واقعا انصاف کجاست؟!

اشاره: ساعتی پیش دوستی تلفن کرد و خواست که مقاله جدید آقای محمد ارسی را در سایت «ایران امروز» بخوانم و نظرم را برایش بنویسم. امتثال امر شد و مقاله را با عنوان «دردهای منطقه را چگونه می توان درمان کرد؟» خواندم. نوشته در قالب نامه سرگشاده به آقای خامنه ای رهبر ایران نگاشته شده است. پس از آن چند خطی برای آن دوست نوشتم. اما پس از آن مطالب مقاله چنان ذهنم را درگیر کرد که چاره ای ندیدم جز این که همان متن را با تفصیل بیشتر منتشر کنم. البته مقاله ایشان، که ظاهرا با نیت خیر و به انگیزه درمان دردهای خاورمیانه نوشته شده، حاوی مطالب متنوعی است که با بخش هایی از آنها موافقم و البته با بخش هایی نیز به دلایل گوناگون، از جمله تحریف تاریخ و یا یک طرفه به قاضی رفتن و . .، موافق نیستم. در هرحال انگیزه این نگارش صرفا پرداختن به همین بخشی است که آورده ام و نه مطالب مطول بعدی. این که اعراب و فلسطینی های آواره چه می بایست می کردند، داستان دیگری است، اما نباید فراموش کرد که اعراب و دول هایشان هرچه بودند و هرچه کردند، ذره از شناعت تروریست های اسرائیلی در تأسیس این رژیم قلابی و رهبران بعدی کم نمی کند. در آغاز متن نوشتار مورد نظر را می آورم و بعد ملاحظات خود را مرور می کنم. پیشاپیش از گزندگی پاره ای از عبارات پوزش می طلبم.

«در صورتی که با شکل‌گیری دولت اسرائیل، از موضع یهودی‌ستیزی و ایدئولوژیکی برخورد نکنیم و از نتایج مترتب بر تأسیس آن دولت، تقدیرزدایی کنیم، حق است که بگوئیم: آن دولت‌سازیِ یهودیان، توفیق عظیمی برای همه جهانیان بود، خود می‌دانید که، تمام محافل روشنفکری و مترقی جهانی به ویژه سوسیالیست‌ها و دمکرات‌ها و احزاب کمونیست آن روز دنیا نیز تأسیس دولت اسرائیل را بسیار گرامی داشتند و کشور شوروی هم همراه آمریکا از آن سخت حمایت کرد.
طبیعی است که هر انسان آزاده‌ای از هر فرقه و مسلکی، مسلمان و مسیحی یا کمونیست و لاادری و غیرمذهبی… خود را در آن پیروزی بزرگ انسانی شریک و سهیم می‌دانست. زیرا آن یک پیروزی سیاسی و مادی خالی نبود، عشق و تدبیر و امید و بردباری بود که بر جهل و جنگ و ستمگری و ناامیدی غلبه می‌کرد. علم و اخلاق و معنویت بود که ارتقاء می‌گرفت.
باری، دوهزار سال تبعید و تبعیض و سرکوبگری‌ها را تاب آوردن، از صد‌ها توطئه و فتنه زنده بیرون آمدن، میلیون‌ها نفر قربانی دادن، ولی از پای ننشستن و در بیست قرن آوارگی، فرهنگ و مذهب و زبان و آئین نیاکان و قوم خود را حفظ کردن و عاقبت به ارض اجدادی بازگشتن و دولت ساختن، اگر حماسه‌ای بی‌همتا در تاریخ بشری نیست، پس چیست؟ اگر گنج معنوی عظیمی برای بشریت نیست، پس چیست؟ آیا نظیر و نمونه‌ای در تاریخ برای آن سراغ دارید؟
وااسفا که تأسیس دولت اسرائیل به مصیبتی برای فلسطینی‌ها تبدیل شد و مشکل فلسطینی هم به معضلی برای منطقه و دنیا.
مقدر نبود که آن دولت‌سازی به مصیبتی برای فلسطینی و ممالک عربی تبدیل شود. تقدیر نبود که تأسیس دولت اسرائیل به آوارگی مردم فلسطین و چند جنگ ویرانگر جنجالی منجر گردد و شرق میانه این گونه لگدکوب بربریت تروریستی و دیکتاتوری و قدرت‌های سلطه جوی جهانی شود. در معنا مصائبی که بر سر عرب‌ها و مردم منطقه تا امروز آمده نه در نتیجۀ صِرف تأسیس دولت اسرائیل و آواره شدن فلسطینی‌ها بل، به سبب نوع نگاه خود اعراب و دولت‌های عربی به دولت نو بنیاد یهودی و سیاست اپورتونیستی بوده که رژیم‌های ناسیونالیست عربی برای حل مسئلۀ فلسطینی‌ها در رویارویی با اسرائیل تا کنون داشته‌اند.
آری، در جریان آن دولت سازی، شماری از دست راستی‌های افراطی اسرائیلی با زور و ضربه انبوه عظیمی از توده فلسطینی را با راندان از خانه‌هایشان آواره کردند، که ستمی عظیم و نابخشودنی بوده که باید جبران شود اما سئوال اصلی این است که: آن تودهٔ آوارهٔ فلسطینی، که در اول ماجرا، این همه نبودند و در اثر جنگ‌های بعدی و نیز زاد و ولد‌ها ده‌ها برابر گشتند. جداً مهم‌ترین مشکل و مسئله ملل عرب و مسلمان همان‌ها بودند؟»

