اشاره: اخیرا دوستی از ایران نامه ای برای من فرستاد و در آن درباره مفهوم ملی و مذهبی و گروه خاص ملی-مذهبی (که یکی از آنها من باشم) پرسش هایی را مطرح کرد. البته، چنان که از متن بر می آید، انگیزه نگارش این نامه اعتراض به شرکت من در همایش جمهوری خواهان در شهر کلن است؛ اجلاسی که در آن صرفا از پرچم سه رنگ ایران بدون هیچ ناشنی در متن آن استفاده شده بود. اینک متن نامه و پاسخ آن را ملاحظه می کنید.
به نام اهورامزدا خداوند ایرانیان
نمادهای ملی ، هویت ملی و اتحادملی
کاوه آهنگر پرچم برافراشت تا نشان و سمبل آنان باشد در سه گانه های یک حرکت سیاسی واجتماعی . نخست عاملی در پیوستن وبعد نیروبخش و توان افزا در مرحله حرکت (کنش سیاسی) و سر آخر ثبات دهنده اتحادشان باشد در فرداهای پیروزی.
کاوه اگر پرچم نداشت ، نشان وسمبل نداشت و اگر داشت ولی آن را مخدوش کرده به نمایش می گذاشت ، آیا به راستی همان کاوه می شد؟
شما تابلوی سنگینی را حمل می کنید. تابلوی ، ملی، مذهبی، سنگین است وحمل آن سخت زیرا:
یک؛ باید ثابت کنید که هم ملی می توان بود و هم مذهبی وبسیاری بر این باورند که این دوهمانی بویژه در امر سیاست ورزی میسر ومقدور نیست. ملی بودن «نشان های » خود را دارد ومذهبی بودن نیز البته « نشانه های خود را ».
دو؛ نشانه های بر نشانده بر نشان ملی توسط مذهبی ها نشان چیست؟ وشما با تابلوی ملی و مذهبی بر کجای آن تکیه زده اید بر « نشانه ها» یا بر خود« نشان»
سه ، اگر این نشانه های مذهبی دیگر است، نشانه های مذهبی شما چیست؟
چهار، ملی، مذهبی ها یکبار در هخدوش کردن نشان ملی یا پرچم سهیم بوده اند. اگر آن را غالب بودن وجه مذهبی شان در آن زمان بدانیم، تعجب در این است اکنون که ظاهرا وجه ملی شان بعد از گذشت سی سال پر رنگ تر شده است اینک چرا باز می خواهند در مخدوش کردن نشان ملی شریک شوند.
پنج، شریک شدن با « جهان وطنی های بی وطن چه ساکن و حاکم مذهبی در وطن وچه بیرون رانده شدگان چپ از وطن، توسط نیروهای سیاسی ای که تابلوی ملی مذهبی را دارد کاری است عجیب ، زیرا ملی بودن سودای وطن دارد و آن دو «برادر نا تنی» (مذهبی و چپ) قلب هایشان برای ورای وطن می تپد. یکی سودای حل شدن در «امت آرمانی اش» را دارد و دیگری سودای ، هم زنجیر شدن، با زحمتکشان جهان را وهر چند قبله و سوی یکی جنوب است و دیگری شمال(اما در یک نقطه به هم می رسند ومشترک می شوند و آن نفی وطرد ، وطن خواهی و ملی گرایی است.
