حسن یوسفی اشکوری − خبر مرگ نابهنگام دوست دانشورم زنده یاد احمد قابل بس دردناک بود و موجب اندوه شد. از منظری که من به شخصیت قابل مینگرم بدون گزافه گویی باید گفت که «مرگ این خواجه نه مرگی است خرد». در همین آغاز به خاندان معزز قابل و خانواده محترم احمد آقا و دوستان و همراهان وی تسلیت و تعزیت میگویم.
احمد قابل دانش آموختۀ حوزه قم بود و از برآمدگان حوزۀ سنتی فقه و فقاهت. هرچند آگاهانه و از موضع مخالفت با پوشش و نشان ویژه (چنان که خود برای من نقل کرد) رخت روحانی را کنار گذاشت و در جامه عموم مردم در آمد تا با غیرمتمایز و با مردم برابر باشد. اما او در عین وفاداری اصولی به سنت اندیشگی و چهارچوبهای سنت حوزوی با دلیری تمام گامهای بلندی در بازاندیشی این سنت متصلب برداشت و طبعا به نتایج متفاوت و در مواردی متضاد دست یافت و این به شرحی که خواهد آمد در عسرت زمانه ما بس مغتنم است.
گرچه حوزههای دینی شیعی هیچگاه از خلق آرای متفاوت و گاه شاذ فقهی و اصولی و کلامی تهی نبوده، اما واقعیت این است که حوزههای مذهبی در ایران و عراق و نواحی شیعه نشین دیگر دیری است که از تکاپوهای واقعا جدی و اثرگذار در خلق اجتهادهای نو و فتاوای راهشگا و مناسب زمانه بازمانده و تقریبا از همراهی و همگامی با مقتضیات زمان باز ایستاده است و حداقل این که دستاوردهای فقهی هرگز با مدعیات گزاف و کمال گرایانه و تمامیت خواهانۀ عالمان و مجتهدان شیعی هماهنگ نیست. اما در سالیان اخیر نشانههایی از نوزایی در دانش آموختگان حوزوی قم مشاهده میشود که احتمالا محصول شکست ایدئولوژیک حاکمیت دینی جمهوری اسلامی است اما در هرحال بسی مایه امید است و بی گمان یکی از این امیدها احمد قابل بود که سوگمندانه در آستانۀ بلوغ علمی و فکری خود رخت عاریت بر بست و به سرای باقی رخت کشید.
تا آنجا که من میدانم احمد قابل در جمع معارف سنتی حوزوی به حدیث و حدیث شناسی و نیز فقه و اجتهاد علاقه وافر داشت و در این دو حوزه دست به تحقیقات جدی تر زده بود. آثار گفتاری و نوشتاری او نیز از تخصص نسبی وی در این دو دانش رایج حوزهها حکایت میکند. یک بار در جمعی ادعا کرد اگر در ایران ده نفر پیدا شوند که تبحری در شناخت حدیث داشته باشند و حداقل یک بار تمام احادیث را خوانده باشند من یکی از آنها هستم. در فقه و اجتهاد نیز چنین بود. اصولا گویا حدیث شناسی او برای ورود به عرصه اجتهاد بود نه از موضع حدیث گرایی معمول. چرا که روشن است فقه ما تقریبا به کمال وابسته به روایات و احادیث است و این احادیث چندان فراخ و گسترده و انبوهاند که به سادگی نمیتوان به کرانههای ناپیدای آن دست یافت و این کار بازاندیشی و به ویژه کار سترگ اجتهاد و فتوا را بسی دشوار و شاید ناممکن میکند. این که ایشان در کار حدیث و حدیث شناسی چه کرده بود چیزی نمیدانم اما تحقیقات فقهی انتشار یافته وی نشان میدهد که در این عرصه با رویکردهای نقادانه به بازاندیشیها و نوآوریهایی قابل توجه دست یافته است.
