بازسازی «موبد شاهی ساسانی» در «فقیه شاهی شیعی»(۲)

ج-نقش اجتماعی-سیاسی روحانیان
در بخش نخست اشاره شد که نهاد و سازمان روحانی زرتشتی در دوران شاهنشاهی ساسانی تثبیت و به شکل روز افزونی قدرتمند گشت. نخستین روحانی بلند پایه و پر آوازة زرتشتی در این عصر شخصیت نامدار و اثر گذار کرتیر بود که در عصر شاپور اول و چند پادشاه بعدی می زیست و او نقش زیاد و یگانه ای در تقویت قدرت سیاسی و گسترش دین زرتشت و تأسیس روحانیت مقتدر زرتشتی داشت، تا آنجا که می توان او را به درستی مُجدّد و احیاگر بزرگ آئین منسوب به زرتشت به مثابة یک دین فراگیر و تمامیت خواه و یک شریعت گسترده و جزمی و متصلب دانست.

در زمان شاپور اول بود که موبد بزرگ کرتیر «جامعه روحانیت زرتشتی» را شکل داد و کوشید تا مجموعه¬ای از قوانین تدوین کند، به اوستا تقدس بخشید، کیش رسمی پدید آورد، به نظام اعتقادی وحدت بخشید و سلسله مراتب دینی را در پیوند با دولت پدید آورد.[1]در نتیجة اقداماتی که وی در واداشتن مردم به اجرای تعالیمش انجام داد، آئین مزدائی رونق گرفت. به اهورامزدا و ایزدان خدمتی شایسته شد. آب، آتش و چارپایان خشنود گردیدند. در سراسر قلمرو ساسانی آتشکده هایی ساخته شد. اهریمن ودیوان مغلوب و تعالیم آنها منسوخ گریدند. پیروان ادیان دیگر یعنی یهودیان، بوداییان، مانداییان، مسیحیان، بابتیست ها، و زندیکان، تحت تعقیب و آزار قرار گرفتند و بسیاری از کسانی که از راه بیراه شده بودند به دین باز گشتند.[2] وی در یکی از کتیبه هایش (کتیبة سرمشهد در جنوب کازرون)، ضمن بر شمردن فعالیت هایش، چنین می¬گوید: «فعالیت های دینی فزونی یافتند، بس آتش بهرام [والاترین و مقدس ترین آتش] که نشانده شد و بس موبدان که شاد و کامروا شدند . . .و نیکی ها به اهورامزدا و دیگران رسید و آسیب هایی بسیار به اهریمن و دیوان . . .شمایل ها نابود و کمینگاه های دیوان در هم کوبیده، و جایها و سکونتگاههای ایزدان ایجاد شد.[3]از اقدامات مهم کرتیر تأسیس نهادهای آموزشی (حوزه های علمیه زرتشتی) مغستان بود تا نوآموزان وطلاب دینی در آنها به قدر کافی و مؤثر آموزش ببینند. به گفتة دریایی، این نظام وحدت عقیدتی را تأ مین می¬کرد و در عین حال امکان شناسایی روحانیون رسمی را فراهم نمود، چنان که دیگر می¬شد به دیگران رنگ مرتد و بدعتگذار زد.[4]

در بطن و متن انواع احیاگریهای کرتیر، او تلاش کرد تا ازدواج هم خون و یا همان ازدواج با محارم را به عنوان یک فریضه و سنت شرعی فراموش شده احیا کند. او در کتیبة مشهور سرمشهد خود بدان اشاره کرده و با افتخار از نقش خود درتجدید حیات این حکم شرعی یاد کرده است. حکم «خُوَئیت-َدَدَثه» (خُوُِدَده)، که قطعا بیش از عصر کرتیر هم بوده و اجرا می¬شده است،[5]بوسیله کرتیر رسمیت یافت و روی آن تأکید بسیار شد. اردشیر اول با خواهرش دِ¬نگ زناشویی کرد و شاپور اول دختر خویش، آدورا ناهید، را شهبانوی خود ساخت. کرتیر این عمل را نه تنها نیک می شمارد، بلکه اعتقاد داشت که پیروان ادیان دیگر «اسیر دست شیطان» بوده اند.[6]