شش، سی سال طرد ونفی پی گیر و یک نفس ملی گرایی توسط جهان وطن ها ی مذهبی حاکم ، ناخواسته موجب بروز تمایل شدید در نسل جوان کنونی در احیاء آرمان های ملی شده است که باز گرداندن نمادهای کهن ملی بر مهمترین نشان ملی شان(پرچم) یکی از این تمایل ها است حرکت سیاسی عده ای از فعالان سیاسی نسلی که اکنون برای این جوانان «نسل گذشته» معنی می دهد در حرکت سیاسی شان تحت عنوان «اتحاد جمهوری خواهان ایران» با حذف یکی از نمادهای اصلی ملی از پرچم کشورشان براستی دنبال جذب چه کسانی هستند؟ آنان از هر گروه ودسته ای که باشندمطمئنا شامل این دسته از نسل نوین ایران که اکثریت بزرگی را دارا هستند نمی تواند باشد. پس با پشتیبانی کدام نیروی اجتمایی می خواهند به اصطلاح اتحادشان را پیش ببرند؟
هفت، همکنشی با این دو گرایش جهان وطن در دوره های متفاوت عملا موجب نفی نسبی تا مطلق دومفهوم ملی ومذهبی می شود زیرا از طرفی هم ایده ها و ایدآلهای مذهبی مورد نظر ملی ، مذهبی ها را دچار خدشه می سازد وهم وجه ملی بودن را کمرنگ و حتی شاید بی رنگ می نماید. با ادامه چنین روندی دیگر نه ملی خواهد ماند ونه مذهبی چون آنها با عمل خود وبا دست خود این دو واژه را تهی از مفاهیم اصلی مورد نظرشان می نماید
به نام خدای انسان
با سلام
فکر می کنم بتوان دعاوی شما را در چهار موضوع جدا در عین حال مرتبط به بحث گذاشت: رابطه ملیت و مذهب، اطلاق جمله ترکیبی «ملی-مذهبی» به چه معناست، پرچم به عنوان نماد ملی و بالاخره این که چرا من در اجلاسی خاص با پرچم خاص شرکت کرده ام. از آنجا که سه موضوع نخست از منظر مفهومی و تاریخی محتاج بحث گسترده ای است و در اینجا مجال آن نیست، ناگزیر در کوتاه ترین بیان می کوشم شرحی مختصر و در عین حال مفید و در حد افاده مقصود ارائه کنم و آنگاه به موضوع اصلی که ظاهرا انگیزه نگارش این یادداشت شده بپردازم.
1-رابطه ملیت و مذهب. اگر به تاریخ بنگریم به طور عینی و تحققی در می یابیم که هیچ مردمی در هیچ زمان و مکانی بدون دین و مذهب نبوده اند. از ادیان ابتدایی و خانوادگی و قبیله ای روزگاران کهن گرفته تا ادیان بزرگتر و جهانی. از چند گانه پرستی تا یگانه پرستی. هنوز هم کم و بیش همان است یعنی اکنون نیز در سطح جهانی غالب مردمان به نوعی دیندارند. البته روشن است که هرچه زمان جلوتر آمده بر شمار بی بیدینان به معنای دقیق کلمه افزوده شده و اکنون شمار دین¬ناباوران بسی بیش از گذشته است. در این صورت در ادوار مختلف تاریخ بشر بی طور طبیعی همواره مؤلفه اصلی قوام بخش هویت های جمعی و قومی و قبایلی و در نهایت ملی دین و آئین بوده است.
اما در مورد مفهوم ملیت باید توجه داشت که گرچه ملت و ملیت عمدتا در دوران مدرن و تحت تأثیر تحولات برآمده از مغرب زمین بوده و هست اما شاید بتوان گفت ملیت در ایران زمین تاریخی در روزگار ساسانیان شکل گرفته و از سده دوم هجری با شکل و شمایل و مؤلفه های متفاوتی تجدید حیات یافته و پس از هزار سال با فرمانروایی صفویه به استقلال سیاسی رسیده است. امروز ملت را با سه مؤلفه معرفی می کنند: سرزمین با محدوده جغرافیایی معین و تعریف شده، دولت واحد و قانون واحد (قانون اساسی). هرچند در مفهوم ملت-دولت مدرن دین و زبان و فرهنگ و نژاد و مانند آن در تعریف واحد سیاسی «کشور» و «دولت» و «ملت» قرار ندارند اما همچنان هر کدام به سهم خود از مؤلفه های هویت ملی یک ملت از جمله ملت ایرانند. به ویژه دین و زبان دو مؤلفه مهم و اثرگذار در هویت ملی اند. در همه جای جهان و از جمله ایران چنین بوده و هست. از این رو دین و زبان و ملیت و هویت ملی و یا قومی (حداقل تا این لحظه) چون تار و پود چنان به هم بافته شده اند که نه در عالم نظر و نه در عالم واقع نمی توان آنا را از هم جدا کرد.
