ج) روزگار عمر
اما برخی گزارشها نیز حکایت از آن دارد که قرآن در زمان عمر جمع و تدوین شده است. نولدکه می گوید در این مورد سه نظر وجود دارد. اول جمع در روزگار ابوبکر و دوم در زمان عمر و سوم آغاز جمع در زمان ابوبکر و ادامه و اتمام آن در زمان عثمان. او می افزاید که ترجیح یکی بر دیگری کار آسانی نیست. اما ظاهرا جمع قرآن در زمان عمر چندان موجه نمی نماید.[۳۴]آنچه شهرت دارد این است که قرآن ابوبکر (حداقل نسخهای از آن) نزد عمر بود و او آن را نزد دخترش حفصه به امانت نهاد[۳۵]و همان نسخه بعدها در زمان عثمان متن محوری تدوین و تنظیم جدید قرآن شد.[۳۶]اما نولدکه در این مورد از جهاتی مناقشه می کند و می گوید به گونهای که در مورد انگیزههای ابوبکر و شخص عمر در مورد جمع قرآن گفته شده، این اقدام یک اقدام دینی و حکومتی بوده و چنین امری با نگهداری قرآن در نزد یک شخص و یک زن (ولو دختر عمر و بیوة پیامبر) سازگار نیست چرا که این اقدام نشان می دهد که قرآن به عنوان ارث از پدر به فرزند بوده و در واقع یک امر شخصی بوده است. در واقع نولدکه نظریة شخصی بودن امر تدوین قرآن را معقول می داند و از این رو می افزاید طبیعی است که قرآن از طریق ارث به حفصه منتقل شده است.[۳۷]این که گفته شده حفصه حاضر نبود که قرآن را در اختیار خلیفه عثمان قرار دهد نشان از آن دارد که آن را به عنوان میراث شخصی خود می شمرده است. با این همه انتقال قرآن خلیفه ابوبکر به عمر به عنوان جانشین او نشان از آن دارد که این مصحف باید حکومتی باشد نه امری شخصی و به رسم امانت به حفصه سپرده شده بود. در هرحال روایات متناقض می نمایند.
با این همه چند نکته مسلم می نماید. یکی نقش عمر در پیشنهاد جمع قرآن در زمان ابوبکر و دیگر نظارت بر کار جمع و تدوین و تنظیم مصحف شریف در همان زمان. در زمان خلافتش نیز سعی وافر داشت تا قرآن هم محفوظ بماند و هم به درستی و به خوبی کتابت شود. برای حفظ درست و دقت بیشتر در متن و واژگان ترجیح می داد که، جز در نماز، قرآن از روی متن مکتوب قرائت شود. گویا خود او نیز مصحفی داشته است.
طبق گزارش رامیار از منابع مختلف:
وقتی عمر می شنید کسی قرآن را از حفظ املا می کند در خشم می شد. اگر با قرائتی بر خلاف عموم روبرو می شد، آنقدر آشفته می گردید که وقتی فردی عادی بود با طرف دست به گریبان می شد و بعد که خلیفه گردید دست به شلاق می برد، هرچند که طرف پایگاهی بلند و مقامی والا داشت. در این مورد داستانهایی در منابع گزارش شده است. از جمله گفته اند که در مقام خلافت بود که مصحفی از شام آوردند تا در مدینه مقابله شود. چیزی که تازه در آن دیدند که از اُبیّ بود. عمر شلاق به دست ایستاده بود تا ابیّ را آوردند و آن پیر مرد از خود دفاع کرد.
در آن زمان سفر از شهری به شهری برای به دست آوردن نسخهای از مصحف رایج شده بود و یا مصاحفی را که در شهری دیگر نوشته بودند برای مقابله و بازدید اصحاب به مدینه می آوردند و یا گروهی از نویسندگان به مدینه می آمدند و ابیّ بن کعب (یا دیگری) قرآن را بر آنها دیکته می کرد و آنها می نوشتند. او به همه بخشنامه کرده بود که [احتمالا برای بیم از تحریف] قرآن را به سرزمین دشمن نبرند. اگر کسی مصحف را با خط ریز می نوشت او را می زد و از دیدن قرآنهای درشت خط مسرور می گردید. مردم بادیه را آزمایش می کرد و اگر چیزی از قرآن نمی دانستند آنها را می زد.[۳۸]از این رو باید اذعان کرد که در زمان عمر نیز قرآن به جد محافظت می شده است.
د) روزگار عثمان
اما «قرآن عثمانی». گرچه در این مورد نیز روایات مختلف و گاه متضاد اند[۳۹]اما طبق نقل مشهور در زمان عثمان در مورد برخی از امور از جمله قرائات قرآن اختلاف پدید آمد و از این رو خلیفه ناگزیر برای رفع اختلافات موجود به گروهی از قرآن شناسان معتبر مأموریت داد تا با رفع اشکالات و زدودن کاستیها ویرایش تازهای از قرآن پدید آورند به گونهای که مقبول و متعمد عموم و اصحاب و بزرگان امت قرار گیرد.