کرتیر در زمان چهار شاه ساسانی (شاپور اول، هرمز اول، بهرام اول و بهرام دوم) می زیست و در تمام این ادوار، به ویژه در دورة آخر، وی با اقتدار تمام افکار و اندیشه ها و طرحهایش را پی گرفت و شاید بتوان گفت او عملا از شاهان با نفوذتر بود. وی در زمان پادشاهی هرمز یکم صاحب القاب و عناوین و احترامات ویژه شد و در این زمان بود که از امتیازات خاص طبقه بالا یعنی «کلاه و کمربند» برخوردار می شود و لقب رئیس روحانیان یعنی «موبد» می¬گیرد. نیز وی ملقب به لقب مهم «کرتیر» نجات دهنده روح بهرام، موبد [شاه] هرمز می¬شود. در زمان بهرام اول نیز شاه افتخارات و مقامات بیشتری به کرتیر بخشید. نخست این که کریتر به مقام نیرومندترین فرد می رسد، ثانیا قاضی القضات (= دادور یا داور) سراسر امپراطوری، می¬شود که بدان معناست که از آن زمان قضات از میان روحانیان انتخاب شوند و ثالثا به مقام تولیت آتشکده ناهید در استخر (آتشکده ویژه و نژادی و خاندانی ساسانیان) دست می¬یابد.[7]البته پژوهشگر دیگری، اعطای این مقامات به کرتیر را به بهرام دوم نسبت می¬دهد. وی گفتة خود کرتیر را چنین روایت می کند: «او مرا در تمام امپراطوری، از لحاظ مرتبه و شأن برتر از همة قرار داد، مرتبه و نشان وزورگ [بزرگ] [8]را به من اعطا کرد، کشور پس از کشور، سرزمین پس از سرزمین، در سراسر امپراطوری، مرا موبد تمام امور الاهی و قاضی سراسر امپراطوری کرد . . .نام کرتیر، نجات بخش روان بهرام، موبد اورمزد را او برای من ابداع نمود».[9]

با توجه به شخصیت و نفوذ و اعتبار یگانه کرتیر، وی بیشترین نقش را در دولتی و رسمی شدن دیانت و روحانیت زرتشتی ودر تثبیت و تقویت نهاد سلطنت و پادشاهان ساسانی ایفا کرد. به گفتة یار شاطر، جنبش دینی کرتیر خواستن تسلیم کورانه به قدرت، مرکزیت¬گرایی و انحصار طلبی دستگاه دینی ساسانی ترجمان رسای همان گرایش هایی بود که دست یافتن ساسانیان به قدرت را میسر ساخته بود. او بود که فرمان فرمانبرداری از آئین رسمی و دستگاه روحانی را صادر کرد. از این رو پادشاهان نخست ساسانی، در کنار پادشاهان و به سیاق آنان کتیبه داشته باشد و بخشی از اقداماتش را بر کتیبه ها بنویسد،[10]از مقام و منزلت سیاسی وی در حاکمیت سیاسی آن دوره حکایت می کند. البته با این تفاوت که کتیبه های وی به فارسی میانه و پارتی بود.

این روحانیبزرگ، بسیار متعصب و جزمی و سخت کیش بود و با شدت تمام به سرکوبی دگر اندیشان مذهبی آن دوره فتوا داد و در مقابل بسیار متعصبانه به دفاعاز دینزرتشتی و تبلیغ آن دست زد. در زمان او و به فتوا و تحریک وی، پیروان دینهای دیگر به سختی تحت تعقیب و آزار قرار گرفتند. وی خود در کتیبه هایش با افتخار از آزار و شکنجه پیروان ادیان دیگر خبر داده است. به تحریک و فرمان او بود که مانی زندانی شد و به قتل آمد و مانویان تحت تعقیب و آزار واقع شدند. نیز باید اشاره کرد که کرتیر حساسیت زیادی در مورد بیگانه یعنی عناصر غیر ایرانی داشت و به شدت بر ضد آنان می¬کوشید. احتمالا یکی از علل سختگیریهایش بر ضد ادیان دیگر (یهودی، مسیحی، بودائی، ماندائی و . . .) همین مسئله بود. حتی وی در مانویت نیز، عناصری از آموزه های دینی غیر ایرانی می¬دید (که البته تشخیص وی درست بود). از این رو یار شاطر، جنبش کرتیر را اوج یک جنبش بیگانه ستیزی می داند که از دورة سلوکیان آغاز شده بود.[11]