2- اما در مورد مفهوم ملی-مذهبی. ابتدا شرحی در مفهوم گزاره بدهم. اگر بیان گزارشی قبلی من درست باشد و مقبول، مفهوم ملی-مذهبی تا حدودی روشن و تهی از ابهام می نماید. هر دینداری در هر کشوری عملا و به طور طبیعی و قهری ملی هم هست هرچند عکس آن همیشه صادق نیست. یعنی امروز تمام شهروندان آمریکایی با هر دین و مذهب و عقیده ملی یعنی آمریکایی اند اما روشن است که تمام شهروندان آمریکایی از دین واحد پیروی نمی کنند و شمار قابل توجهی نیز دین ناباورند. در ایران نیز همین گونه است. زرتشتیان و یهودیان و مسیحیان و بهاییان و مانداییان و مسلمانان چون دانه های تسبیح به یک نخ بسته شده و آن «کشور ایران» است اما هر ایرانی مذهبی یک ملی-مذهبی است. هرکس شناسنامه و پاسپورت ایرانی دارد ایرانی است. اما این ایرانیان دارای افکار و عقاید مختلف و متنوع و متناقض هستند و به تعبیر درست داریوش شایگان دارای «هویت چهل تکه» اند. اما در این میان یک نکته مهم است و آن این که این مردمان متنوع فکری و دینی و فرهنگی و زبانی به لحاظ تاریخی و هویتی دین به معنای عام را از مؤلفه های قومی و ملی خود می شناسند و این البته ربطی به امروز ندارد و ربطی نیز به درستی و نادرستی این دین و آن دین ندارد. در ایران از پیشاتاریخ تا اکنون همیشه دینهای بزرگ و کوچک متنوع حضور داشته و هرکدام در حد خود در هویت بخشی فرهنگی و سیاسی و حتی اقتصادی مردمان این سرزمین نقش داشته اند. اما در عصر ساسانیان دین زرتشتی تقریبا هویت بخش بی رقیب ملی و تمدنی ایران زمین بوده و در دوران پس از اسلام دین اسلام و از عصر صفوی به بعد اسلام-شیعی بیشترین سهم را در هویت بخشی ملی ایرانیان داشته و تا این لحظه این نقش برقرار است. اما در شرایط فعلی می توان گفت ایرانیان تحت تأثیر سه مؤلفه فرهنگی و تمدنی قرار دارند: فرهنگ ایران باستان، اسلام و فرهنگ اسلامی-شیعی و فرهنگ مدرن غربی.
نکته قابل توجه این است که به طور کلی اولا هویت ملی خالص و ناب در هیچ کشور مدرن امروزی وجود ندارد. چرا که مؤلفه های آن ثابت نیست. نه جغرافیا ثابت است و نه زبان و نه دین و آداب و سنن ملی و دینی. گرچه در اغلب کشورهای مهم تاریخی (مانند ممالک غربی و خاورمیانه عربی و از جمله ایران) از گذشته های دور و نزدیک ادیان نهادینه شده پایدار وجود داشته و دارد (مسیحیت در غرب و اسلام در جهان عربی و بخش عمده آسیا و از جمله ایران).
