اشاره: نوشته زیر به قلم آقای ذکتر علی پایاست که اخیرا در تارنمای «اسراء نیوز» منتشر شده و حال در این سامانه بازنشر می شود.
به تازگی مسؤولان محترم سایت اِسرانیوز از نگارنده دعوت کردند تا با توجه به رویدادهای جاری در پاریس و بیروت و منطقه خاورمیانه و دیگر نقاطی که در آنها مظاهر خشونت مشهود است مطلب کوتاهی تحت عنوان “فلسفه علیه خشونت” برای سایت وزین اسرانیوز تحریر کند. عنوان پیشنهادی علیرغم آسان نمونی آن، چالشی جدی را برای هر تحلیلگری که نیت غوررسی در این زمینه را داشته باشد مطرح میسازد.
فلسفه، لااقل آن گونه که نگارنده آن را فهم میکند و در تاملات خویش به کار میگیرد، نوعی “بازی زبانی” یا “روشی درمانگر”، یا “فعالیتی نظیر حل جدول کلمات متقاطع”، یا “تکاپویی در خدمت ایضاح ابهامات معنایی” نیست، بلکه کوششی اصیل برای دست و پنجه نرم کردن با مسائل واقعی است که از رهگذر مواجهه با جنبههای مختلف واقعیت (خواه واقعیت طبیعی و خواه واقعیتهای برساخته اجتماعی) پدیدار میشوند. این کوشش با نیت دستیابی به راه حلهای مناسب برای مسائل مورد اشاره به انجام میرسد هر چند که کسب موفقیت در این مسیر از پیش تضمین شده نیست.
خشونت، باز آن گونه که صاحب این قلم آن را میفهمد، و صرفنظر از جلوهها و انحاء و اقسام متنوع آن، ظاهرا با به کار گیری قدرت از سوی موجودی برخوردار از حیث التفاتی به نیت خدشه دار کردن یا آسیب رساندن ، یا نابود ساختن ظرفیتهای مادی و معنوی یک موجود دیگر که او نیز واجد حیث التفاتی است،همراه است. ظرفیتهای مادی و معنوی مورد اشاره از جمله شامل جسم و بدن و کالبد مادی، شخصیت، کرامت، هویت، اراده، و هستی معنوی موجود دیگر میشود.
اگر نیتی که در بند پیشین بدان اشاره شد، هدف قریب و اولی خشونت تلقی شود، انحاء اهداف و نیتهای ثانوی را نیز میتوان با پدیدار اعمال خشونت همراه دانست. از جمله این اهداف میتوان به سلطهطلبی مادی، استعلاطلبی ایدئولوژیک، زیادهخواهی مالی و اقتصادی، شهرتطلبی و شوق کسب نام و اعتبار، و … اشاره کرد.
پدیدار خشونت میتواند در اشکال مختلف، مثلا صریح و آشکار یا پنهان و پوشیده و به شیوههای گوناگون از جمله زبانی و لفظی، روحی و روانی، فیزیکی و مادی، و از سوی کنشگران مختلف، خواه اشخاص و خواه نهاد ها، و در ظرف و زمینههای متفاوت، از خانواده و محیط درس و کار گرفته تا عرصه ارتباط میان حکومتها و شهروندانشان و تا صحنه روابط بین ملتها و دولتها ظهور پیدا کند.
هرچند خشونت را میتوان و باید در مقام یک پدیده واقعی با ابعاد پرشمار، با بهره گیری از دانشهای تجربی روز از جمله جامعهشناسی، جرمشناسی، روانشناسی، انسانشناسی، و …مورد بررسی قرار داد، اما از یک منظر فلسفی شاید بتوان گمانه زنانه این نظریه را پیشنهاد کرد که یک عامل ضروری لازم (هرچند غیر کافی) برای همه رفتارهای خشونت آمیز در هر سطح و تراز، و از ناحیه هر کنشگر (خواه افراد و خواه نهادها) را باید در دیدگاه و رویکردی جستوجو کرد که فلاسفه عقلگرای نقاد از آن با عنوان دیدگاه و رویکرد “موجه سازانه 1” یاد میکنند.