گزارشها حکایت می کنند که طی جنگهای ارمنستان و آذربایجان جنگاوران در سوریه و عراق در بارة شکل حقیقی قرآن اختلاف کردند. در این زمان مصاحف مختلفی در نزد برخی صحابیان وجود داشت[۴۰]و چند قرآن منسوب به چند تن از اصحاب نامدار پیامبر و قرآن شناسان شناخته شده در نواحی مختلف جهان اسلام از شهرت و اعتبار برخوردار بودند اما با توجه به اختلافاتی که از برخی جهات در میان این قرآنها وجود داشت مردمان هر ناحیه از قرآنی خاص پیروی می کردند و قرآن مختارشان را بر قرآنهای رقیب ترجیح می دادند. مردمان حمص قرآن قرائت مقداد را برتر می دانستند. دمشقیها قرآن ابی بن کعب را و کوفیان قرآن ابن مسعود و بصریان قرآن ابوموسی اشعری را معیار تلقی کرده و قرآنهای خود را برتر و معتبر می شمردند. در واقع هر قرائتی منسوب به صحابئی بود و مردم تنها آن صحابی مقتدای خود را می شناختند و دیگری را قبول نداشتند. پس از بازگشت سربازان به کوفه، حذیفه صحابی نامدار پیامبر و مقیم کوفه و از سرداران عرب که در پیکار ارمنستان شرکت داشت[۴۱]، که از اختلافات عمیق و گسترده از اختلاف در قرائتهای قرآن[۴۲]در کوفه و نیز در میان سربازان به سختی پریشان و نگران شده بود، پیش عثمان آمد و از این اختلاف و آشفتگی شکوه و اظهار نگرانی کرد. اصحاب گرد آمدند و به چاره جویی پرداختند.[۴۳]و این روند به تصمیم و اقدام خلیفه مبنی بر تنظیم جدید قرآن منتهی شد.[۴۴]در هرحال تفاوت قرآنها در زمان عثمان ضرورت تدوین مصحف عثمانی و تنظیم متنی مورد پذیرش همگانی را پدید آورد.[۴۵]
رامیار گزارش جامع تری در مورد ضرورتهای ویرایش تازه قرآن در زمان عثمان به دست داده است. گزیدة سخنان وی چنین است:
۱-دشواری قرائت و تلفظ درست قرآن برای نومسمانان غیر عرب و از جمله ایرانیان. عثمان در نامهای که به فرمانداران خود نوشته تا در مجامع عمومی مسلمانان خوانده شود، می نویسد: «قرآن خواندن عرب و عجم، کار را به بدعت می کشاند. چه، اگر کاری دشوار شد به بدعت و تکلف خواهد انجامید».
۲-دشواری قرائت درست برای خود اعراب. خود عرب نیز در خواندن قرآن از لغزش و دشواری در امان نبود. عرب بدوی لهجههای خاص داشت که در همة عمر بدان عادت کرده بود. او در فرهنگ محدود بیابان، کلمات معدودی آموخته بود که برای زندگی او کافی بود. او هرگز در تمام زندگی خود و طی نسلها با سخن تازه و کلمات نویی روبرو نشده بود. کلمات تازه برای او سخت دشوار می نمود. گذشته از آن عرب بیابانی فاقد شعور عمیق در حد درک سلیم از مفاهیم قرآنی بود.
۳-از طرف دیگر قرائتها مختلف بود و هر سامان و شهر روی به قرائتی آورده بود. برخی از قاریان مثل عبدالله بن مسعود آسان گیر بودند و حتی کلمات مترادف و معادل که قابل تلفظ باشد اجازه می دادند. روشن است که چنین اجازهای گردونة غلط را به دوران بیشتری می انداخت و اگر چندی می گذشت دیگر یافتن درست، حتی برای مکه و مدینه نیز دشوار می شد.
این بود که (به گفتة ابوشامه در «المصاحف») عثمان در خطبهای که بر مردم خواند گفت: «پانزده سال است که پیامبر شما فوت کرده و شما این چنین در قرآن اختلاف دارید». پس دستور داد که هر که هرچه دارد و از قرآن دارد و از رسول خدا شنیده بیاورد[۴۶]
عثمان به گروهی از افراد کم و بیش موجه و به ویژه مرتبط با خاندانهای معتبر و مؤثر در دین و سیاست آن روزگار مأموریت داد قرآن را مورد بازنگری قرار دهند و ابهامات و احیانا اشکالات شکلی آن را بر طرف کنند. این افراد عبارت بودند از: زیدبن ثابت، عبدالله بن زبیر، سعیدبن عاص و عبدالرحمان بن حارث. زید از انصار بود و سه تن دیگر از قریش مکی. البته در برخی منابع از جمله سیوطی در «الاتقان»[۴۷]اعضا را دوازده تن آورده اند اما نولدکه آن را نادرست می داند و می گوید این عدد تحت تأثیر اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل بر ساخته شده است.[۴۸]
نولدکه در مورد ترکیب این گروه و اعضای آن و انگیزه گزینش آنان تحقیق کرده و سخنان روشنگری گفته است. او می گوید دلیل انتخاب زید روشن و تمام منابع نیز در مورد او اجماع دارند. چرا که او در زمان پیامبر جوانی مورد اعتماد وی و کاتب وحی بود و نیز از هوش و ذکاوت درخوری بهره داشت اما این که او از توان و صلاحیت لازم برای حفظ قران نیز برخوردار بود منابع چیزی نمی گویند و اگر بود قطعا در منابع انعکاس می یافت.[۴۹]اما به گفتة نولدکه روشن نیست که سه جوان قرشی چرا و به چه دلیل برگزیده شده اند. وی سه جوان را به اختصار معرفی می کند[۵۰]و در نهایت نتیجه می گیرد این انتخاب بدان دلیل بوده که قرار بود قرآن به لهجة و قرائت قریش تنظیم شود.[۵۱]در عین حال به نظر می رسد انتخاب جوانان به جای اصحاب نامدار و حافظان قرآن (به ویژه علی و حتی فرزندان جوانش) چندان روشن نیست.
