پاسخ هایی برای اندیشیدن 48-شیعه پدیده ای سیاسی یا عرفانی؟

محضر استاد دانشمند و گرامی جناب اشکوری

سلام مجدد دارم

. . . آیا شیعه صرفا یک نحله ی سیاسی است که بعد از جریان سقیفه و رفض خلفا توسط عده ای از دوستان علی ع بوجود آمده است یا یک مذهب فقهی در برابر سایر مذاهب اهل سنت هست یا مکتبی کلامی در برابر معتزله و اشاعره است؟

اعتقاد این فقیر این است که تشیع یک مکتب عرفانی و باطنی است و برای ورود به آن نیاز به بیعت با نماینده مجاز از طرف امام ع است. سئوال دیگری که از شما دارم این است که :

آیا بیعت که در قرآن آمده است صرفا یک رسم جاهلی بوده است که پیامبر بنا به اقضای زمان آنرا امضا فرموده اند ؟ و آیا رسم بیعت برافتاده است و آیات آن در زمان پیامبر نسخ شده است ؟

دقت در مفهوم بیعت و ملاحظاتی که صوفیه شیعه همچون مرحوم ملا سلطانمحمد گنابادی در کتاب ولایتنامه و بشاره المومنین خود آوره اند و نیز در تفسیر بیان السعاده در ذیل آیه یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم و نیز تحقیقی که در تفسیر آیات مصاحبه حضرت موسی و خضر علیهما السلام انجام داده اند افاق جدیدی را بر روی هر پژوهشگر قرآنی می گشاید.

با عرض سلام و پوزش از تأخیر در پاسخ

. . . اما در مورد پرسشهای جنابعالی. بر اساس داده های تاریخی موجود، شیعه در آغاز نه فقه بود و نه عرفان و نه فلسفه و نه کلام، اما بعدها «همه چیز» شده است. می دانیم که در ماجرای سقیفه بنی هاشم و برخی اصحاب بزرگ به رهبری امام علی نسبت به انتخاب ابی بکر معترض بودند اما دلیل و یا دلایل اعتراض دقیقا چه بوده محل تأمل است. گاه به چگونگی برگزیدن خلیفه اعتراض شده و گاه به شخص منتخب و گاه اختلافات قبایلی دخالت داشته و گاه منافع گروهی و شخصی دخیل بوده است. مثلا شخص زبیر از کسانی بوده که در شبه تحصن خانه حضرت فاطمه به عنوان اعتراض حضور داشته و از معترضان فعال هم بود و حتی در برابر فرستادگان ابی بکر به فرماندهی عمر شمشیر کشید اما واقعا روشن نیست که  در دفاع از علی بوده یا انگیزه های دیگر مطرح بوده است. در این میان یک امر قطعی است و آن این که علی خلافت را حق مسلم خود می دانسته و دلایل او نیز عبارت بودند از: 1-حقانیت بنی هاشم برای خلافت (به خاطر این که پیامبر از این تیره بوده)، 2-در میان شخصیت های بنی هاشم حقانیت او برای جانشینی محمد (ص)، 3-انتساب نسبی و سببی به نبی اسلام (علی در آن زمان محور «اهل بیت» بود و مقام اهل بیت نیز در قرآن و سیره نبوی مشخص بود و نیز همسری فاطمه)، 4-سوابق نیکو و پر افتخار او در اسلام و در خدمت به پیامبر و جهاد و ایثار، 5-دانش برتر در دین شناسی، 6- توانایی بیشتر در فرمانروایی، 7-پارسایی و شجاعت و دلیری در جهاد و پیکار. این موارد را می توان در لابلای سخنان بازمانده از علی از جمله در نهج البلاغه می توان دید. در واقع علی با این سخن مشهور پیامبر (و به گمانم منسوب به پیامبر) «الائمه من قریش» موافق بود (چنان که در نهج البلاغه هم آمده) اما اختلاف این بود که او می گفت خلیفه باید از تیره بنی هاشم قرشی باشد نه از قبایل دیگر (ابی بکر از قبیله تیم بود و عمر از عدی) و من هم شایسته ترین فرد برای خلافت پیامبرم. می دانیم که نقل همین یک جمله از پیامبر در سقیفه ظاهرا از ابی بکر (و البته با ترفندهایی که ابی بکر و عمر و ابو عبیده جراح به کار بستند) خلافت را از انصار ربود که آنان سعدبن عباده را برای خلافت برگزیده بودند. علی در نهایت بیعت کرد و با ابی بکر همکاری و همراهی کرد. در عین حال علی همچنان معترض بود و خود را شایسته برای خلافت مسلمانان می دانست. شاید امیدوار بود که پس از ابوبکر خلیفه شود اما باز هم ناکام ماند. با عمر هم بیعت کرد و با او نیز همراهی کرد. در شورای عمر هم انتخاب نشد اما او همچنان معترض بود و خلافت را حق مشروع خود می دانست. در خطبه های فراوان نهج البلاغه (از جمله در خطبه سوم) این اندیشه به روشنی انعکاس دارد.