اما این که چرا یک گروه مشخص خود را «ملی-مذهبی» معرفی می کند. ملی به چه معناست و مذهبی بودن به چه معنا. اول باید گفت که این نام را گروه ملی-مذهبی برای خود انتخاب نکرده اند؛ تا آنجا که من به یاد می آورم در اواسط دهه هفتاد (و بیشتر در دوران بهار مطبوعات) در مبطوعات عنوان ملی-مذهبی برای جمع حول مهندس سحابی و نشریه «ایران فردا» اطلاق شد و به زودی این عنوان عملا برای همه از جمله خود این افراد پذیرفته شد و رسمیت یافت.
در مورد مفهوم ملی-مذهبی از منظر سخنگویان و نظریه پردازان این مجموع می توان به اشاره گفت:
«ملی» به دو معناست: اول ایرانی بودن (ایران به مثابة یک تاریخ و فرهنگ و کشور) و دوم به معنای باور به دموکراسی و حاکمیت ملی. باید توجه داشت که واژه بازمانده از عصر مشروطه «حکومت ملی» و یا «حاکمیت ملی» است و یا شاید درست تر باشد که بگوییم «حاکمیت ملت». در هرحال معادل امروزین آن «دموکراسی» و «حکومت دموکرتیک» است.
اما «مذهبی» به این معناست که این معتقدان به دموکراسی و یا حاکمیت ملت، اولا مسلمانند و ثانیا به جریان اسلام نواندیشانه و اصلاح طلبانه معاصر (که کاملا شناخته شده است و تاریخ و پیشنیه و کارنامه مشخص دارد) تعلق فکری و سیاسی دارند و از این رو در اندیشه دینی آنان دینداری با دموکراسی و دیگر مؤلفه های جهان مدرن (از جمله آزادی و حقوق بشر و تکنولوژی و . . .) در تعارض نیست بلکه دینداری به مقتضای زیستن در جهان جدید است.
تلویحا ادعا شده که ملی بودن با دینداری به ویژه سیاست ورزی سازگار و حتی ممکن نیست. اما منطق امور و به ویژه واقعیت تاریخ به ما می گوید در همه جا و از جمله در ایران همواره چهره های ملی عموما و غالبا همان دینداران مسلمان (و گاه نیز غیر مسلمان دیندار) بوده اند. از طالبوف و مراغی و اسدآبادی بگیرید تا طباطبایی و بهبانی و علمای نجف و تا مصدق و بازرگان و طالقانی و سحابی و مجتهد زنجانی و نخشب و . . .اگر در اروپا زمانی ملیت با مسیحیت در تعارض افتاد به دلیل مقابله با استیلای امپراتوری کلیسا و جهان وطنی مسیحی-رومی بود. در ایران و کشورهای اسلامی نیز برخی ملیون بی توجه به تفاوت اسلام و مسیحیت خود در تعارض با اسلام تعریف کردند و در نهایت برخی مذهبی ها و علمای دینی را به هراس افکندند و آنان پینداشتند که ملت گرایی لزوما به معنای نفی دیانت است. البته روشن است که حاکمیت ملی (=دموکراسی) در تعارض با اسلام فقه محور و حاکمیت روحانی است. در هرحال حداقل در تاریخ ما (از عصر ساسانی تا همین اواخر) نه تنها دینداری با وطن گرایی و حاکمیت ملی معارض دانسته نشده بلکه از جهاتی این دو با هم ملازمع داشته و دارند.
با توجه به این تعاریف می توان گفت: ملی-مذهبی یعنی «مسلمان دموکرات». این تعریف از یک سو اندیشه و مشی سیاسی و اجتماعی این جریان را با جریانهای مذهبی های سنتی و سنتگرا و بنیادگرا مشخص می کند و از سوی دیگر با جریانهای غیر مذهبی و به ویژه دین ستیزان مرزبندی دارد. باید توجه داشت که اصولا هر عنوانی غالبا با حدی از ابهام و گاه تناقض مواجه است و در این مورد نیز چنین است. از این رو اگر از همان عنوان «مسلمانان دموکرات» و عناوینی مانند آن استفاده شود بهتر و مناسبت تر می نماید. گرچه آن نام نیز مرز دقیق و جامع مانعی ندارد. اگر از آغاز قرار بود این جریان نام و عنوانی برای خود انتخاب کند، نام مناسب دیگری بر می گزید و شاید روزی این کار را بکند.