چنان که اشاره شد به احتمال زیاد از زمان پیامبر قرآن مدون وجود داشت اما در عین حال طبق قول مشهور در منابع (عمدتا اهل سنت) قرآن ابوبکر بود که به عمر سپرده شده بود و او آن را به دخترش حفصه سپرده بود و در زمان عثمان همین قرآن مبنا و متن اصلی برای ویرایش جدید قرآن قرار گرفت.[۵۲]با این همه قرآنهای متفاوت دیگر هم وجود داشت[۵۳]که به ویژه در نواحی دورتر از مرکز مطرح بود و هر کدام طرفدارانی داشت. به گزارش نولدکه در فاصله بیست ساله فوت پیامبر تا زمان تدوین قرآن عثمانی حداقل چهار مجموعه قرآن شهرت دارد: قرآن ابی بن کعب، قرآن عبدالله بن مسعود (ملقب به «دیباج القرآن»)، قرآن ابوموسی اشعری (ملقب به «لباب القلوب») و قرآن مقداد بن اسود.[۵۴]اما به گمان این محقق روشن نیست که این قرآنها مستقل و جدای از قرآنهای پراکنده عصر نبوی (نصوص وحی) بوده اند یا نسخه هایی از همان قرآنهای پیشین. گفته شد که قرآن ابی در دمشق و سوریه رواج داشت و کوفیان از قرائت ابن مسعود و مردمان بصره از قرآن ابوموسی و اهالی حمص از قرآن مقداد حمایت می کردند. البته دلیل رواج قرآن ابن مسعود و ابوموسی در کوفه و بصره طبیعی است چرا که آنان در این نواحی بودند ولی دلیل رواج قرآن ابی و مقداد در شامات (دمشق و حمص) روشن نیست. از این قرآنها امروز نشانی نیست و از این رو در باره شکل و محتوای آنها نمی توان داوری کرد. در مورد قرآن ابی و ابن مسعود مطالبی و گزارشهایی در دست است[۵۵]اما در بارة قرآنهای مقداد و ابوموسی چندان دانسته نیست. نولدکه با استفاده از منابعی چون ابن ندیم در «الفهرست» و سیوطی در «الاتقان» گزارشی مبسوط از قرآنهای ابی و ابن مسعود و نیز ابوموسی ارائه داده است.[۵۶]
ظاهرا اختلاف اساسی در مورد قرائتهای قرآن بود و همین امر موجب اقدام تازه عثمان بود. بر حسب اسناد تاریخی نولدکه گمان برده که این اقدام در فاصلة سالهای ۳۰ تا ۳۲ هجرت انجام شده اما رامیار با نقد و بررسی منابع به این نتیجه رسیده که آغاز این کار را در اواخر سال ۲۴ هجری می توان به حساب آورد.[۵۷]از آنجا که در آن زمان هنوز زبان عربی دارای قواعد دستوری چندان روشن و استواری نبود و از سوی دیگر لهجهها و برخی تفاوتهای گویشی در زبانهای نواحی دور و نزدیک و حتی قبایل مختلف و متفاوت بوده تلاوت و قرائت قرآن نیز دچار اختلاف می شده و گویا در فاصلة زمانی درگذشت پیامبر تا روزگار عثمان این اختلافات و برخی تفاوتهای دیگر به صورت حادی در آمده بود. اما عثمان در مورد قرائت فرمان داد در صورت بروز اختلاف قرائات زبان قریش را معیار قرار دهند با این استدلال که زبان و لهجة پیامبر قرشی است و قرآن به این زبان و لهجه نازل شده است. اما نولدکه می گوید قرآن به هیچ لهجه محلی نوشته نشده بود. بلکه به زبان آزاد و به زبان شعر جاهلی بود و این زبان بسیار متنوع بود. می توان نتیجه گرفت که اشعار قدیمی و قرآن به زبان فصیح یا قابل فهم عمومی نوشته شده بود و تفاوت این زبان در مراکزی چون مکه و مدینه با زبانهای محلی دیگر بسیار اندک بود. نولدکه می گوید اما عالمان بعدها گفتند در آغاز هفت قرائت (=لهجه) وجود داشت و قرآن به لهجه قریش بود.[۵۸]
سرانجام قرآن با ویرایش نو تدوین و تنظیم شد. گرچه از افراد مختلف به عنوان املا کننده و یا کاتب یاد شده اما گویا املا کنندة همة مصاحف یک نفر نبوده و املا کنندگان و نویسندگان چند نفر بوده اند. این نسخهها ظاهرا بر کاغذهای ضخیم و یا پوستهای نازک و با حروف درشت کتابت شده بودند. اما این نسخهها همه یک دست و یک جور نوشته نشد. عثمان می خواست که این مصاحف شامل حروف هفتگانه[۵۹]باشد و چون آن زمان هنوز نقطه و اعراب گذاردن در خط عربی مرسوم نبود، پس ناگزیر باید قرآن را بدون نقطه و اعراب نوشته باشند و این امر البته خواندن متن مکتوب را بس دشوار می کرد. ظاهرا این قرآنها با خط مشهور به خط کوفی نگاشته شدند که بعدها نیز قرآنها با همین خط نگاشته می شدند.[۶۰]از این رو بعدها اختلافاتی در قرائتها و یا برخی موارد دیگر (مانند شمارة آیات بعضی سوره ها) رخ داده که احتمالا برآمده از انعکاس همان تفاوتهای زبان نوشتاری در نسخه برداریهای قرآن عثمانی است. در عین حال باید دانست الفاظی که در قرائتشان اختلافی نبود به یک صورت کتابت می شد.
