ایرانیان از گذشتههای دور دارای جشنهای بسیاری بوده اند و به مناسبتهای مختلف مراسم جشن و شادی همراه با آئینها و آداب بسیار متکثر و متنوع ترتیب می دادند. عمدهترین مناسبتها، رخدادهای طبیعی و سنتهای دینی بودند که البته هر کدام از آنها به شکلی به هم وابسته و در واقع آمیخته بودند. جشنهای سالیانه عهد ساسانیان عموما دارای صورت دهقانی و روستایی بوده و در اصل با امور کشاورزی بستگی داشت. اکثر این جشنها را مردمان با یکی از حوادث تاریخ داستانی ایران مربوط می کردند. مهمترین جشنهای سال را هفت جشن دانسته اند که در منابع مربوط قدیم و جدید در بارة آنها به تفصیل سخن گفته و نوشته اند. در این میان شاید گزارش مری بویس جامع تر و مفید تر باشد. او می نویسد:nnدیگر وظفة مؤکد که زرتشت بر دوش پیروانش نهاد، برگزاری هفت جشن بزرگ سال بود که به اهورمزدا، امشاسپندان و هفت آفریدة آنان اختصاص داشت. (این جشنها به روایت کریستن سن پنج روز ادامه داشته است). شش تای این جشنها، که بعدها به نام گاهانبار شناخته شده اند، زنجیرهای یکپارچه می سازند. سنت زرتشتی بنیاد این جشنها را به خود پیامبر نسبت می دهد، ولی به نظر می رسد در اصل جشنهایی شبانی و دهقانی بوده اند که زرتشت آنها را به خود اختاصاص داد. این جشنها در طول سال و به طور نا منظم پراکنده اند و نام آنها (که صورت اوستایی متأخرشان باقی مانده) بدین قرار است: مَیذِیوی زَرِمَیَه (میان بهار)، مَیذِیویِ شمَه (میان تابستان)، پَیتی شَهیَه ([جشن] دانه آوری)، آیاثَریَمه ([جشن] بازگشت به خانه) یعنی بازگشت گلهها از چرا[ی تابستانی]، مَیذیَه ئیریَه (= میان تابستان) و هَمَسُپثُمَئِدیه، نامی خاص، معنایی نامعلوم که به جشن فَرَوشیها داده شده است. این جشن، در آخرین شب سال و پیش از اعتدال بهاری برگزار می شد.[۱]n nهمة جماعات زرتشتی این جشنها را برگزار می کردند. آنان نخست در آئینهای عبادی آن روز، که همواره از آنِ اهورامزدا بود، حضور می یافتند و سپس در اجتماعاتی نشاط آمیز گرد می آمدند که در آنها به همة کسانی که در عبادت شرکت کرده بودند، طعام می دادند. نیز گوسفندی قربانی می کردند. در این مناسبتها، که اوقات حسن تفاهم همگانی بود، توانگر و تهیدست، با هم حضور داشتند. در این هنگام شهرها آشتی می کردند و دوستیها تجدید و تحکیم می شدند. نخستین جشن، یعنی میذیوی زرمیه را به افتخار خشثره وئیریه و آفرینش مربوط به وی، یعنی آسمان، بر پا می داشتند و آخرین آنها، یعنی همسپثمئدیه را برای اهورامزدا و آفرینش مربوط، یعنی انسان، و همراه با احترام خاص به فروشیهای پارسایانی برگزار می کردند که «برای پارسایی پیروز شده» بودند.nnهفتمین جشن، که از مهمترین جشن هاست، جشن نوروزاست.[۲]بویس در این باره توضیح می دهد که هفتمین آفریده، یعنی آتش، پیوسته جدا از دیگران می ماند و نیروی حیاتی فراگیرشان است. به همین سان، هفتمین جشن اندکی از بقیه جدا می شود. این جشن را به فارسی نوروز (که صورت اوستاییاش به جا نمانده) می نامیدند. و چنین می نماید که زرتشت آن را در اعتدال بهاری قرار داد و احتمالا جشنی باستانی برای وهیشته و آتش بود که زرتشت آن را در دین خود آورد. گویی همراه با پیروزی فرجامین پارسایی، این آخرین جشنهای هفتگانه به پیشواز آخرین روزی می رود که نوروز زندگانی جاوید خواهد بود. از آنجا که از پی این جشن، فصل اهورایی تابستان می آید، بنابراین نشان از شکست سالانه مینوی تباهکار است و برگزاری آن در سنت زرتشتی (که از اواسط سدههای میانه مسیحی وجودش تأیید شده) در نیمروزِ روز نو بوده است، یعنی هنگامی که ریثو به زمین باز می گردد و فصل گرما و نور را می آورد. زین پس، روزانه به جای هاونی دوم و به گاه نیمروز، که اینک