3- پرچم و نشان و نماد. روشن است که هر ملتی و کشوری دارای نمادهایی است که عمدتا برآمده و ملهم از تاریخ دور و نزدیک آن است. مهم ترین و تاریخی ترین این نمادها «پرچم» است. اما نکته مهم آن است که هیچ نشان و پرچمی در طول تاریح یک ملت ثابت و تثبیت شده نیست. چنان که گفته شد هیچ ملت و دولت و قانون و دین و زبان تثیبت شده و فیکسی وجود ندارد. در ایران نیز چنین است. ایران یعنی چه؟ این نام به چه معناست و از کی بر فلات ایران اطلاق شده؟ گستره مفهومی و تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی آن کجاست؟ هر فارسی زبانی ایرانی است؟ هر ایرانی به فارسی حرف می زند؟ بر همین قیاس هر ایرانی زرتشی است؟ و یا هر زرتشی و یا مانوی ایرانی است؟ روشن است که مرزهای جغرافیایی و فرهنگی ایران عصر پیشاتاریخ و مادها و پارس ها و سلوکیان و پارتیان و ساسانیان و ادوار آشفته پس از اسلام تا همین چند دهه پیش یکی نبوده است. از این رو پرچم و نشانها و نمادهای قومی و ملی و هویتی نیز همواره در حال تغییر و تحول بوده و پس از این نیز خواهد بود.
از نشان و یا پرچم کاوه یاد کرده اید. اولا کاوه یک شخصیت و حتی عنوان اساطیری است نه واقعیت تاریخی و از این رو ردی از او و فریدون و ضحاک و به طور کلی پیشدادیان و کیانیان در تاریخ و منابع موجود تاریخی دیده نمی شود. ثانیا پرچم او، که کسی نمی داند چه بوده و حتی چه شکل و شمایلی داشته، نیز اساطیری و نمادین است و نمی توان به آن استناد تاریخی کرد. ثالثا در صورت واقعیت تاریخی بی گمان نشانی از یک شخص و حرکت و جنبش بوده و پس از او نیز یا فراموش شده یا به شکل نمادین از آن استفاده شده و در ادوار بعد پرچم ها و نشانهای پر شمار به تناسب شرایط پدید آمده است. چنان که هخامشی ها و سلوکیان و اشکانیان و ساسانیان نه تنها پرچم ثابت و دائمی نداشته اند بلکه در ادوار مختلف خود از پرچم های مختلف برای منظورهای مختلف استفاده کرده و غالبا همزمان از نشانهای بسیار متنوع سود می جسته اند.
اما در مورد پرچم متأخر ایران یعنی درفش سه رنگ سبز و سفید و قرمز و معانی نمادین آن آرا چندان متفاوت و متعارض است که نمی توان به نظر صائبی رسید. در عهد صفویه و بیشتر در عهد قاجار، دوره تجدید حیات ملی ایرانی، با الهام از سه رنگ تاریخی اکثر پرچم های باستانی و نیز اسلام-شیعی پرچم تازه ای تشکیل شد. احتمالا رنگ سفید نشان دین کهن و نهاد موبدان (یا دین و یا صلح)، رنگ سبز نشان کشاورزان (یا اسلام و یا تشیع) و رنگ قرمز نشان نظامیان (و یا دلیری و شهادت در راه دین و وطن) و پادشاه بوده است. در مورد خورشید نیز تفاسیر مختلف ارائه شده اما شاید نشان مهر و میترائیسم کهن باشد. در مورد شیر نیز آرا مختلف است اما بر وفق یک تفسیر نشان علی بن ابیطالب است که عرب است و امام نخست شیعیان و کسی که در ادبیات اسلامی لقب «اسدالله» دارد. البته برخی گفته اند سه رنگ از زمان ناصرالدین شاه رایج شده است. البته تصویر شیر و خورشید (البته به صورت جداگانه) به شکلی در برخی پرچم های عصر ساسان نیز نیز وجود داشته است. بنابراین ملاحظه می کنید که پرچم اولا هرگز ثابت نبوده و لذا هیچ پرچمی در عمل نمی تواند جاودانه باشد و نمی تواند برای همیشه نماد کشور و دولت و ملت باشد و ثانیا پرچم سه رنگ با نشان شیر خورشید یک پرچم متأخر است و نماد اسلام-شیعی ایرانی است و بدین ترتیب می توان گفت یک پرچم ملی-مذهبی است نه صرفا نماد ایران باستان و در هر حال به کار باستان گرایان شوونیست و حتی سلطنت طلبان گذشته گرا نخواهد آمد.