در هرحال چنین کار سترگی قطعا نمی توانسته در کوتاه مدت انجام شده باشد. به ویژه که کار تفحص قرآنهای مختلف و پراکنده و جمع آوری آنها و تحقیق و تطبیق آنها خود کاری زمان بر بود. گفته شده که پس از پایان تحقیق نسخه شناسانه از یکایک مردم [احتمالا مراد اصحاب اند] شهادت گرفتند. سپس به نوشتن پرداختند و سه بار نوشته خود را با منابع موجود مقابله و مقایسه کردند. احتمالا چند سالی طول کشیده است. رامیار این دوره را پنج سال می داند (از سال ۲۵ تا ۳۰ هجری).[۶۱]کاتبان از نسخه اصلی چهار نسخه تهیه و آماده کرده و هرکدام را به شهری مهم و مرکزی در جهان اسلام فرستادند. یکی را در مدینه نهادند و سه دیگر را به کوفه و بصره و دمشق فرستادند. در این مورد گزارشها یکسان و دقیق نیست. طبق یک گزارش نسخهای نیز به مکه فرستاده شد. برخی حتی از هفت و یا هشت نسخه ارسالی نیز یاد کرده و گفته اند به یمن و بحرین و بین النهرین و مصر نیز فرستاده شد.[۶۲]به روایتی برای هر یک از سپاهیان نسخهای از قرآن فرستاده شد. از آنجا که خواندن این قرآنها با آن رسم الخط دشوار بود با هر قرآنی آموزگاری نیز برای تعلیم مردم در درست خواندن آنها اعزام شدند.[۶۳]
این قرآن پس از آن به «قرآن عثمانی» و نیز «مُصحَف»[۶۴] (=مصحف شریف) شهرت یافت. ظاهرا با الهام از آیه ۱۲ سوره یس به قرآن مدینه «امام مصحف عثمان» گفته شده است.[۶۵]
گفته شده که در کار تنظیم قرآن تقریبا اختلافی رخ نداد و با اجماع انجام شد.[۶۶]به عبارت روشن تر نه با تصمیم عثمان مخالفتی دیده شد و نه قرآن آماده شده مورد انکار قرار گرفت. به گفتة رامیار همه پذیرفتند که یک نسخه از قران باشد و هر کس نسخة خود را با آن منطبق کند. ظاهرا در این میان فقط یک نفر بود که از برخی جهات معترض بود و معترض باقی ماند و آن عبدالله بن مسعود بود. با توجه به مقام والای ابن مسعود در مصاحبت با پیامبر و پارسایی و به ویژه قرآن شناسی وی این اعتراض و مخالفت اهمیت یافت و خلیفه را دچار دردسر کرد. او مصحفی برای خود داشت و کوفیان نیز از او پیروی پیروی می کردند. وی تن نداد و معترض ماند و گویا کوفیان نیز به آن وفادار ماندند. با توجه به سوابق نیکوی ابن مسعود و حمایت گستردة مردمان آنجا از او تداوم اعتراض وی ایجاد مشکل می کرد. از این رو خلیفه او را به مدینه فراخواند[۶۷]و در مسجد و در حضور مردم بین آن دو محاجهای رخ داد. عثمان بر او خشم گرفت و به فرمان او گماشتگان خلیفه ابن مسعود را مورد آزار قرار دادند و، چنان که پیش از این اشاره شد، این امر برای خلیفه نامحبوب گران تمام شد و از آن زمان به بعد آزار شخصیت معتبری چون ابن مسعود به عنوان طعن بر عثمان همواره مطرح بوده و هست. این ماجرا به قدر کافی از شهرت بر خوردار است اما نولدکه در اصل چنین اعتراضی از جهاتی تردید می افکند.[۶۸]اما جز ابی بن کعب، که پیش از آن درگذشته بود، از مقداد، که در همان سال تدوین قرآن مرده بود، و نیز ابوموسی اشعری مخالفتی دیده نشد و این به معنای موافقت با قرآن عثمان است.[۶۹]در عین حال نولدکه ادعا می کند که ابن مسعود، جز یک مورد و آن هم به تلویح، قرآن عثمانی را متهم به تحریف نکرده و فقط از این که به قرآن او توجه نشده (چرا که قرآن پشین نزد حفصه و نیز متن ابی محور قرار گرفته بود) منتقد و معترض بود.[۷۰]
واقعیت این است که ماجرای مخالفت و اعتراض ابن مسعود تا حدودی پیچیده و مبهم است. بسیار محتمل است که در این کار انگیزههای شخصی و اختلافات پیشین بین او و خلیفه و گماشتگانش در کوفه سهمی داشته باشند. به ویژه خلیفه او را با تمام سوابق و شایستگیاش در دین شناسی و قرآن شناسی و مصاحبت با پیامبر در کار سترگ ویرایش قران مشارکت نداد و این امر موجب آزردگی او شده و او خود را برتر و شایسته از دیگران (به ویژه زید) می دانست و بارها نیز بدان تصریح کرده بود. از این رو خلیفه از او خواست تا مصحفش را برای استفاده گروه بررسی کنندگان قرآن به مدینه بفرستد اما او تن زد و قبول نکرد. برخورد تند و توهین آمیز عثمان با شخصیتی چون ابن مسعود در مسجد مدینه و در حضور انبوه مردمان از عمق اختلافات دیرین و نفرت فیمابین پرده بر می دارد. با این همه گفته اند که در نهایت هم خلیفه از کرده خود پشیمان شد و از ابن مسعود پوزش خواست و هم ابن مسعود تسلیم شد و قرآن عثمان را مورد تأیید قرار داد (گرچه برخی این روایت را ضعیف دانسته اند).[۷۱]
ادامه دارد…
بخش نخست : گزارشی از جمع آوری و تدوین قرآن
منابع و پانوشت ها:
—————————————————
[۳۴] . احمدیان (کتاب «سیمای خلیفه دوم عمربن خطاب») در پایان کتاب خود عکس صفحهای قرآن منسوب به عمر یا مربوط به روزگار او را آورده که به خط کوفی قدیم است .
[۳۵] . به گفتهای ابوبکر نسخهای از قرآن خود را در صندوقی نگاه داشت و از او به عمر و بعد به حفصه به ارث رسید. ایازی، ص ۶۶.
[۳۶] . هرچد طبق یک نظریه بین دو نظر جمع شده و ادعا شده که قرآن بار اول در زمان ابوبکر بر اوراق و الواحی نوشته شد و در زمان عمر در کتاب واحدی گرد آمد. نولدکه، ص ۲۵۰.
[۳۷] . نولدکه، ص ۲۵۲ و ۲۵۴.
