بار دیگر جنایت و قساوت و شرارت فاجعه آفرید و امروز (چهارشنبه 7 ژانویه 2015) شماری از شهروندان و هنرمندان فرانسوی با رگبار گلولة چند تروریست مدعی مسلمانی به خون غلطیدند! هر دم از این باغ بری می رسد/تلخ تر از تلخ تری می رسد! شگفتا! روزگاری بود که ندای «الله اکبر» هاتف قدسی آزادی و بانگ رهایی انسان از مثلث شوم «زر و زور و تزویر» بود، و از این رو زمانی که در هنگامة انقلاب ایران و حتی در همین چند سال قبل در اوج جنبش سبز، مردمان مسلمان وطن ما در فضای بسته استبدادی حاکم و در شرایط فقدان آزادی رسانه ها، در تاریکی شبها و از پشت بام خانه ها بانگ الله اکبر سر می دادند (و حتی غیر مذهبی های آزادیخواه نیز همراهی نشان می دادند)، بی دین و با دین، داخل و خارج، همه و همه، از آن بوی خوش زندگی و آزادی و رهایی و نفی قساوت و خشونت استشمام می کردند.
اما اکنون چه؟! دیری است که در فضای عمومی جهان و از جمله در سرزمین های اسلامی، اسلام به عنوان یک دین زیر سئوال رفته و مسلمانی دارد به نوعی اتهام تغییر معنا می دهد. اکنون در همه جا به نام اسلام و به نام دفاع از پیامبر و قرآن و ذیل شعار الله اکبر ترور و جنایت و قتل و کشتار و فاجعه صورت می گیرد. بی تعارف بگویم! دیگر اکنون نه تنها الله اکبر هیچ احساس ایمانی و انسانی در من بر نمی انگیزد، بلکه وقتی می شنوم که تروریست های جانی و ضد بشر مدعی مسلمانی با شعار الله اکبر جگر انسان مسلمان دیگر را از کالبد وی در سوریه در می آورند و با تمام وجود و احساس و حتی لذت الله اکبر می گویند، سرشاز از نفرت و بیزاری می شوم. یا زمانی که می شنوم تروریست های فاسد و پلید با شعار الله اکبر به محل کار یک نشریه (ولو این که خطایی اخلاقی مرتکب شده باشد) هجوم می برند و گروهی را به گلوله می بندند و عده ای را بی حساب می کشند، دیگر الله اکبر نیز با جنایت و قساوت آذین بسته شده است! و صد البته این الله دیگر الله من نیست و چنین اللهی به میزانی که «اکبر» است، گویا جانی تر و خشن تر است!
شگفت روزگاری است! از قضا سرکنگبین صفرا فزود!
تسلیتنامهی درگذشت آقاخان، امام شیعیان اسماعیلی، از سوی جمعی از نواندیشان دینی ایرانی
در این لحظهی سوگوارانه، درگذشت والاجناب شاه کریم الحسینی، آقاخان چهارم، رهبر معنوی مسلمان و چهلونهمین امام حاضر شیعیان اسماعیلیِ نِزاری را به خانوادهی ایشان،