4- اما در مورد این اعتراض که چرا در جلسه ای شرکت کرده ام که در آنجا پرچم ملی ایران نبوده است. احتمالا این اعتراض از یک سو نشان از جزمیت و تصلب ناسیونالیستی افراطی رایج دارد و از دیگر سو از بی اطلاعی از جریانهای سیاسی و نمادهای کنونی سیاسی ایرانیان به ویژه جریانهای آشفته و متناقض اپوزیسیون حارج نشین معترض حکایت می کند.
با توجه به نکاتی که گفته شد هر کشوری در زمانهای مختلف پرچم و اخیرا سرود ملی خاص خود را دارد. پرچم ملی کنونی ایران همین پرچم سه رنگ با نشان الله نشسته در متن آن است که در پی یک انقلاب مردمی و ضد سلطنتی و برای نظام جدید به تأیید مردم رسیده و رسمیت یافته است. ممکن است کسانی با آن مخالف باشند و یا به آن رأی نداده باشند و یا به طور کلی خواهان سقوط جمهوری اسلامی باشند، اما به لحاظ حقوقی و سیاسی پرچم رسمی کشور و دولت ایران همین پرچم است و نمی توان با آن مخالفت کرد و آن را ندیده گرفت و پرچم خودساخته ای برساخت. این کار را در هیج زمانی هیچ نیرویی نکرده و در جهان جدید و در نظام های دموکراتیک به طریق اولی نمی توان کرد. بله، در رژیم دیگر می توان پرچم دیگر با نشان های دیگر تصویب کرد و بر افراشت. الان در همین اروپا سوری ها وقتی تظاهرات می کنند، با پرچم دولتی کنونی سوریه، که فعلا رئیس و نماد سیاسی آن بشار اسد است و با آن در جنگ مسلحانه اند، تظاهرات می کنند و پرچم تازه ای تدارک ندیده اند.
اما در میان ایرانیان خارج از کشور. روشن است که در داخل نمی توان به پرچم دیگری اندیشید و کسی هم به آن نمی اندیشید چرا که نظرا و عملا موضوعیت ندارد و مسئله ای هم ایجاد نمی کند. اما در خارج از کشور اوپوزیسیون به هر دلیل از پرچم کنونی، که آن را نماد اسلام و جمهوری اسلامی می داند، استفاده نمی کند و فضا به گونه ای است که هیچ نیروی معترضی نمی تواند از این پرچم استفاده کند و متأسفانه در فضای سیاست زده و هیستریک و دشمنانه کنونی اساسا جای بحث و گفتگو نیز باقی نمانده و کسی هم مجال گفتگو در افکار و انظار عمومی پیدا نمی کند. زیرا بی درنگ به مزدوری برای جمهوری اسلامی متهم می شود. در مقابل برخی گروههای اوپزیسیون از همان پرچم قبل از انقلاب استفاده می کنند. گرچه افراد و یا جریانهای کوچک و کم اهمیت نیز گاه از آن استفاده می کنند اما فعلا پرچم شیر و خورشید عمدتا در دست شاهی ها و مجاهدین است. درست و یا غلط فعلا چنین است و هر جا که چنین نشانی دیده شود عموما نتیجه می گیرند که در آنجا سلطنت طلب ها و مجاهدین هستند. بخش قابل توجهی از نیروهای سیاسی و مخالف نظام حاکم در این میان راه سومی انتخاب کرده اند و آن این است که از نشانی استفاده کنند که ضمن وفاداری به سه رنگ دیرین و کهن ایرانی نه نشانی از جمهوری اسلامی داشته باشد و نه نشان از جریانهایی چون شاهی ها و مجاهدین (البته غالبا مزین به نام ایران با حروف انگلیسی است). این واقعیت جاری در فضای اوپزیسیون ایرانی خارج از کشور است.