اما این نظریه و استدلال چندان معقول و مقبول نمی نماید. چرا که این انتقال می توان به رسم امانت باشد نه ارث. حتی این انتقال امانتی لزوما با نظریه غیر حکومتی جمع و تدوین قرآن ابوبکر ناسازگار نیست.
[۳۸] . رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۰۰-۴۰۱.
اگر بتوان به منابع این گزارشها اعتماد کرد می توان نتیجه گرفت که در آن زمان با چنین مراقبتها و حساسیت هایی تحریف و هر نوع دستکاری در قرآن (حداقل عمدی) تا چه اندازه دشوار و شاید غیر ممکن بوده است.
[۳۹] . طبق تحقیق رامیار (تاریخ قرآن، ص ۴۱۶) مجموعه روایات مربوط به داستان اقدام عثمان برای جمع و یا ویرایش قرآن جدید از ده طریق نقل شده اما در نهایت از دو نفر نقل شده یکی انس بن مالک و دیگر از زیدبن ثابت اما بیشتر از انس روایت شده است.
[۴۰] . رامیار (تاریخ قرآن، ص ۳۳۵) می گوید «به طوری که امروز نام ۲۳ نفر از صحابه را داریم که کم و بیش خبری از مصاحفشان به ما رسیده و همگی اینها مربوط به زمان پیش از عثمان و بهتر بگوییم همزمان مصحف ابوبکر است». این محقق شرح تفصیلی ۲۰ مصحف و دارندگان آنها را آورده است (۳۳۸-۳۹۲.
[۴۱] . حذیفه یمانی فرزند یمان مشهور (درگذشته به سال ۳۶ هجری) از اصحاب محبوب و معتمد پیامبر بود و پس از درگذشت محمد نیز در دوران خلافت چهار خلیفه از اعتبار لازم و نفوذ برخوردار بود. در زمان عمر والی مدائن شد. نهاوند به دست او فتح شد. پس از عثمان با علی بیعت کرد. او را کنار سلمان فارسی در مدائن دفت کردند. رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۱۲.
[۴۲] . حجتی (تاریخ قرآن کریم، ص ۲۴۹-۲۵۰) در مورد معنا و مفهوم «قرائت» می نویسد: «منظور از انواع قراآت از نظر اطلاق علمی همان است که از گفتار مصنفان این علم استنباط می گردد ولی غالب خاورشناسان معنی اصطلاحی قرائت را عبارت از راه و روش تلاوت و رسم و نگارش قرآن را حروف و حرکات و نقطهها و یا عبارت از روش تلاوت قرآن با رسم و نگارش آن با برخی از آنها می دانند (از جمله بروکلمان در «تاریخ الادب العربی» و نولدکه در «تاریخ القرآن»). البته این تعریف خالی از تسامح و نقص نیست. تعریف نسبتا کامل برای قرائت عبارت از طرق و روایات قرآنی است که با اِسناد به ثبوت رسیده تا عمل به آن لازم الاتباع باشد و الا طرقی که در تلاوت و رسم الخط قرآن به کار رود با توجه به این که نتوانیم اِسناد و نقل و روایتی برای آنها بیابیم نمی تواند معنی اصطلاحی قرائت باشد و قاطبه علمای اسلامی اعم از شیعه و سنی در این امر اتفاق دارند. بنابراین، روایت و نقل اِسناد از اجزاء معتبر در تعریف قراآت خواهد بود اعم از این که روایت متواتر، مشهور، آحاد، شاذ و یا موضوع باشد.
اما هر روشی که ممکن است قرآن را بدان تلاوت نمود و مستند به روایت و نقلی نباشد- اگر چه دارای وجه صحیح و مبنای درستی در عربیت باشد و لفظ یا کتابت قرآن، تاب و تحمل آن را داشته باشد- علما قرائت متفقا آن را به هیچ وجه از قراآت به شمار نمی آورند».
اما این که بین «قرائت» و «کتابت» ارتباطی وجود دارد یا نه روشن نیست. برخی رابطه می بینند و برخی خیر. اما حجتی (همانجا، ص ۲۵۳-۲۵۶) پیوندی بین آن دو نمی بیند و آن دو را دو موضوع جداگانه می شمارد.
[۴۳] . نولدکه، ص ۲۷۹-۲۸۰.
نیز: رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۱۲.
[۴۴] . البته به گزارش نولدکه (ص ۲۸۴) انگیزههای دیگری نیز در مورد تصمیم عثمان مطرح شده است.
[۴۵] . مدرسی طباطبایی.
در مورد چگونگی و چرایی اقدام عثمان به جمع و ویرایش جدید قرآن نیز بنگرید به: حجتی، تاریخ قرآن کریم، ص ۴۳۷-۴۴۱.
طه حسین (الشیخان، ص ۱۰۳) می گوید مصحفی که در زمان ابوبکر و یا عمر پدید آمد صرفا برای جلوگیری از از بین رفتن قرآن و حفظ و نگهداری آن بود و این قرآن مرجع عموم مسلمانان نبود و این قرآن عثمان بود که بر قرائتی واحد و بیاختلاف استوار بود و از این رو به «مصحف امام» شهرت یافت.
[۴۶] . رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۰۸-۴۰۹ و ۴۱۱.
[۴۷] . نیز: سجستانی، ابوبکر عبدالله بن ابی داود سلیمان بن اشعث، المصاحف، جلد ۱، ص ۲۵-۲۶.
رامیار (تاریخ قرآن، ص ۴۲۰) به استناد برخی منابع جز چهار نفر یاد شده نام هشت تن دیگر را چنین ذکر کرده است: ابی بن کعب، مالک بن ابی عامر، کثیربن افلح، انس بن مالک، عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو. اما این گزارش از جهات مختلف مخدوش است. از جمله ابی بن کعب در این زمان زنده نبود.