فرد یا نهادی که خود را موّجه2 می پندارد، به دلالت التزامی همه دیگران را بر مسیر ناصواب مییابد و به این اعتبار خود را محق (موجه) میداند که برای به طریق صواب بازگرداندن آنان، از هر ابزاری، از جمله توسل به خشونت، بهره بگیرد.موجه سازی، عموما با “یقین” به درست بودن رویکرد یا موضع یا دیدگاه کنشگر (خواه فرد و خواه نهاد) همراه است و یقین میتواند زمینه ساز اتخاذ رهیافتهای جازمانه شود و از جزم گرایی تا خشونت ورزی، راه چندانی نیست.
جنبه دیگری که از موجه سازی بهره میگیرد و زمینه ساز خشونت میشود پای بندی به دیدگاهی در باره حقیقت است که از آن با عنوان “آشکارگی حقیقت” یاد میشود. آنان که به این دیدگاه پای بندند بر این باورند که حقیقت نزد آنان است و برایشان آشکار. کسانی که از “دیدن” حقیقت عاجزند، فاقد ظرفیت هایی اند که “دست یافتگان به حقیقت” واجد آنند. این افراد خود را واجد نوعی بینش و بصیرت به شمار میآورند در برابر دیگران که آنان را فاقد چنان بینش و بصیرتی میدانند، استفاده از خشونت را نه تنها مجاز که ضروری به شمار میآورند.
رویکرد موجه سازانه همچنین میتواند به رهیافتهای “اراده گرایانه” دامن بزند. از آنجا که موجه سازی به شخص وعده دستیابی به معرفتی موجه شده و قطعی و یقینی میدهد، با در اختیار داشتن چنین معرفتی تنها جنبه ای که باقی میماند ورود به صحنه عمل است و در این صحنه نیز اراده است که دائر مدار امور است. اراده نیز برای آن که خود را موجه میپندارد، و بنابراین خود را بی نیاز از بازنگری در آراء و اندیشه هایش میداند، به شیوه جازمانه به کار گرفته میشود.
اگر گمانه پیشنهادی بالا در راستای اصابت به واقع قرار داشته باشد آنگاه در پاسخ به پرسشی که در عنوان مقاله مضمر است، یعنی این که فلسفه چگونه میتواند در مبارزه علیه خشونت کمک کار واقع شود میتوان توضیح داد که اگر فیلسوفان، چنان که عقل گرایان نقاد اهتمام ورزیده اند، به خود و به مخاطبان خود این نکته را آموزش دهند که موجه سازی، به هر شکل و در هر هیئت و قالب و رویّه ای، اساسا امکان پذیر نیست، آنهم به این دلیل ساده که هر وجهی که برای موجه ساختن یک مدعا یا موضع ارائه شود، خود به توجیه نیاز دارد و بنابراین پای تسلسلی بی پایان به میان خواهد آمد، و این را بیاموزانند که نظریه آشکارگی حقیقت، نادرست است و حقیقت، متاعی دیریاب است که تنها با کوشش و مجاهده بسیار، آنهم به شیوهای گمانهزنانه، میتوان بدان نزدیک شد، و این نکته را تعلیم دهند که اراده گرایی، در غیاب به کارگیری عقلی که خود را موجه نمی داند، تبعات خطرآفرین به بار میآورد، آنگاه زمینه برای ترویج و پذیرش آنچه که عقل گرایان نقاد آن را “تواضع معرفتی” مینامند فراهم میگردد.
تواضع معرفتی را یک معرفت شناس سرشناس قرن بیستم در قالب عبارت ذیل اینگونه توضیح داده است: “من ممکن است بر خطا باشم و شما بر صواب، اما با بذل جهد هر دو میتوانیم به شناخت حقیقت نزدیک تر شویم” 3.