اما نظر شخصی من. من اگر بنا به رأی باشد، به همان پرچم قبلی یعنی سه رنگ با شیر و خورشید رأی می دهم، چرا که هم ملی است و هم مذهبی (هم مذهبی به معنای قدیم آن و هم مذهبی به معنای اسلام شیعی)؛ و در اول انقلاب انقلابیون مسلمان (و شاید غیر مسلمان) به دلیل جهل به تاریخ تصور کردند که شیر و خورشید نماد سلطنت است و لذا آن را حذف کردند و کسانی (از جمله محیط طباطبایی) در این مورد توضیح دادند اما متأسفانه گوش شنوایی نیافت. اما فعلا پرچم رسمی و ملی کشور ایران همین پرچمی است که «هست» و تا زمانی که رژیم تغییر نکرده و پرچم تازه به تصویب ملت نرسیده همین پرچم معتبر است و استفاده از آن نه تنها اشکال ندارد بلکه ضروری و منطبق با قواعد دموکراسی و سیاست ورزی است. اما چه می توان کرد واقعیت ها به وسیله من و تو به طور منفرد ساخته نمی شود. چنان که گفته شد در خارج از کشور از پرچم رسمی نمی توان استفاده کرد. اما در مقابل پرچم واژگون شده هم سوگمندانه غالبا به وسیله کسانی و جریانهایی مصادره شده که من و کسانی چون من هرگز با آنها سازگار نیستیم و به هزار و یک دلیل حاضر نیستیم زیر بیرق آنان برویم. از این رو من تا کنون حاضر نشده ام در جلسه ای شرکت کنم و به ویژه سخنرانی کنم که در آنجا پرچم شیر و خورشید در اهتزار باشد. از قضا، بر خلاف تصور شما، در اینجا عدم استفاده از پرچم شیر و خورشید نشان ملی و مستقل و دموکرات بودن است (سوء تفاهم نشود نمی خواهم هر کسی و یا جریانی که از این پرچم استفاده کرد لزوما غیر ملی و غیر دموکرات است، مراد وجه غالب و نمادین و مخصوصا پیام سیاسی آن است). یکی از جریانهایی که از پرچم سه رنگ بدون هیچ نشانی استفاده می کنند، «اتحاد جمهوری خواهان» است، که من چندی قبل در همایش شان شرکت کرده و چند دقیقه ای صحبت کردم. این مجموعه، که از گرایشات متنوعی ترکیب شده، از اصیل¬ترین جریانهای ملی ایران در خارج از کشور است.
در هرحال جان سخن این است که در شرایط کنونی خارج کشور استفاده از نوع پرچم یک انتخاب سیاسی است و نه انتخاب عقیدتی و ایدئولوژیک از این رو ربطی به ملیت و ملی بودن ندارد. فعلا در فضای جنگ پرچم ها در خارج از کشور، تنها راه معقول تر و کم ضررتر همین استفاده از پرچم سه رنگ بدون نشانی خاص است که تا اطلاع ثانونی مرزبندی نیروها را تا حدودی حفظ می کند. اما ای کاش چنین تحمیلی نبود.