[۴۸] . این نکته بسیار مهمی است و بعید نیست چنین باشد. زیرا ادبیات اسلامی به شدت تحت تأثیر دین و فرهنگ و ادبیات یهودیت قرار دارد و از جمله عدد جادویی دوازده در قرآن در مورد اسباط بنی اسرائیل (مائده آیه ۱۲) و نیز تاریخ اسلام بارها تکرار شده است (از جمله پیامبر به گروهی از اوس و خزرج که با وی در عقبه دوم بیعت کرده بودند توصیه می کند که برای تدبیر امور از میان خود به عدد اسباط بنی اسرائیل دوازده تن را انتخاب کنند و نیز عدد دوازده امام شیعی) البته این مدعا لزوما به معنای نادرست بودن هر عدد دوازدهای در فرهنگ و ادب اسلامی نیست.
[۴۹] . پیش از این به مناسبت جمع قرآن به دست ابوبکر در باره زید سخن گفتیم. با توجه به سابقه او در جمع قرن ابوبکر انتخاب او برای ویرایش جدید قرآن وتکمیل و احیانا تصحیح مصحف کاملا منطقی و معقول می نماید. به ویژه در این زمان او دیگر چندان جوان هم نبود و از خردمندی و تجارب بیشتر و مقبولیت نیز برخوردار بود و از این رو صفت جوانی وی دیگر نقطه ضعف او شمرده نمی شود و یا حداقل ایجاد شبهه نمی کند.
[۵۰] . طبق تحقیق نولدکه (۲۸۵-۲۸۶) و رامیار (تاریخ قرآن، ص ۴۱۸-۴۱۹) گزیده زندگی نامه این چهار تن چنین است:
زیدبن ثابت انصاری از یاران جوان پیامبر و کاتب وحی او در زمان عثمان منصب قضاوت داشت و به روایتی خزانه دار و یا مدیر دیوان بود. در زمان شورش علیه عثمان به حمایت از وی برخاست. پس از آن جانب امویان را گرفت و از بیعت با علی سر باز زد. به احتمال زیاد در سال ۴۵ درگذشته است. افزون برآن باید افزود که زید در جریان سقیفه سخنگوی جوان انصاری به سود مهاجران بود. در زمان عمر بر مسند قضا و فتوا نشست و هر وقت خلیفه از شهر بیرون می رفت جانشین او می شد. او در این دوران چندان اعتبار داشت که عمر در نامههایش نام او را بر نام خود مقدم می داشت و «الی زیدبن ثابت من عمر» می نوشت.
عبدالله بن زبیر (زبیر بن عوّام مشهور و خویش خدیجه همسر نخست پیامبر) از مکیان اصیل و هم سن عبدالرحمان بود. نخستین مولود مهاجران در مدینه شمرده می شد. بد منظر و تندخو بود. او از طریق مادرش اسماء نوه ابوبکر و پسر خواهر عایشه بود و نیز ربیب عمر. او یک نظامی دلیر و از پارسایان بزرگ شمرده می شد و در نماز و عبادت مداومت داشت. با توجه به نقش پدرش زبیر در جریان شورش بر ضد عثمان دشوار است قبول این مدعا که او از حامیان عثمان بوده باشد. درباره عبدالله زبیر، که یکی از نقش آفرینان سیاست در نیم قرن نخست است به تفصیل سخن خواهیم گفت.
سعیدبن عاص پس از هجرت زاده شد. پدرش در بدر به دست علی کشته شد. سعید تحت سرپرستی عثمان بزرگ شد. از امویان بود و از خویشان عثمان و داماد وی. همسران بسیار داشت. پس از خلع ولیدبن عقبه در سال ۲۹ فرمانروای کوفه شد و تا سال ۳۴ در این مقام باقی ماند. طبق روایتی عثمان فرمان داده بود او املا کند و زید بنویسد. می گویند لهجه و آهنگی شبیه یامبر داشت. سعید در زمان معاویه در قصرش به سه میلی مدینه درگذشت.
عبدالرحمان بن حارث. از بنی مخزوم بود. پدرش در سال طاعون (سال ۱۸ هجری) در شام درگذشته بود و عمر مادرش را به زنی گرفت. او از ۱۸ سالگی در خانه عمر بزرگ شد و بدین مفتخر بود. دختران ابوبکر و عمر و زبیر و مریم دختر عثمان در شمار همسران او بودند. او از امویان وفادار بود اما از زندگی و فعالیت سیاسی او چیزی دانسته نیست. دو تن از دخترانش همسران معاویه و سعیدبن عاص بودند.
زندگی نامه این چهار تن در منابع مختلف اسلامی با تفصیل بیشتر آمده است.
[۵۱] . نولدکه، ص ۲۵۱، ۲۸۰-۲۸۳ و ۲۸۶-۲۸۷.
[۵۲] . به نقل زرکشی (البرهان فی علوم القرآن، جلد ۱، ص ۲۳۵) برخی گفته اند جمع قرآن در زمان رسول خدا را «تألیف» می گویند و اقدام ابوبکر را «جمع» می نامند و آنچه در زمان عثمان انجام شد «نسخ» یا نسخه برداری و تکثیر نسخه می دانند. به نقل از رامیار، تاریخ قرآن، ص ۲۱۲-۲۱۳.
[۵۳] . از مدونه عایشه نیز یاد شده (نولدکه، ص ۲۸۴) اما روشن نیست که چه بوده و از چه سابقه و ماهیتی برخوردار بوده است. نباید فراموش کرد که برخی از این نوع روایات و نسبتها در همان زمان و بیشتر بعدها در رقابتهای خانوادگی و سیاسی جعل شده باشد تا حداقل منزلتی برای شخصی و یا خانودهای کسب شده باشد.
[۵۴] . القاب قرآن ابن مسعود و ابوموسی از رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۲۹.