جناب . . . عزیز
طبق فرموده نگاهی به متن کردم. واقعیت این است که تحمل خواندنش نبود (هرچند اگر بخش نخست نبود بقیه به خواندنش می ارزید). با این حال مروری کردم. در بارة این همه جعل و دروغ پردازی آشکار چه باید گفت؟ این گزارش از کجای تاریخ درآمده و به کدامین سند معتبر متکی است؟ داستان کوچ برنامه ریزی شده یهودیان از سال 1917 با حمایت مستقیم دولت بریتانیا به فلسطین و توطئه های پیاپی مهاجران اروپایی و غیر اروپایی و کشتارها و ترورهای بومیان عرب (اعم از مسلمان و یهودی و مسیحی) در طول سه دهه پیش از تأسیس اسرائیل در این گزارش کذب چرا غایب است؟ به راستی تمام صلح طلبان جهان پیروزی اسرائیل جانی را خوشآمد گفتند؟ در شگفتم که جناب ارسی این اندازه از تاریخ اسرائیل بی خبر است؟ گزارشهای بعدی نشان می دهد که ایشان از تاریخ منطقه بی اطلاع نیست ولی بخش مورد بحث ما برآمده از غفلت است و یا تغافل؟ در این باب صدها کتاب و مقاله به قلم نویسندگان غربی و بی طرف در بارة تاریخ تحولات خاورمیانه و در ارتباط به تشکیل دولت غاصب و اشغالگر اسرائیل نوشته شده و حداقل صدها یهودی آزادیخواه از همان آغاز تا کنون به چگونگی خونبار و فاجعه آمیز پیدایش دولت تروریستی اسرائیل اعتراف کرده و شماری آن جنایات کم سابقه آن دوران را مردود و محکوم کرده اند. حال آقای ارسی رودست تمام اسرائیلی های افراطی بلند شده و اوصافی را به رژیم اسرائیل نسبت داده که بسیار بعید می دانم تا کنون کسی مدعی شده باشد.
ایشان در جایی اشاره می کند «آن قطعه زمینی که کشور اسرائیل یافته بود»؛ آقای ارسی خوب است بفرماید که آن «قطعه زمین» کجا بود و از آن کی بود و کوچ داده شدگان یهودی سراسر جهان چگونه و به چه حقی بر آن دست انداخته و آن را به قیمت قتل عام ها و کشتارها و جنایات بی شمار تسخیر کرده اند؟ اگر بهانه این بوده که در روزگاری دور برخی از اقوام یهود در آنجا ساکن بوده اند، پس سهم اعرابی که از نظر تاریخی و زمانی بسی درازتر و آن هم مستمر و متأخرتر بر آن سرزمین سکونت داشته و دارند، چه می شود؟ اگر قرار باشد هر قومی به دلیل این که روزگاری در نقطه ای از جهان بوده، هر بار که هوس کرد و زورش را داشت با زور و کشتار و ویرانی آنجا را تسخیر کند، دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد. با این منطق ما ایرانیان نیز باید برویم بخش های مهم آسیا و شمال آفریقا و حتی یهودیه را در فلسطین تسخیر کنیم چرا که ما هم در روزگاری نه چندان کوتاه بر آن نواحی فرمان رانده و به یک معنا بوده ایم و حتی تمدن آفریده ایم!