اگر علتالعلل معرفتی خشونت، بر وفق آنچه در گمانه پیشنهادی ذکر شد، رویکردهای موجهسازانه است، آن گاه یک شیوه اساسی برای مقابله ریشه ای با خشونت در همه اشکال و انحاء آن و از سوی هر کنشگری، آموزش “تواضع معرفتی” و هشدار دادن در قبال “استکبار معرفتی” است. اما سوگمندانه باید گفت که اکثریت قریب به اتفاق فلسفههای رایج همچنان بر طبل موجه سازی میکوبند و شیوههای موجه سازانه را برای به کرسی نشاندن دعاوی خویش به کار میگیرند4. اگرچه که چنین نیست که فیلسوفان قائل به موجه سازی همگی قائل به خشونت ورزی باشند و اگرچه که درست است که بسیاری از فیلسوفان موجه ساز، بخصوص در حوزه فلسفه اخلاق، کوششهای بسیار به خرج داده اند تا از بروز خشونت جلوگیری کنند یا آن که از ابعاد آن بکاهند، اما واقعیت این است که موجه سازی، زمینه ساز پذیرش جازمانه این امر میشود که “فرد بر صواب است و دیگران بر ناصواب”. ترویج رویکردهای موجه سازانه، بخصوص در میان آنان که به بررسیهای نقادانه خو نکرده اند، میتواند به تسهیل بروز خشونت کمک کند.
عقل گرایی نقاد اما، موجه سازی را نادرست میشمارد، یقین را امری غیر معرفتی محسوب میدارد،اراده گرایی کورکورانه را خطر خیز میداند، و تواضع معرفتی را یک وظیفه اخلاقی اساسی به شمار میآورد و بر این نکته تاکید دارد که راه به سوی رشد نظری و معنوی در قالب یک تمدن انسان ساز زمانی هموار میشود که شمشیرها (نماد خشونت فیزیکی و عریان) جای خود را به نقدها در عرصه اندیشهها بدهند و افراد به جای دریدن دیگری، اندیشههای او را نقادانه ارزیابی کنند، و به این شیوه به خود و دیگری امکان دهند با درس گیری از خطاهایی که از رهگذر نقادی آشکار میشوند گام تازه ای در مسیر تقرب به حقیقت و برساختن جهانی بهتر بردارند.
عقل گرایان نقاد تاکید دارند که برای بهبود بخشیدن به امور راهی جز پذیرش این نکته که جهل هر یک از ما بیپایان است و دعوی معرفتیمان نیز میباید در حیطه عمومی مورد نقادی جمع قرار گیرد، تا در پرتو خرد جمعی احیانا راهی، ولو خرد، به سمت حقیقت پیش رویمان گشوده شود. اما حتی در عمل به فتوای خرد جمعی نیز باز نباید سلاح نقد را از دست فروگذارد و تواضع معرفتی را به دست فراموشی سپرد.
عقل گرایان نقاد در عین حال به این نکته نیز توجه دارند که چنین نیست که همه افراد طالب شنیدن استدلالها از هر سنخ و گزینش بهترین آنها باشند. بلکه در مواردی با تکیه بر رویکردهای جزمی خود به نیت نابودی فیزیکی استدلال کنندگان وارد میدان میشوند. در این قبیل موارد، و تنها در این موارد، دفاع از حرمت عقل و استدلال، با تکیه به ابزار هایی در خور مواجهه با تهدیدهای فیزیکی، فتوایی است که عقل بر آن صحه میگذارد.
1- Justificationist viewpoint and attitude
2- justified
3- کارل پوپر، اسطوره چارچوب: در دفاع از علم و عقلانیت، تهران: طرح نو، 1384.
4- صاحب این قلم در کنفرانسی که سال گذشته در دانشگاه لایدن و با عنوان “خشونت سیاسی: ماورای تقابل دینی-سکولار” برگزار شد مقاله ای با عنوان “یقین اعتقادی: یک عامل موثر در خشونتهای “دینی” و “سکولار” در عرصه سیاسی” ارائه داد. آنچه در این مختصر ذکر شد تا اندازه ای مبتنی به استدلالی است که در آن مقاله عرضه شده است. مقاله مورد اشاره به همراه دیگر مقالات ارائه شده در کنفرانس دانشگاه لایدن قرار است در سال آینده در سلسله انتشارات دانشگاه ا