طبق گزارش نولدکه (۲۵۹-۲۶۱ و ۳۳۹-۳۴۰) معرفی نامه کوتاه اینان چنین است:
ابی بن کعب از بنی نجار و از اصحاب پیامبر است. او در بدر شرکت داشت. در جاهلیت در کتابت شهرت داشت و از این رو پس از مسلمانی محمد او را به عنوان کاتب نامهها و نیز کتابت وحی برگزید. به حفظ قران شهرت داشت. درگذشت او را از سال ۱۹ هجری تا سال ۳۲ گفته اند. اما این نویسنده در جای دیگر (ص ۲۸۲) تصریح می کند ابی در سال ۲۲ فوت کرده و از این رو خبر مرگ او در سالهای ۳۰ یا ۳۲ مشکوک است و غیر قابل اعتنا. درباره قرآن ابی بنگرید به: رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۴۰-۳۵۳.
عبدالله بن مسعود از بنی هُذیل بود. از اصحاب نامدار بود و در بدر شرکت داشت. وی پیوسته با پیامبر بوده و با او انس داشت و از این رو نسبت به وحی معرفت بسیار داشت. گفته اند بیش از هفتاد سوره را حفظ داشت. عمر او را به عنوان قاضی و مسئول خزانه به کوفه فرستاد و در سال ۳۲ و یا ۳۳ در همانجا درگذشت. البته مرگ او را در مدینه هم گفته اند. درباره قرآن ابن مسعود بنگرید به: رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۵۳-۳۶۴.
عبدالله بن قیس مشهور به ابوموسی اشعری. او همراه نمایندگان طایفه اشعر یمنی پس از محاصره خیبر در سال هفتم هجرت نزد محمد آمد و در آن زمان هنوز مسلمان نشده بود. در زمان عمر و عثمان دارای مناصب اداری و نظامی شد. در سال ۱۷ حاکم بصره شد. در سال ۳۴ به جای سعیدبن عاص به امارت کوفه گمارده شد. مدرس و قاری قرآن بود. دارای صورت خوش و صدایی بلند بود. از راویان حدیث شمرده است. در سال ۴۲ یا ۵۲ درگذشته است. شرحی تفصیلی قرآن ابوموسی در رامیار، تاریخ قرآن، ص ۳۸۰-۳۸۴.
مقداد بن عمرو از عشیره بهرای یمنی است. در مکه مسلمان شد. در تمام پیکارها بر ضد مشرکان شرکت داشت. از قهرمانان و جنگاوران نامدار شمرده می شد. در فتح مصر از فرماندهان بود و در فتح قبرس تحت فرمان معاویه حضور داشت. در منابع از معرفت قرآنی او چیزی گفته نشده است. در سال ۳۳ یعنی همان سال رسمی شدن قرآن درگذشت و عثمان بر جنازه او نماز گزارد.
[۵۵] . درباره قرآن ابن مسعود و ابی بنگرید به: سیوطی، الاتقان، جلد ۱، ص ۱۷۵-۱۷۶.
[۵۶] . بنگرید به نولدکه، ص ۲۵۹-۲۶۱ و ۲۶۲-۲۷۷.
[۵۷] . نولدکه، ص ۲۸۰.
نیز: رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۳۳-۴۳۵.
[۵۸] . نولدکه، ص ۲۸۷ و ۲۸۸.
شواهدی نیز در دست است که سخن نولدکه را تأیید می کند. آورده اند که (البته روشن نیست در چه زمانی) انصار به عمر گفتند ما حاضریم قرآن را در کتاب واحد جمع کنیم. عمر گفت شما دارای لحن=لهجه هستید و من اکراه دارم از این که قرآن با لهجه روایت و خوانده شود و از این پیشنهاد انصار را نپذیرفت. ابوزید عمربن شبّه النمیری البصری، تاریخ المدینه المنوره، جلد ۱، ص ۷۰۶.
[۵۹] . سیوطی در اتقان (جلد ۱، ۱۰۳-۱۴۰) مبحث مبسوطی در باره «سبعه احرف» دارد.
«حروف هفتگانه» نیز از موضوعات مبهم و ناروشن در تاریخ علوم قرآنی است. طبق روایتی پیامبر فرمود «انّ هذالقرآن اُنزل علی سبعه احرف، فاقرؤا ماتیسر منه» اما معنا و مراد آن مبهم است و در آن ختلاف بسیار است. به روایتی حدود چهل معنا برای این اصطلاح گفته شده است. شیعیان عموما چنین روایت و نظریهای را قبول ندارند و بر این گمانند که قرآن بر یک قرائت نازل شده اما این نظریه در اهل سنت عموما مورد قبول است و درباره آن به تفصیل بحث کرده اند. حجتی (تاریخ قرآن کریم، ص ۲۵۶-۳۰۷) در این زمینه تحقیق کرده است. او می گوید: «بهترین تفسیر برای «سبعه احرف» بیانی است که اکثر علمای اهل سنت آن را پذیرفته و صاحب قاموس هم آن را تأیید کرده است و همچنین گروهی از متأخران مانند دکتر عبدالحلیم نجار و مصطفی صادق رافعی نیزآن را بر سایر معانی ترجیح داده اند و آن این است که قرآن به هفت وجه از وجوه لغات و لهجههای عربی نازل شده است، چون قرآن از هفت قرآن از هفت لهجه لغت عرب بیرون نیست زیرا لهجه هایی که در جزیره العرب تفوق و انتشار داشت به هفت لهجه عمده باز می گردد که عبارتند از لهجه قریش، هذیل، ثقیف، هوازن، کنانه، تمیم و یمن» (ص ۲۵۷). شرح تفصیلی این مبحث را در همانجا ملاحظه کنید. در مورد نقد نظریه حروف هفتگانه بنگرید به: خویی، البیان (ترجمه فارسی)، ص ۲۴۲-۲۷۳.