وانگهی ایشان در نهایت در یک تناقض آشکار می گوید که «وااسفا که تأسیس دولت اسرائیل به مصیبتی برای فلسطینی ها تبدیل شد». به راستی وااسفا! مگر صهیونیست های مهاجر به مهمانی آمده بودند تا برای میزبان گل و هدیه و سوغاتی بیاورند؟! به مقتضای منطق اشغال، راندن مردمان بومی و اشغال سرزمین چند هزار ساله آنان فقط و فقط با توطئه و ترور و ویرانی و جنگ ممکن بود؛ کاری که رخ داد و هنوز هم ادامه دارد. ایشان فرموده اند «تقدیر نبود که تأسیس دولت اسرائیل به آوارگی مردم فلسطین و چند جنگ ویرانگر جنجالی منجر گردد و شرق میانه این گونه لگدکوب بربریت تروریستی و دیکتاتوری و قدرت‌های سلطه جوی جهانی شود». دعوی غریبی است! از قضا «تقدیر» همین بود که رخ داد و جز این نه قابل تصور است و نه قابل تصدیق. وقتی زورگو و باج ستانی به خانه ای هجوم می آورد تا آن را به هر قیمت تصاحب کند، فرجامی جز نابودی و یا در صورت امکان فرار و آوارگی صاحبان خانه ندارد. جناب ارسی! شما که مصر و سوریه و عراق را در همین گفتار شخم زده اید و سخنان درستی هم گفته اید، بفرمایید که شرق میانه به دست چه کسانی و برای چه هدفی ویران شد؟ بربریت تروریستی و دیکتاتوری چگونه و به دست چه کسانی اعمال شد؟ قدرتهای سلطه جوی جهانی، در قلب خاورمیانه چه می کردند و در طول این هشتاد سال به سود کی و به زیان چه کسانی عمل کرده اند؟ البته با شما موافقم که تمام مصائب منطقه و فلسطین محصول رفتار خارجیان و یا اسرائیل نیست اما آغازگر و محور این همه شرارت و مصائب در این نقطه حساس جهان، جز دولت زورگو و اشغالگر اسرائیل بوده و هست؟ شگفت تر این که آقای ارسی آوارگی فلسطینی ها را معلول دست راستی های افراطی می داند که البته «ستمی نابخشودنی بوده و باید جبران شود»! شما در میان رهبران تروریستی اولیه جنبش صهیونی و بعدها مؤسسان اسرائیل و حتی تا چند سال قبل، جز دست راستی و تروریست های ویرانگر در خطه اسرائیل سراغ دارید؟ گروههای تروریستی که روستاها را یک جا نابود می کردند و تمام اهالی را یک جا قتل و عام می کردند (به عنوان نمونه کفر قاسم و دیریاسین) فقط دست راستی های اسرائیل بودند؟ اگر جز این بود مگر امکان داشت مردمان یک سرزمین را از خانه و کاشانه شان به زور بیرون کرد؟ مگر «نیل تا فرات» شعار اصلی و آرمانی صهیونیست های اسرائیلی نیست؟ اگر اندکی مجال پیدا شود این فرزندان یهودا خاورمیانه را ویران خواهند کرد تا «ارض موعود» کاملا به تسخیر درآید. البته اخیرا جناحی که خواهان صلح است پیدا شده که موجب خرسندی است اما فراموش نکنیم که حداقل غالب همین صلح طلبان حامی رژیم اسرائیل نیز در مشروعیت اولیه آن تردیدی ندارند و بر چگونگی تأسیس دولت موعود دینی خود و جنایات برآمده از آن رخداد چشم می بندند. رهبران اولیه و بنیادگذران اسرائیل همگی شناخته شده اند و افکار و رفتار و سوابق و لواحق شان اظهر من الشمس است.