ریثونیه نام دارد، برای وی نماز می گزارند و در سراسر ماههای تابستان، اشه وهیشته را فرا می خوانند.nnوی در جای دیگر دربارة نوروز و مراسم و آداب آن می نویسد: معنای نوسازی، در این زمان خاص، برگزاری جشنهای نوروز رخت نو پوشیدن بدان گاه و خوراک از فصل تازه بُوَد. گفته اند که کشتن اژدها در نوروز از باورهای آئینی ایرانیان بود چرا که او بود که آبها را زندانی و خشکسالی را فرمانروا کرده بود. از دیگر چیزها که تصور می رفت نیک است، این که با جرعهای شیر خالص تازه و لقمهای نان و پنیر بیاغازند، همة شاهان ایران این جشن را فرخنده می داشتند. شاهان در بامداد آن روز شکر سفید با مغز جوز هندی هم می خوردند؛ و رسم بود که برای هفت جشن، هفت نوع بذر می کاشتند تا در آن روز مقدس، سبز و با طراوت باشد. برای شاه به خصوص دیدار جوی در حال رشد را فرخنده می دانستند. و خرمن (جوانههای سبز) را گرد نمی آوردند، مگر با ساز و آوز و سرود. از رابطة نوروز با موسیقی هم بسیار یاد شده و گفته اند که اگر چه مهمانی شاه با شکوه بود، ولی مهمانی دیگران هم کم از آن نبود . . . همه از خانههای خویش به صحرا زده بودند . . . از هر باغ و کشتزار و رودخانه، گونهای نوای موسیقی گوش را سحر می کرد. به طور کلی این ایام بیش از هر زمان دیگر ایام خوشی و پایکوبی و شادخواری بود که ایرانیان به طور کلی در آن شهره بودند. [۳]nnبه گفتة کریستن سن به موجب روایت دینکرد، هر پادشاهی در این روز فرخنده مردمان خویش را قرین شادی و خرمی می کرد و در این عید کسانی که کار می کرده اند دست از کار کشیده به استراحت و شادمانی می پرداختند. در دو عید بزرگ سال، نوروز و مهرگان، بزرگان هدایایی به شاه تقدیم می کردند.nnاما گویا زمان برگزاری جشن نوروز در زمانهای تاریخی متفاوت متغیر بوده است. در روزگار هخامنشیان و پس از آن در آغاز فصل بهار بوده ولی در اوایل ساسانیان با اصلاح گاهشماری دینی این جشن به تیرماه و دور از اعتدال بهاری افتاد. به روایت بویس، نیز به اقدامی در این زمینه، به تشکیل شورایی بزرگ متشکل از فرهیختگان این سرزمین (و در زمانی نامعین) منجر شد. ظاهرا این شورا تصمیم گرفت در اقدامی اساسی، برگزاری نوروز را به موقع آن در عهد هخامنشی، یعنی بهار، باز گرداند. تغییرات دیگری نیز در این ارتباط رخ داد و از جمله جشن سده نیز جا به جا شد. یکی از تغییرات در ارتباط با جشن نوروز این بود که پس از آن مردم ایران دو نوع جشن نوروز داشتند که یکی از آنها نوروز دینی بود که در اول آذر ماه برگزار می شد و آن را «نوروز موبدان» می گفتند[۴]و جشن دوم در اول بهار بود که جشنی سنتی بود و در اول فروردین انجام می شد و مبداء سال غیر دینی بود و به عنوان روز تاجگذاری شاهان باقی ماند. حتی با توضیحاتی که بویس می دهد، به گفتة ایشان نوروز را با جشن هایی کوچک و بزرگ، در اول و ششم آذر و اول و ششم فروردین و در مجموع چهار بار در سال برگزار می کردند. به روایت بیکرمان از جهت تاریخی نوروز احتمالا جشن بهاری همة ایرانیان بود که زرتشت آن را تثبیت و تقدیس کرد. به هرحال به نظر همین محقق نوروز شادترین و زیباترین جشنهای زرتشتی است. در ادبیات زرتشتی متأخر، برگزاری هر هفت جشن بر هر معتقد به این دین واجب شمرده شده است.nnجشن مهرگان نیز از مهمترین جشنهای ایرانیان بوده است و نامی و سنتی آشنا در تاریخ و فرهنگ ایران باستان است. مسعودی گوید که در تشرین اول، که ۳۱ روزاست، مهرگان در آن واقع شده است. بین نوروز و مهرگان ۱۹۶ روز فاصله است. وی در وجه تسمیه آن سخنی می گوید که به احتمال قریب به یقین افسانه است.