اما باید توجه داشت که حداقل ایراد این دعوی این است که با روایت مشهور نزول قرآن به لهجه قریش سازگار نیست. افزون بر آن چگونه ممکن است که یک متن شفاهی و کتبی به چند لهجه گفته و یا نوشته شده باشد؟
باید افزود که حروف هفتگانه طبق یک نظر با قراتهای هفتگانه که پس از این پدید آمد متفاوت است.
[۶۰] . در اینجا اشاره می شود که خط عربی در آغاز از نشانههای زبان نوشتاری و آوانگاری و قواعد نحوی به شکل پسین تهی بود. در مجموع خطی ابتدایی و ناپخته و نااستوار بود. حتی تصویر قرآنهای مکتوب موجود در قرن دوم نیز تا حدودی چنین اند. در عین حال شهرت دارد که در نیمه دوم قرن نخست هجری خط عربی به همت شخصیتی به نام ابوالاسود دوئلی اعراب گذاری و اصلاح شده است. قابل ذکر این که نخبگان ایرانی نیز در قرن اول و دوم هجری در اصلاح خط عربی و تحول و تکامل آن نقش به سزایی داشته اند. در جای خود به نقش ابوالاسود و ایرانیان اشاره خواهد شد.
در مورد خط عربی و انواع آن در روزگار پیش از اسلام و پس از آن و نیز رسم الخط قرآن عثمانی بنگرید به: رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۸۹-۵۰۰.
نیز: حجتی، تاریخ قرآن کریم، ص ۴۶۳-۴۸۶.
[۶۱] . رامیار، تاریخ قرآن، ص ۴۳۵ و ۴۴۸.
[۶۲] . از آنجا که در آن دوران و ادوار بعد تفاخر اقوام و نواحی مختلف در رقابتهای گوناگون اجتماعی و مذهبی شدت یافته بود و هر قوم و منطقه و شهری تلاش می کرد برای خود فخری و امتیازی کسب کند، بسیار محتمل است که خبر فرستادن قرآنهایی برای شهرهای مختلف و پر شمار جعل شده باشد.
[۶۳] . نولدکه، ص ۳۳۶-۳۳۷.
نیز: حجتی،ف تاریخ قران کریم، ص ۴۴۸-۴۵۱.
رامیار (تاریخ قرآن، ص ۴۵۹-۴۶۴) در این مورد شرح مبسوطی داده است. وی به درستی می گوید: «در فرستادن مصاحف توزیع جغرافیایی را در نظر نگرفتند. ضابطه کار این نبود. ضابطه کار را هدف مشخص می کند. هدف رفع اختلاف در مصاحف و یکی ساختن مصحف بود. اختلاف کجا بود؟ پس در درجه اول مصاحف را بدانجا فرستادند که اختلاف قرائت پیش آمده بود. سه نقطه اصلی را در نظر بگیریم: دمشق، کوفه و بصره. اینها سه پادگان نظامی مهمی بودند که هر کدام بر قرائتی اقتدا کرده بود. اهالی دمشق بر قرائت ابی و یا معاذ می خواندند. مردم بصره قراوت ابوموسی را داشتند. اهل کوفه بر قرائت عبدالله بودند و حتی بر آن تعصب می ورزیدند و بر سر ان با مردم شام سر نزاع داشتند. این سه ولایت مرکز اختلاف قرائت شده بود و برای رفع این اختلاف لازم بود که نسخه واحدی در دست باشد که بدان مراجعه کنند و رفع اختلاف نمایند. پس اگر این سه پادگان نظامی را در نظر بگیریم و مکه و مدینه را به عنوان شهرهای اصلی قرآن بر آن بیفزاییم همان پنج نسخه می شود که ابن جبیر می گفت».
[۶۴] . نولدکه (ص ۲۵۷) می گوید صُحُف و مفرد آن صحیفه است. صَحَفَ به معنای کتب به معنای «چیزی که برآن نوشته می شود» است. این واژه در شعر بت پرستان جاهلی و از جمله در دیوان هذیل و نیز اصطلاح مصحف در شعر جاهلی قدیم نیز آمده است. (البته در قرآن نیز عنوان «صحف» بارها و به مناسبتهای مختلف آمده و از «صحف اولی» (طه، آیه ۱۳۲) و «صحف ابراهیم و موسی» (اعلی، آیه ۱۹) یاد شده است). به گفته نولدکه قرآن عثمانی با نگارش و تدوین تازه بر سیاق حروف عربی جنوبی انجام شد و (احتمالا) به همین دلیل آن «مصحف» خواندند. گرچه ایازی در «مصحف امام علی» به استناد منابع مختلف نشان می دهد که قرآن در زمان پیامبر نیز به مصحف شهرت داشت. و رامیار (تاریخ قرآن، ص ۱۱) می گوید در مقطع زمانی پس از درگذشت پیامبر پس از یک رأی زنی با اصحاب در مورد نامگذاری قرآن مصحف خوانده شد.
شرح بیشتر در مورد واژه شناسی صحیفه و صحف و مصحف بنگرید به: رامیار، تاریخ قرآن، ص ۹-۱۱.
نیز: لسان العرب، ذیل «صحف».
[۶۵] . نولدکه، ص ۳۳۶-۳۳۷ و ۴۴۷.
[۶۶] . برخی اختلافات جزئی وجود داشت. شرح آن در رامیار، تاریخ قرآن، ۴۲۷-۴۲۸.
[۶۷] . به روایتی در این زمان ابن مسعود در مدینه بود نه در کوفه تا به مدینه احضار شود. او از ال ۳۰ تا پایان زندگی در مدینه می زیست. رامیار، ص ۴۳۳.
[۶۸] . نولدکه، ص ۳۳۹.
[۶۹] . نولدکه، ص ۲۸۰ و ۳۳۹-۳۴۰.
[۷۰] . نولدکه، ص ۳۲۰-۳۲۱.
[۷۱] . شرح بیشتر و دقیق تر آن را در رامیار (تاریخ قرآن، ص ۴۳۶- ۴۴۴.