روش شناسی قابل در اجتهاد و فقاهت تعقل و عقلانیت بود یعنی عقل کارپایۀ اجتهاد شمرده میشود و از این رو سایت شخصی او عنوان «شریعت عقلانی» داشت. گرچه عقل و کارکرد و نقش عقل در کلام و فقه و اجتهاد شیعی برجسته است و یکی از ادلّۀ چهارگانه اجتهاد عقل است اما واقعیت این است که در عمل تعقل و ابتنای اجتهاد و فتوا بر بنیاد تعقل چندان جدی نیست و هرچه هست نقل است و نقل و آن هم عمدتا اقوال اولیای دین (و آن هم غالبا برساخته و جعل در ادوار مختلف) که عمدتا با عنوان ادلّۀ اجتهاد (کتاب و سنت و اجماع-این سومی نیز همان نقل است-) شناخته میشوند. در این سنت، جز در موارد محدود مستقلات عقلیه، عقل در نهایت کارگزار نقل است. در این میان احمد قابل از سنت تعقل فقهی و اصولی حوزوی پا را فراتر گذاشت و مدعی شد دین و شریعت باید یکسره بر بنیاد خرد و تعقل باشد و گرنه هیچ گزاره دینی و یا فتوای فقهی معتبر و معقول و مقبول نخواهد بود. در کتاب ایشان که اخیرا با همت دوست و همکار ایشان جناب دکتر محسن کدیور در سایت جرس منتشر شده و برای همه قابل دسترسی است، ایشان به تفصیل نظریات خود را ارائه داده است. به عنوان نمونه یک فراز از سخن وی را در باب راه حل ایشان برای تعارض احتمالی احکام نقلی و شرعی با تعقل و خرد عرفی آدمیان و از جمله مسلمانان از همان نوشته میآورم: «ملاك اين گونه عملكرد، صرفا «درك و فهم فردي هر مسلمان» در احكام فردي شرعي و «درك و فهم جمعي هر زمان» در احكام اجتماعي شرع است. بر اين اساس اگر حكمي از احكام اجتماعي اسلام كه منشاء پيدايش آن روايات باشد، مورد پذيرش خرد جمعي زمان ما واقع نشود و يا عملكرد آن نتيجه مثبتي در بر نداشته باشد، به نحوي كه پس از برآورد نتايج، كاركرد آن از سوي عقلاي بشر، منفي ارزيابي شود و يا نسبت به ساير راهكارهاي بديل، عقلا مرجوح واقع شود، حق كنارگذاردن آن حكم و نپذيرفتن آن در مقام عمل، براي مؤمنان محفوظ است». البته ایشان این قاعده را در مورد احکام موجود در قرآن نیز جاری و حاکم میداند.
چنان که گفته شد اکنون در مقام داوری و نقد و بررسی آرای زنده یاد احمد قابل نیستم اما تأکید من در این نوشتار کوتاه صرفا روی این دعوی است که عقلگرایی وی، که گاه افراطی مینماید، گامی بلندی است که اگر در میان فقیهان و شریعتمداران به دیده قبول نگریسته شود میتواند راه تحولات فقهی و اجتهادی را به جد بگشاید و راه و کوره راه آن را روشن تر و هموارتر کند. در طول تاریخ اندیشه اسلامی و فقهی تلاشهای گستردهای در گره گشایی از مواجهه عقل و نقل و یا شرع و عرف انجام شده و آرای متنوع و گستردهای عرضه شده و همچنان گره کور نه تنها باقی مانده بلکه همواره عقل در پای نقل ذبح شرعی شده و در عمل مجالی برای اثرگذاری برای عقل و خردورزی نمانده است. احمد قابل با تکیه بر همان میراث میخواهد گامی جلوتر بگذارد و راهی به آن سوی خردورزی بگشاید و در نهایت به مسلمانان درگیر در گسل عمیق مدرنیته و مقتضیات جهان جدید با سنت و احکام جزمی شرعی مدد رساند.
گرچه به گمانم این روشن شناسی و رویکرد (به ویژه در چهارچوب قواعد و محکمات فقه و اجتهاد سنتی) با اشکالات مهمی مواجه است و نیز به خرد مدرن بی اعتناست و همچنان در چهارچوب عقلگرایی سنتی و فقهی و به طور کلی روش شناسی و قواعد فقهی و اصولی میراثی حوزوی مانده است اما حتی در همان چهارچوب و در تدوام همان سنت اندیشگی فقهی و سنتی تلاشی نیز مهم و بس اثرگذار خواهد بود. در حدی که من با آثار ایشان آشنا هستم میپندارم که به رغم برخی تناقضات و ابهامات در آموزههای قابل ایشان در مجموع در تدوام سنت فقهی موفق و کامیاب بوده است.