نکته قابل توجه این است که، به رغم شهرت و آوازة کرتیر، از زندگی شخصی و خانوادگی وی خبر زیادی دانسته نیست. طبق گزارش خود کرتیر در یکی از کتیبه هایش، وی سفری روحانی به آن جهان (جهان مینوی و برین) کرده تا در بارة دین راستین و شیوة درست انجام آئین ها و برگزاریمناسک و شعائر اطلاعاتی کسب کند. وی در آن کتیبه گزارشی جذاب و شیفته وار از سفر خود با کمک ایزدان به بهشت و دوزخ ارائه می¬دهد. به احتمال زیاد، او پیش از این سفر روحانی، مراسم تطهیر در بارة او انجام شده و نوشابه ای مخدر یا توهم زا را نوشیده تا بتواند، به جهان دیگر برود. کرتیر طی سفر خود به جهان مینوی توانست با آئین ها و شعائر دینی درست آشنا شود و این امر او را به وجود بهشت و دوزخ مطمئن گرداند. قدرت روحی که کرتیر از سفر خود کسب کرد تبدیل به سلاحی در دست او شد تا نه تنها به بدعتگذاران بلکه با مانی نیز به مبارزه بپردازد.[12]

از یک روحانی بلند پایه و با نفوذ دیگری به نام تنسر (یا توسر) یاد شده است که به روایتی در عصر اردشیر اول بوده است.اما تمام شواهد و قراین حکایت از آن دارد که وی در عصر خسرو انوشیروان می زیسته است نه در روزگار نخستین پادشاه ساسانی، کتاب مهم او معروف به «نامه تنسر» و مضامین و مطالب و زبان و ادبیات آن نیز مؤید همین نظر است.[13]اما در این میان چند فرض دیگر نیز قابل طرح است. یکی این که تنسر و کرتیر یکی باشند، در واقع، شخصیت و اقدامات اثرگذار و بنیاد گذارارانة کرتیر را به شخصی موهوم یا واقعی به نام تنسر نسبت داده باشند، که البته چنین فرضی درست به نظر نمی رسد. فرض و فرضیه دیگر این است که تنسر نامی به عنوان هیربد بزرگ (قابل توجه این که وی لقب هیربد دارد نه موبد) و با نفوذی در زمان خسرو اول بوده و «نامةتنسر» را خطاب به گشنسب، فرمانروای طبرستان که از اطاعت خسرو تن زده بود، نوشته، ولی، به هردلیل، او نامه اش را به عصر اردشیر اول نسبت داده باشد، که به احتمال زیاد چنین بوده است. احتمال دیگری آن است که تنسر نامی در روزگار اردشیر بوده است اما نامه تنسرموجود را شخصیتی دیگر (که شاید هم نام تنسر داشته است) در عصر انوشیروان نگاشته و این دو هیچ ربطی به هم ندارند. به روایت دریایی، در متن پهلوی دینکرد آمده است که اردشیر از داور راست کردار توسر درخواست کرد که همة آموزه های پراکنده را در دربار فراز آورد.[14]این گزارش می تواند مؤید همین احتمال اخیر باشد. بر هر حال برخی منابع، تنسر مؤلف نامة تنسر را به عنوان شخصیتی روحانی و مهم و مؤسس در عصر اردشیر بابکان دانسته و در بارة نقش وی مطالبی آورده اند که تقریبا با اقدامات کرتیر تطبیق می کند و بعید می نمایدکه کسی پیش از کرتیر و حتی در روزگار او و عصر شاپور اول، که هنوز نظام نوبنیاد ساسانی کاملا مستقر نشده و شرایط برای چنان اقداماتی چندان آماده نبود، اساسا بتواند چنان اقداماتی بکند و چنان اثری بگذارد. در بارة همان تنسر فرضی عصر اردشیر گفته شده است او بود که به اردشیر فرمان داد تا متون اوستا گرد آوری و مدون شود. در پی آن تنسر دست به کار شد و روایت واحدی (که البته دقیقا روشن نیست منظور چیست) را برگزید و مابقی روایت ها را از مجموعة رسمی کنار نهاد و در نهایت این حکم را صادر کرد که همة آموزههای مزدیسنایی بر عهدة ماست، چه اینک دیگر در باب آگاهی یقین از آنها، کمبودی وجود ندارد. در عبارت دیگری از همین اثر [دینکردمدن]، پیش بینی می¬شودکه هیچ آرامشی به سرزمین های ایرانی نخواهد آمد «مگر آنکه آنان، وی را یعنی تنسر هیربد، پیشوایروحانی بلیغ راستگوی عادل را بپذیرند، و آنگاه که تنسر را پذیرفتند . . .، این سرزمین ها اگر آرزو کنند، به جای دور شدن از دین زرتشت، درمان خواهند شد».[15] اما، چنان که قبلا گفته شد، اوستا مدتها پس از زمان اردشیر گرد آوری و تدوین شدهو حداقل هیچ نشانی از جمع آوری مجموعه اوستا در آغاز عصر ساسانی وجود ندارد.