ایشان تأسس دولت اسرائیل را «حماسه بی همتا» و «گنجی معنوی عظیم برای بشریت» دانسته و بعد افزوده اند که «آیا نمونه ای در تاریخ برای آن سراغ دارید؟». «چشم باز و گوش باز و این عمی/حیرتم از چشم بندی خدا»! ظاهرا کور را عین علی گویند و کچل را زلفعلی! این ضرب¬المثل اگر یک مصداق داشته باشد، بی گمان در مورد دعوی آقای ارسی در باره اسرائیل است؛ اسرائیلی که نه بر جوی خون که بر دریای خون و جنایت بنا نهاده شده ولی به زعم جناب ارسی درخور عنوان زیبای «گنجی معنوی عظیم برای بشریت» است. ای کاش بشریت از چنین گنجی برای همیشه بی بهره می شد تا شاید چنین رنجی مستقیم بر فلسطنیان و غیر مستقیم بر جهان وارد نمی شد. این گنج معنوی است که به معنای واقعی یاغی است و خود را به هیچ تعهد بین المللی و حقوق بشر ملتزم نمی داند و برای نهادهایی چون سازمان ملل و شورای امنیت پشیزی حرمت قایل نیست؟ اگر هم پایداری تاریخی یهودیان در طول تاریخ دارای ارزش معنوی باشد، که هست، چه ربطی به اشغال فلسطین و نابودی مردمان بومی و ویرانی خاورمیانه دارد؟ آیا این اعتبار معنوی به قوم یهود حق می دهد تا مردمان را از خانه و زندگی شان اخراج کنند و خود صاحب خانه شوند و در نهایت حتی حاضر نشوند تا مثلا یک انباری را به میزبان بدهند؟ اگر این منطق حاکم شود، ناگزیر فلسطنیان نیز حق دارند برای تصاحب ارض موعود خود یعنی خانه و کاشانة اشغال شدة آبا و اجدادی خود به هر وسیله ای متوسل شوند و دست به هر کاری بزنند. اما نباید از حق گذشت که تجربه تأسیس اسرائیل در جنایت و ایجاد فاجعه و قدرت اشغالگری و آن هم با حمایت پیدا و پنهان تمام قدرتهای سلطه گر جهانی از آغاز تا کنون، یک پیروزی عظیم شیطانی است که در تاریخ کم سابقه است و از این منظر این برای تروریست های نامدار اسرائیلی یک امتیاز محسوب می شود و موجب افتخار! اگر چنین رژیمی حماسه بی همتا و گنجینه معنوی بشری است، پس باید لغت نامه ها را به آب دریا شست و واژه نامه های تازه نوشت. من واقعا خود را از ارائه پاسخ و حتی ارائه توضیح ناتوان می بینم! فقط به اقتفای خود آقای ارسی می توانم بگویم «انصاف کجاست؟»!
در هرحال . . . عزیز! دیگر تحمل نوشتن نیست. چون جناب ارسی را نمی شناسم نمی توانم در بارة او داوری کنم ولی او یا این قدر از تاریخ و به طور خاص از تاریخ قرن اخیر و چگونگی مهاجرت برنامه ریزی شدة یهودیان وابسته سیاسی و ایدئولوژیک به حزب صهیونیسم جهانی و یا بی خبر از همه جا به سرزمین عربی فلسطین (سرزمینی که قرنهای طولانی اعراب پیرو سه دین بزرگ ابراهیمی یهود و مسیحیت و اسلام کنار هم با صلح می زیستند) کوچ داده شدند و در نهایت از روند تأسیس دولت جعلی اسرائیل، بی خبر است که در این صورت نباید به خود حق دهد چنین بی پروا دست به قلم ببرد و بر چهره حقیقت خاک بپاشد و یا . . .؟! نمی دانم. ان شاءالله گربه است. واقعیت این است که من هیچ توجیهی برای چنین سخنان سست و بی بنیادی نمی یابم و آن هم در این لحظات سخت و بحرانی، چنین مدعیات یک سویه و جانبدارانه مطلق از یک سوی ماجرا و آن هم سویه ظالم و متجاوز چه کمکی به صلح می کند؟ آقای ارسی خواسته راه درمان درد خاورمیانه را نشان دهد اما اگر راهی نشان داده، بر زخم کهنه و چرکین مردمان فلسطین و اعراب و تمام عدالت طلبان و آزادیخواهان جهان نیز نمک پاشیده است. شگفت این که نویسنده نوشتار بی مبنای خود را خطاب به آقای خامنه ای رهبر ایران نوشته و از او خواسته که چنین کند و چنان نکند. البته من نیز در دعوت از ایشان برای اتخاذ سیاست های واقع بینانه و صلح طلبانه و آن هم به منظور تأمین حداقل حقوق غصب شده مردمان بومی فلسطین (بازگشت به مرزهای پیش از 67 و رفع اشغال و تشکیل دولت مستقل فلسطینی) با آقای ارسی کاملا موافقم ولی آقای ارسی می پندارد که خامنه ای این قدر از تاریخ خاورمیانه بی خبر است که چنین نوشته هایی را بخواند و آن را جدی بگیرد؟ هر دعوتی باید از حداقل اعتبار واقع نمایی و از کمترین انصاف و عدالت برخوردار باشد تا مخاطب آن را جدی بگیرد. نه تنها آقای خامنه ای ضد اسرائیل، که در مقابل، حتی دست راستی ترین و متعصب ترین اسرائیلی و یا حامی اسرائیل اما اندکی با خبر از تاریخ فاجعه بار روابط اسرائیل و اعراب نیز چنین مدعیاتی خلاف واقع را جدی تلقی نمی کند. هرچند که بی گمان از چنین نوشته هایی و آن هم از یک روشنفکر ایرانی بسی خرسند خواهند شد.
البته چنان که نویسنده محترم در آغاز آورده، احتمالا ایشان مرا در شمار کسانی خواهد شمرد که «از موضع یهودی ستیزی و ایدئولوژیکی» برخورد کرده ام. اما قاطعانه می گویم که چنین نیست، نه یهودی ستیزم و نه مخالف صلح، اما قسمت یاد شده نوشته، انباشته است از دروغ و تحریف و جعل و فریب؛ برای من نه مسئله دین مطرح است و نه مذهب و نه عرب و نه عجم، فقط دو چیز برایم مهم اند: اول گزارش واقع بینانه تاریخ و دوم دفاع از انسانیت و عدالت و حمایت از مظلوم و اعتراض به ظالم و بیدادگر و جفاکار؛ و آن هم ظالمی که از هشتاد سال پیش تا کنون از حمایت های همه جانبه مادی و معنوی جهانی و جهانخواران برخوردار است و با اتکا به آنها چنین بیدادی را بر مشتی مظلوم و بی پناه روا می دارد. خوب بود آقای ارسی، برای خالی نبودن عریضه هم شده بخشی از واقعیات تاریخی مربوط به تاریخ تأسیس اسرائیل و تحولات بعد را هم ذکر می کرد تا اندکی به دل بنشیند و حداقل خواننده منصف را دچار تردید در انگیزه ها نکند.
زیاده عرض نیست

Share:

More Posts

پاسخی به یاوه های نتانیاهو

در گذشته متنی کوتاه نوشته و در این کانال منتشر کرده ام با عنوان «بزرگترین تجربه عمر سیاسی ام» و در آن گفته ام پس

رفع یک ابهام

اشاره: در ارتباط با انتشار یادداشت اخیرم در ارتباط با محکومیت جنایات اسرائیلی ها در غزه و اخیرا لبنان یک دوست خیرخواه و علاقه مند

Send Us A Message