بر اساس این گزارش، علی و همفکران و خاندان او در آغاز صرفا یک جریان معترض به خلافت بوده و علی خود را برای جانشینی پیامبر اصلح می دانسته است نه بیشتر. با این همه در منابع (از جمله نهج البلاغه) نه تنها علی به منشاء الهی قدرت اشاره نمی کند بلکه همواره به شورای مهاجر و انصار و بیعت عموم مردم استناد می کند و این امر را برای اثبات مشروعیت فرمانروایی کافی می داند (به عنوان نمونه بنگرید به نامه ششم نهج البلاغه) و در نامه های متعددش به معاویه نیز بارها به مشروعیت خلافتش از طریق شورا و بیعت احتجاج می کند. این واقعیت ها نشان می دهد که در آن زمان انگیزه اعتراض علی صرفا (و حداقل عمدتا) سیاسی بوده است. تا آن زمان اصطلاح شیعه یا رایج نبود و اگر هم در برخی سخنان پیامبر و یا علی و یا دیگران هم  آمده به عنوان لغوی آن یعنی پیرو و همفکر بوده نه یک گروه و جریان خاص سیاسی و کلامی و اعتقادی. در جریان قتل عثمان و پس از آن است که دو اصطلاح «شیعه عثمان» و «شیعه علی» رواج پیدا می کند که آشکارا به دو جریان سیاسی رقیب اشاره دارد. در قرن اول هم شیعه به عنوان یک فرقه هنوز قوام پیدا نکرده بود. به ویژه «شیعه اثنی عشری» از قرن چهارم به بعد مطرح و تثبیت شده است.  از قرن دوم تا پنجم فرقه و جریانی به نام شیعه اثنی عشری شکل گرفته که دارای دستگاههای عقیدتی و کلامی و فقهی و اخلاقی شده و ادبیات ویژه ای پدید آورده است.

فکر می کنم با گزارش فوق پاسخ شما را در باب بیعت هم داده باشم. بیعت پیش از اسلام بوده و در اسلام هم امضا و بدان عمل شده است ولی حداقل در بعد سیاسی در جهان جدید فاقد معنا و کارکرد مشخصی است. مگر این که رأی دادن و انتخابات را شکل مدرن بیعت بدانیم. اما بیعت در زمان پیامبر و در زمان خلفای راشدین معنایی کاملا سیاسی داشته که هم به معنای اعلام رضایت و انتخاب خلیفه و فرمانروا بوده و هم به معنای اعلام حمایت و وفاداری به حاکم بوده است. بعدها که جریان عرفان و تصوف پدید آمده البته بسیاری از مفاهیم قرآنی و اسلامی نخستین در چهارچوب اندیشه و سلوک و ذوقیات صوفیانه تفسیر شده اند. در کنار تفاسیر سیاسی امامت، ولایت، خلافت، بیعت و مانند آنها تفاسیر عرفانی هم خلق شده اند. اینها همه از برساخته های بعدی است. البته مراد این نیست که اینها لزوما غلط اند و در تعارض با آموزه های دینی بلکه می خواهم بگویم تمام این مفاهیم و تفاسیر برساخته اند و غالبا مستند قرآنی و اسلامی و شیعی نخستین ندارند. اصولا بعدها به دلیل شخصیت جذاب و چند بعدی امام علی بن ابی طالب، هر گروهی به وجهی از شخصیت آن بزرگوار چسبید و ابعاد دیگر را یا نادیده گرفت و یا حتی تحریف کرد. فقیهان به فقه او، متکلمان به آموزه های اعتقادی و مذهبی او، اخلاقیون به پارسایی او، عارفان به زهد و باطنی گری او، و ادبیان و سخن سخن شناسان به بلاغت و فصاحت و سخنوری او آویختند و با این دستمایه ها انبوهی از احکام و آموزه و آداب و سلوک و ادبیات خلق شد. البته اینها هرکدام در بهترین حالت بخشی از حقایق را دربر دارد اما تمام حقایق نیستند و در هرحال همه اینها نوعی تفسیر و یا تأویل گاه متکلفانه از آن حقایق اولیه اند. در همه اینها به ویژه کم و بیش اسطوره و اسطوره سازی پر رنگ است. با این همه تا زمانی که این آموزه ها و تفاسیر در تعارض آشکار با مستندات قطعی قرآنی و سنت و سیره نبوی و علوی نباشند و در ضمن در عمل سازنده و پرورش دهنده اخلاق و معنویت و سلوک عرفانی باشند، مطلوب اند و قابل دفاع.

Share:

More Posts

Send Us A Message