از موبدان قدرتمند واثرگذار «موبد آریابن» است که در زمان بهرام سوم می زیسته است و او توانست برای خود دژبندی بسازد. او از آنجا، مناطق همجوار را غارت می کرد و حتی توانست زمان مدید در برابر قدرت شاه ایستادگی کند.[16]

شخصیت روحانی بلند آوازه ای که در عصر شاپور دوم در سدة چهارم میلادی می زیست و نقش مهی در تثبیت و تحکیم دین زرتشتی در شاه و مردمان آن روزگار بازی کرده است، «آذرباد ماسپندان» است. در روزگار شاپور دوم مردانی از همه سرزمین ها را به مناظرهای گرد آوردند تا در بارة تمام ادیان و اثبات حقانیت آنها تحقیق شود. گفته شده است که آذرباد بواسطه کلام آزموده اش برهمة گروهها، مذاهب و فرقه های مختلف، چیره شد و شاپور اعلام کرد: «اکنون آشکار شد که این دین، راستین است، پس گژ دینی را رها نکنم و به کوشایی بر ضد کژ دینی بکوشم». دلیل اصلی چیرگی آذرباد، روحانی بزرگ پارس، را در آن دانسته اند که وی از آزمایش باستانی «ور» سرافراز بیرون آمده بود. یعنی وی برای اثباط حقانیت دینی اش فلز گداخته را به سینه اش ریخت و آسیبی ندید و زنده ماند و بدین گونه درستی تفسیر خویش از دین را ثابت کرد. گر چه به گفتة بویس، جایی گفته نمی¬شود که این آموزه هایی که وی بدین سان دلیرانه از آنها پشتیبانی کرد، چه بوده است. بسیار محتمل است که وی نیز، مانند شاپور دوم، زروانی بوده است.[17]

موبد بلند پایه روزگار انوشیروان «وه شاپور» (نیشابور) بود که نفوذ زیادی داشت.[18]

به هرحال پس از جنبش کرتیر روحانیت زرتشتی دست به کار سازماندهی خود شد و با همراهی و همکاری پادشاهان سازمان دینی-روحانی بزرگی بنیاد نهاد و عملا سررشته دار تمام امور مملکتی شد و حداقل به طور مستقیم و غیر مستقیم حق نظارت و دخالت در تمام امور را برای خود تثبیت کرد. آموزش دینی و علمی عمومی را در اختیار گرفت. علوم و معارف رایج در آن عصر، حتی علومی چون ریاضی و فیزیک و نجوم و پزشکی، را به خود اختصاص داد. قضاوت و داوری در سراسر قلمرو ساسانی از حقوق و وظایف مسلم رو حانیان بود. داوران و قاضیان برخاسته از طبقة موبدان بودند و در رأس آنان موبد موبدان قرار داشت که به مثابة مرجع عالی قضایی (معادل قاضی القضات در اصطلاح عصر اسلامی) عمل می کرد.[19]آنان خود را در تمام امور دارای صلاحیت و حق می¬شمردند. در این دوران موبدان موبد بود که از امتیاز نهادن تاج پادشاهی بر سر پادشاه برخوردار بود و در مراسم تاجگذاری تاج را بر سر شاه می گذاشت.[20]از آن مهمتر، در مواردی موبد موبدان در عزل و نصب پادشاهان دخالت می¬کرد و این اصل قابل عزل بودن شاه اسلحة خطرناکی بود در دست موبدان.به ویژه اگر چند مدعی سلطنت پیدا می¬شدو هر یک از آنها متکی به یک گروه از نجبای عالیرتبهبودند، رأی روحانی اعظم قانع و نافذ بود و حل مشکل می¬کرد، چرا که او نمایندة قدرت دینی و مظهر ایمان و اعتقاد مذهبی محسوب می شد.[21]

