اشاره: متن زیر یادداشت روزانه من در زندان اوین است که به تاریخ 12/12/82 نوشته شده و ناظر به برگزاری مراسم روضه خوانی زندانیان دذ محرم سال 82 است. چنان که در متن آمده بانی و کارگردان این روضه خوانی چند نفر زندانی فاسد و بی اخلاق بودند. در این نوشته حال و هوای خودم و نیز افکارم در این زمینه ها در آن ایام به نوعی بازتاب یافته است. به مناسبت ایام محرم و رواج گسترده مراسم های سنتی عزاداری و روضه خوانی این متن کوتاه در اینجا منتشر می شود.n n سه شنبه 12/12/82nدهم محرم است. امسال در اینجا آرام است و مشکلی نیست و اعصاب از آرامش برخوردار است. دهه محرم سال گذشته بسیار بد بود. فکر میکنم در سال قبل حوادث و ماجراها را یادداشت کردهام. سال قبل احمد… بساطی راه انداخته بود و تقریبا تمام محرم و تا حدودی تمام صفر را به نام عزاداری به تحریک اعصاب و در واقع جنگ اعصاب مشغول بود. اما امسال فقط دیشب و امشب به اختصار و حدود نیم ساعت عزاداری و روضه خوانی بود که البته به ابتکار آقای سعید… صورت گرفت. nشب گذشته را در جلسه شرکت کردم ولی امشب نرفتم. به ویژه کسی روضهخوانی میکرد که از جهات مختلف نفرتانگیز بود. نمیتوان او را توصیف کرد. واقعا نمیتوانم بفهمم چگونه میشود که کسی لجن باشد و حداقل سالها به دلیل جرائم مکرر (کلاهبرداری و سوء استفاده مالی) بین خانه و زندان در رفت و آمد باشد اما با این گرمی و شور و هیجان و سوزناکی روضه بخواند و بگرید و بگریاند؟ جالب است که سید… که نه خدا را قبول دارد و نه دین و امام و قرآن را و لجن دیگری است، نیز شرکت کرده و سینه میزند و حتی دیدم با دستمال کاغذی اشک چشمانش را پاک میکند (البته اشک را ندیدم و بعید میدانم اصلا گریسته باشد).nبه چند دلیل نمیتوانم در این نوع مجالس شرکت کنم. اولا این نوع روضهخوانیها را به دلایلی قبول ندارم. ثانیا حقیقتی در اکثریت مداحان و گویندگان و حتی غالب مردم نمیبینم و به تجربه دریافتهام که صداقت در انبوه مردمان کمیاب است. ثالثا مطالبی که در اشعار یا کلمات مداحان گفته میشود، عمدتا خرافی و نادرست و غیرمستند و بسیاری واقعا نفرتانگیز است و شنیدن آنها نیز مایه شرمندگی است و اعصاب میخواهد. تصویری که از دوران کودکی از علی و فاطمه و حسن و حسین و زینب و… دارم واقعا مشمئزکننده است و یادآوری آنها روح و اندیشه و وجدان آدمی را میآزارد.nاین تصاویر که به وسیله روضهخوانان محلی منطقه ما و مرثیهخوانان بیسوادتر پدید آمده همچنان در ذهنم زنده است و بار گرانی است بر حافظه و هویت و شخصیتم. وقتی در ایام محرم (ییا زمانهای های دیگر) پس از حدود نیم قرن از رادیو و تلویزیون و واعظان و مداحان امروز و آن هم در نظام اسلامی، که همه چیز در انحصار و در اختیار عالمان و روحانیان است و علی¬القاعده باید باسوادترینشان سخن بگویند و اولیای دین را به مردم معرفی کنند، مطالبی میشنوم که برایم دردناک است و مخصوصا باز همان تصویرهای مخدوش و نفرتآور در ذهنم و خاطرم زنده میشوند و این مرا میآزارد. خدای را سپاس که به هر تقدیر در مسیری قرار گرفتم که چند کتاب خواندم و اندکی اطلاعات درست به دست آوردهام و تا حدودی از جهل و خرافه فاصله گرفتهام و سیمای بزرگان دین را در ذهن و وجدانم تصحیح کردهام. گرچه همین آگاهی و فاصله گرفتن از دین عوام و متولیان عوام همواره موجب دردسر بوده و هست.nn