اهمیت مسئله این است که در میان معارف رایج اسلامی تنها دانشی که مستقیما و به طور عینی و واقعی با زندگی و سرنوشت مسلمانان و مؤمنان سر و کار دارد احکام شرعی و فقه و فقاهت است. کلام و عرفان و اخلاق و تفسیر و مانند آنها، با همۀ اهمیت و نقشی که هر کدام-بیش از همه کلام- در جای خود دارند، فقه و احکام شرعی در عمل و در زندگی روزانه با زندگی و زیست و معیشت دینداران ارتباط و پیوند وثیق دارد. از این رو احکام فقهی و به تعبیری «اسلام رساله ای» مستقیما در زندگی روزمره مؤمنان سنتی و سنتگرا اثر و مدخلیت دارد. برخلاف تصوری که برخی دارند و گمان میکنند دوران فقه و احکام فقهی به سر رسیده و علم فقه دیگر «علم باستان شناسی» است و علما و فقها به دوران بازنشستگی رسیدهاند و فقط باستان شناسانند، فقه و اجتهاد کماکان استوار ایستاده و لاجرم فقیهان نیز نقش میآفرینند و نوع فتاوای آنان میتواند در نوع دینداری و سلوک مذهبی و اخلاقی و سرنوشت مدنی انبوه دینداران رسالهای اثر بگذارد. مثلا برخی فتاوای فقهی فقیه سنتی برجستهای چون آیت الله منتظری و دیدگاههای برخی شاگردان فقه مدار ایشان از جمله احمد قابل و محمد علی ایازی (و حتی با فاصله نواندیشانی چون کدیور) میتواند زیست مؤمنانه دینداران مقلد را در جهان جدید دچار تحول مثبت کند. از این منظر باید اعتراف کرد نقش عملی چنین تلاشهایی از نقش روشنفکران و نواندیشان مدرن غیر حوزوی مسلمان در زندگی عینی مسلمانان به مراتب بیشتر و جدی تر است؛ گرچه این دو با هم قبل قیاس نیستند و شاید از جهاتی قیاس مع الفارق است.
باید افزود از ویژگیهای برجسته زنده یاد احمد قابل دلیری و شجاعت او در اظهار نظر بود. شاید کسانی باشند که به نتایج مشابه افکار او رسیده باشند و یا مدافع و حامی همان نظریات ظاهرا ساخنارشکنانه او باشند اما با توجه به فضای خشک و متصلب حاکم بر حوزه ها، که اخیرا با فضای سخت و دلهره آور و پر هزینه امنیتی حکومتی سنگین تر هم شده، گستاخی اظهار نظر را ندارند و به هر تقدیر سکوت را بر گفتن و زندگی آرام و عافیت را بر اقدامات پر هزینه ترجیح میدهند. اما قابل با صداقت و صراحتی که از خلوص ایمانی و زیست پارسایانۀ او بر میآمد، خطر کرد و از اعلام نتایج تحقیقات علمی خود تن نزد و با دلیری آنها را اعلام کرد و یافتههای خود را به اشتراک افکار عموم و از جمله همتایان حوزوی خود گذاشت. چند سال پیش اظهار نظر فقهی او در بارۀ پوشش زنان (حجاب شرعی) به راستی غوغایی در انداخت و بسیاری حتی از نزدیکترین دوستانش را برانگیخت و به مخالفت واداشت. این آزاداندیشی و بالاتر آزادگویی و خطر کردن در عرصه تفکر گوهر گرانبهایی است که در میان حوزویان ما کمیاب است. من با شناختی که از عالمان و فقیهان و روحانیان دارم آزاداندیشی چندان کم نیست اما در فضای شدیدا محافظه کار حوزهها جرأت گفتن نیست و کمتر کسی خطر میکند یافتههای خود را اعلام کند. به ویژه «شهرت فتوا» و در واقع تقلید فقیهان مدعی اجتهاد از گذشتگان و بزرگان فقاهت پیشین «شجاعت فتوا» را از فقیهان ستانده است. در این میان کسانی چون احمد قابل به راستی گوهر پر بهاییاند که باید قدر دانست و از افکار و آثارشان حمایت کرد و بهره گرفت.
قابل در سالیان اخیر از مبارزان سرشناس جنبش سبز هم بود و در این زمینه نیز کامیاب و سرافراز بود. او به اقتدای استاد و مقتدای خود در فقه و سیاست و پارسایی و اخلاق آیت الله منتظری با دلیری خاص خود قدرت سیاسی و استبداد حاکم منتسب به دین و شریعت را از منظر عمدتا فقهی و دینی به روشنی و استواری به نقد و چالش کشید و از این رو هزینههای گزاف پرداخت و در نهایت در همین مسیر جان باخت. به راستی این سخن حکیم طوس در بارۀ او راست میآید که: «دلیری سزایش ستودن بود.»
سایت رادیو زمانه دوشنبه اول آبان 91