[۵]او می گوید این واژه پهلوی و فارسی نخستین است. مردم عراق و دیگر سرزمینهای ایران آن روز را اول زمستان نامیدند و در آن روز فرشها و وسایل زندگی و لباسهای خود را تغییر داده و نو کردند (احتمالا به دلیل مرگ مهرشاه ستمگر که مسعودی روایت می کند).[۶]اما کلمان هوار می گوید جشن مهرگان باید نشانه هایی از مهرپرستی عهد باستان باشد. به روایت دیگر در دوره هایی و در بخش هایی از ایران مهرگان آغاز سال نو و جشن تجدید سال با آئین اژدها کشی توأم بود.nnبویس می گوید زرتشت با تکلیف کردن این دو وظیفه بر پیروانش (یکی وظیفة فردی به جا آوردن نمازهای پنجگانه و دیگر وظیفة همگانی برگزاری هفت جشن) نظامی پدید آورد که دینش را نیرویی شگرف داد و بقای آن در طول هزارهها را تضمین کرد.[۷]بیکران نیز براین گمان است که جشنها بخش ممیز آئین زرتشتی است؛ آئینی که وظیفة پسندیدة نیک بخت بودن را به انسان تکلیف می کند. به گفتة او پرستش بخش ضروری هر جشن بود.nnبه هرحال دربارة این جشنها (از جمله جشن نوروز و مهرگان و سده) و جشنهای دیگر[۸]مطالب مختلف و متنوعی در منابع اسلامی آمده است. فقط درباره نوروز باید به اشاره گفت که برخی آن را «نوگ روز» گفته اند و این که این جشن و مراسم و سنت برگرفته و یا حداقل تحت تأثیر جشن بابلیان بوده است.[۹]نیز در مورد وجه تسمیه و مناسبت آن نیز اختلاف است. برخی آن را به یاد پیروزی فریدون بر ضحاک دانسته اند و نوروز را هم به معنای امروزین آن یعنی «روز نو» گفته اند. البته نوروز را به گونهای با جمشید نیز مرتبط می دانند.nnدر ارتباط با نوروز و مراسم و آداب آن، سنت «چهارشنبه سوری» است که در عین استقلال موضوعی و تاریخی، به شکلی مقدمه و پیش درآمد تحویل سال و جشن نوروز شمرده می شود. این سنت در دوران پس از اسلام به گونهای متحول شده و در واقع مضمون نو یافته و حتی به روایتی کلمه «چهارشنبه» در این زمان بر «سوری» کهن افزوده شده است[۱۰].n nقابل ذکر است که جشنهای ایرانیان منحصر به موارد یاد شده نبوده است. در منابع به جشنهای دیگر نیز (مانند جشن کوسج و جشن آبریزگان) اشاره شده است.n n n———————n[۱] . کریستن سن (ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۷۴) توضیحات مفیدتری داده است. او میدیوی زرمیه را در ماه اردبیهشت، و میدیوی شمه را در ماه تیر و پیتی شهیه را در ماه شهریور، آیا ثریمه را در ماه مهر و میذیا یری را در ماه دی می داند. وی می افزاید: گاهانبار ششم یا همسپت میدی، که در پنج روز اندرگاه (خمسه مسترقه) واقع می شد، در آغاز عید اموات بوده و ده شبانه رور ادامه داشت. در یشت سیزدهم اوستا (فروردین یشت، بند ۴۹ – ۵۲) آمده است که در موقع همپست میدی، فروشیها یا ارواح مؤمنین در مدت ده شب به مسکن مردم نزدیک می شوند و تقاضای صدقه و قربانی دارند.nقابل ذکر است که سنت رفتن به مزار مردگان و گورستان در پنجشنبه آخر سال، که اکنون به عنوان یک سنت اسلامی شمرده می شود، یادگار همین سنت زرتشتی ایرانی است و در اسلام وجود نداشته است.n[۲] . بیرونی در آثار الباقیه (ص ۲۱۵ – ۲۱۹) شرح مفصل و جامعی درباره معنای نوروز و چگونگی پیدایش این سنت و جشن بزرگ ایرانیان و آداب و اعمال ایرانیان در این ایام و به این مناسبت داده است. اما چنین می نماید که بخش بزرگ آن برساختههای اساطیری باشدn[۳] . به روایت کورتس (تاریخ ایران (کمبریج)، جلد ۳، قسمت اول، ص ۶۷۸ – ۶۹۰) یونانیان و رومیان ایران را خداوندان بیبدیل هنر زندگی پاک و پیراسته و بویژه خوراک شناسان بیمانند می شناسند. گزنفون که در تماس با زندگی ایرانیان تجربه دست اول داشته ظرافت هایی را که ایرانیان در آشپزی به کار می بردند یادآور می شود. یونانیان و بویژه رومیان عصر ساسانی (بیزانس) شماری از خوراکیها و طبخ غذاها را از ایرانیان آموختند. نیز برخی از گیاهان دارویی (از جمله آنقوره و ریواس) از