری در امامت منصوص و منصوب) و یا طرح قاعده لطف خارج از قلمرو علم و تجربه و اسناد قرار می گیرند و در نهایت قابلیت رد و اثبات ندارند.nحال پس از چهارده قرن و تحمل این همه اختلاف و خسارت در نزاع های فرقه ای و کلامی و سیاسی، چه می توانیم بکنیم که آینده بهتری داشته باشییم و حداقل همان شعار مهم وحیانی و قرآنی «انمالمؤمنین اخوه فاصلحوا بین اخویکم» (حجرات، 10) را عینی تر و ملموس تر عیان کنیم؟nمن فعلا روی سخنم عمدتا با عالمان دینی و به ویژه نواندیشان و متفکران مصلح مسلمان است (چرا که توده های عامی مسلمان اعم از شیعه و سنی تابع اند و نقش فکری در این منازعات ندارند)؛ به گمانم گام نخست، درانداختن یک پروژه برنامه ریزی شده گفتگوهای جدی بین عالمان و مصلحان پژوهشگر مسلمان از دو سوست. از آنجا که در شرایط فعلی تعامل و گفتگوهای جدی علمی بین عالمان و فقیهان سنی و شیعی (به دلایل مختلف) دور از دسترس است، پیشنهاد می کنم روشنفکران و نواندیشان مصلح مسلمان در تمام اقطار عالم (به ویژه در غرب که امکانات عملی بیشتر فراهم است) چنین پروژه ای را تدارک ببینند. این اقدام ولو محدود در کوتاه مدت و حداقل میان مدت قابل حصول است. پیش از ادامه بحث بگویم که تحقق این ایده، هم به کاهش تنش های فرقه ای در درون جوامع مسلمان کمک می کند و هم در مغرب زمین از اثرات ویرانگر اسلام هراسی می کاهد و موجب تقویت روحیه مسلمانان غرب نشین می شود. nاما نکته بس مهم این است که چنین گفتگوهایی می بایست با روش شناسی پسینی و پدیدارشناسانه انجام شود چرا که می دانیم روش کلامی نه تنها به جایی نمی رسد بلکه بنا بر تجارب احتمالا به تعمیق اختلافات می انجامد. چرا که اولا- مفروضات الهیاتی ماهیتا برآمده از اموری است که خارج از طور عقلانیت علمی و تجربی است و از این رو ابطال ناپذیر اند. مثلا قاعده لطف و یا علم خاص و عصمت را به لحاظ علمی و عقلی محض چگونه می توان ثابت کرد؟ ثانیا- از نظر منابع و اسناد نقلی نیز تعارضات چندان زیاد است که به سادگی نمی توان از آنها رهایی یافت و به یک مشترکات قطعی رسید.nبا این همه، این سخن بدان معناست که مدعیات کلامی و ایمانی لزوما ناراست اند و یا نمی توان و نباید از کلام و یا منابع نقلی و روایی استفاده کرد، اما اولا- باید تحقیق و گفتگو را از پدیدارشناسی آغاز کرد چرا که عینی تر و به حقیقت و واقعیت های تاریخی نزدیک تر است و در نهایت مطمئن تر است و ثانیا- همان مدعیات کلامی در صورتی معقول و مقبول می نمایند که با اسناد تاریخی و با معیارهای نقد و جرح و تعدیل علمی و پژوهشی سنجیده شوند و گرنه حداقل از نظر علمی اعتباری نخواهند داشت. nمثلا بیاییم وارسی کنیم که در چهارچوب منابع معتبر موجود، امیر المؤمنین علی چه حقی برای خلافت خود قایل بوده است؟ آیا مدعای حقانیت و یا درست تر احقیتش به استناد وحی و فرمان بی چون و چرایی الهی و یا نصب نبی اسلام بوده و یا بیعت و شورا؟ در گزارشات تاریخی، دیدگاهش و روابطش با خلفای سه گانه پیش از خودش، چگونه بوده است؟ آیا اساسا حق ویژه انحصاری در قدرت سیاسی برای یک فرد و یا یک خاندان و تبار (از جمله سخن مشهور الائمه من قریش) حتی از منظر مبانی اعتقادی و ارزشی اسلامی با مسلمات اسلام سازگار است؟ از جمله مفاهیمی چون علم لدنی و عصمت امام چگونه و چرا و کی مطرح شده است؟ سیر تاریخی اصطلاح و مفهوم شیعه و تشیع چگونه بوده است؟ این نوع مسائل را باید در مرحله نخست در تاریخ روشن کرد و نه در مباحث انتزاعی پیشینی. البته در منابع نیز تناقضات کم نیست ولی آنها را نیز می توان با استفاده از معیارهای نقد تاریخی و تعادل و تراجیح حل کرد و به یک ترجیحات عقلایی دست یافت. nمثال می زنم کار علامه امینی در اثر سترگ «الغدیر» به لحاظ تتبع بسیار مهم است و مثال زدنی اما این مدعیات و داده های روایی و یا تاریخی در صورتی اثرگذار و کامل خواهد بود که با سنجه های داده های تاریخی معتبر سنجیده شود و گرنه اگر بنا بر نقلیات صرف و چینش آنها در یک اثر باشد، راه به جایی نخواهد برد و در واقع با چنین تتبعاتی هیچ گرهی گشوده نمی شود. این نوع تتبعات حتی اگر به نام تاریخ انجام شود، در نهایت برای اثبات یک امر مفروض الهیاتی و کلامی است. nاما بگویم که این گفتگوها از حدود هشتاد سال پیش آغاز شد و مصلحان شیعه و سنی در این راه تلاش های مهم و مبارکی کردند و برکاتی نیز حاصل شد ولی متأسفانه پس از انقلاب ایران و به ویژه پس از یازدهم سپتامبر 2001 و اشغال برخی کشورهای اسلامی (افغانستان و عراق) و اخیرا پس از خیزش موسوم به «بهار عربی» و رخدادهای فاجعه بار خاورمیانه و پیدایش جریانهای بنیادگرا و افراطی، تلاش های سلف صالح قرن ما بی ثمر شد. زمانی با همت عالمان سنی و شیعی کنفرانس های مهمی در فلسطین (فلسطین پیش از اشغال در سال 1948) و در مراسم حج و برخی نواحی دیگر برگزار شد و از جمله از عراق شیخ محمدحسین آل کاشف الغطا در سال 1630 در کنفرانس قدس شریف در فلسطین و در سال 1951 در پاکستان شرکت کرد. کاشف الغطاء پیشنهاد داد بود که هر سال و یا هردو سال کنفرانسی با حضور و مشارکت علمای اسلامی و یا بین رهبران کشورهای مسلمان برگزار شود. در سال 1974 «دارالتقریب بین المذاهب اسلامیه» در قاهره تأسیس شد و عالمان و سیاستمداران پرشماری از اهل تسنن و تشیع در تأسیس و تداوم آن مشارکت داشتند. از جمله در ایران عالمانی چون آیت الله سید محمدحسین بروجردی و آیت الله طالقانی از حامیان آن بودند. در سال 1338 شمسی عالم مصلح سید محمود طالقانی از ایران سفری به مصر کرد و در کنفرانس وحدت اسلامی قاهره شرکت کرد و با شیخ شلتوت دیدار کرد و پیام برجرودی را به ایشان رساند. شیخ محمدتقی قمی سالیانی دراز رئیس آن مرکز در قاهره بود. موسی صدر نیز در لبنان و در جهان عرب در این راه بسیار کوشید. روشنفکرانی چون علی شریعتی نیز با تز «یگانی تسنن نبوی و تشیع علوی» کوشیدند حداقل به لحاظ نظری راه ناهمواره برادری اسلامی را همواره کنند. این نگاه یک نگاه پسینی به دوگانه تسنن/تشیع بود. nامید می رود که به زودی تکاپوهای فکری و علمی و عملی برای تقریب و اصلاح امور مسلمانان در مجموعه بزرگ جهان اسلام آغاز شود و به فرجامی نیکو برسد. آمین. n n
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این