ایران به غرب رفت. او به عنوان نمونه می افزاید: پسته ایرانی در دوره یونانی مآبی بر یونانیان شناخته شد، اما کشت آن در ایتالیا نخستین بار در سده اول میلادی انجام گرفت. زردآلو و هلو، که خاستگاه چینی داشتند، از طریق ایران به جهان غرب معرفی شدند و در آنجا اثر دیرپایی گذاشتند. در آغاز زردآلو در ایتالیا گرانترین میوه بود.n[۴] . مسعودی در مروج الذهب (جلد ۲، ص ۱۷۶) آورده است: در اول آذر ماه مردم ایران جشن می گیرند و غذاهای گرم می خورند و نوشیدنیهای رفع کننده گرما می نوشند و پارسیان آن روز را «گرما گرما» گویند. این از اعیاد پارسیان است و البته آنان در اکثر اوقات سال چنین جشن هایی دارند.n[۵] . او (مروج، جد ۲، ص ۱۸۱) در مقام توضیح وجه تسمیه مهرگان گوید: در قدیم پارسیان اسامی ماهها را به نام پادشاهانشان می نامدیدند. شاهی داشتند که نام او «مهر» بود و لذا ماه مهر را به نام او خواندند. آن پادشاه ستمگر بود و عمر طولانی داشت. او در وسط ماه مهر درگذشت و از این رو همان روز را «مهرگان» گفتند یعنی روزی که مهر رفت.n[۶] . قابل تأمل این که مسعودی در صفحه ۱۷۶ همان جلد مهرگان را در وسط تیرماه می داند.n[۷] . یکی از پژوهشگران (رضا مرادی غیاث آبادی، روزنامه شرق، ۱۷ آذر ۸۴) می گوید: آیا می خواهیم جشنهای تیرگان، مهرگان، آبانگان، سده و بسیاری از آئینهای دیگر را، که متعلق به پیروان ادیانی بوده است که توسط زرتشتیان ساسانی قتل عام شده و معبدشان به ویرانی کشیده بود، را در کمال نا جوانمردی آئینهای زرتشتی بدانیم ؟ باید روشن شود که پیروان ادیانی که بوسیله زرتشتیان ساسانی قتل عام شده و معابدشان به ویرانی کشیده شده بود، چه کسانی بودند، اما روشن است که نوروز و شماری دیگر از جشنها از آغاز (حداقل از زمان هخامنشیان) وجود داشته و اختصاص به عصر ساسانی ندارد. وانگهی، وقتی آداب و سنت هایی، به هردلیل، بوسیله دینی پذیرفته می شود و در آن سنت دینی پایدار می ماند، در نهایت، به نام همان دین شهرت خواهد یافت، چنان که در اسلامم یا مسیحیت و هر دینی دیگر نیز چنین است.n[۸] . آگاثیاس می گوید: در ایران عیدی است به نام «جشن هلاکت موجودات موذی». به گفته وی در این روز، که به گفته او بزرگترین اعیاد ایرانیان است، مردمان خزندگان و حشرات موذی و مضر را می کشند و کشته آنها را برای اثبات ثوابکاری خود به موبدان نشان می دهند. کریستن سن در پی این نقل قول (ایران در زمان ساسانیان، ص ۲۵۷) می افزاید: ما در منابع دیگر از این جشن اثری نیافتیم، اما روشن است که هلاک کردن حیوانات موذی، که در تصور دینی زرتشتی از مخلوقات اهریمن هستند، ثوابی عظیمب بوده است و طبق حکم شرعی وندیداد (فرگرد ۱۴، بند ۵ – ۶) یک نفر توبه کار بایستی شمار معینی از این جانوران موذی را به قتل آورد.n[۹] . طاهر فتاحی (روزنامه اعتماد ملی، ۲۴ اسفند ۸۴) می گوید: ایرانیان باستان جشن نوروز را از آئینی در بین¬النهرین گرفتند و با سنتهای خود آمیختند. وی می افزاید: اولین اشاره به نوروز را می توان به سال ۲۳۰۰ پیش از میلاد در بابل یافت. در این جشن که به خاطر مردوک خدای بابل برگزار می شد، ابتدا برای او عزاداری می کردند و بلافاصله با تحویل سال به خاطر زنده شدن او جشن می گرفتند که تمثیلی از زنده شدن طبیعت و اسطوره آدونیس در میان سومریان بوده است.n[۱۰] . فتاحی (در همان منبع پیش گفته) می گوید: چهارشنبه سوری در ایران پیش از اسلام سوری خوانده می شد چون در آن زمان روزهای هفته نام نداشتند و هریک از روزهای ماه به نامی خوانده می شده است لفظ چهارشنبه پس از اسلام به سوری اضافه شده است و هدف از آن گند زدایی و طلب پاکی از آتش بوده است.nn
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این