شگفت این که دین زرتشتی در عصر ساسانی در شمار ادیان تبلیغی (از جمله مسیحیت) نبود و در آموزه های آن دین (از زرتشت تا دین زرتشتی منسوب به وی در روزگار ساسانی) سخن از حکومت و سیاست به مثابة امر دینی در میان نبود اما مقامات روحانی همین دین در تمام امور مملکتی دخالت می¬کردند و نهادهای مهم مملکتی و اجتماعی را در اختیار گرفته بودند و تقریبا از قدرت بی پایان در تمام امور بر خوردار بودند.[22]از امور خاص دینی گرفته تا امور اجتماعی مهمی چون قضاوت، تقسیم ارث و حتی تشخیص واجدین شرایط ارث، امور مردگان، ازدواج و طلاق و امور خانوادگی، سیاست و حکومت و امور مالی و . . .، جملگی در قلمرو اختیارات و دخالت های مقامات روحانی قرار داشتند.[23] به روایت خانم بویس، مردم عامی، به روحانیان وابسته بودند تا در تولید، زناشویی و مرگ و در مناسبت های خانوادگی و همگانی خاص، خدماتی برای ایشان انجام دهند و به علاوه برای انجام مراسم «یسنه» نیز به ایشان متکی بودند. از آنجا که روحانیان نیز از رهگذرچیزهایی گذران می کردند که برای اجرای مراسم بخصوص به دست می¬آوردند، از این رو آنان هم به نوبه خویش، مستقیما به مردم عادی وابسته بودند.[24]

در برابر حمایت های موبدان و سازمان روحانی از شاهان، آنان نیز، بیش و کم، با روحانیان و نهاد مرجعیت دینی همراهی می¬کردند و تقویت آنان را از وظایف خود می دانستند. به ویژه پادشاهان بزرگ، مانند اردشیر اول و شاپور اول و دوم و خسرو اول و دوم، روابط حسنه ای با مقامات روحانی داشتند، و البته در مقابل، از حمایت های بی دریغ موبدان و روحانیان نیز برخوردار بودند. مخصوصا، چنان که خواهیم گفت، خسرو انوشیروان با استفاده از حمایت و تحریک موبدان توانست با جنبش مزدکی مقابله کند و مزدکیان را نابود سازد. در جنگ های خارجی نیز روحانیان بی دریغ از پادشاه به عنوان «فرمانده کل قوا» و نظامیان پشتیبانی می¬کردند و آنها را به پایداری در برابر دشمن تشویق می¬کردند. در مقابل، آنان چشم داشتند که آنان نیز در پیکار با کافران استوار باشند و دگراندیشان را در میدان جنگ و قبول کیش مزدایی فرا خوانند.[25] (کاری که بعدها اعراب مسلمان در میدان جهاد می کردند). احتمالا پشتیبانی آنان از جنگاوران منحصرا و یا عمدتا انگیزه دینی داشت و نه ملی. از این رو گفته شده است روحانیانی که می¬توانستند بنویسند علاقه به حماسه ملی نداشتند و پرداختن حماسة ساسانیان بر عهدة رامشگران سرگردان بود.[26]هر چند روحانیان عمدتا روحیه ضد بیگانه داشتند و محتمل است که انگیزه ضد بیگانه نیز در حمایت آنان از جنگجویان در جبهه خارجی نقش داشت. در یک تحلیل جامع تر می توان گفت که شاهان و روحانیان، به رغم رقابت پنهان و تنش آلود میان دو دستگاه دینی و دولتی، اساسا جهان بینی و منافع مشترک داشتند. دولت معمولا از دستگاه و سازمان روحانی و دینی پشتیبانی می¬کرد و غالبا مانند آنها به بدعت ها و الحادگرایی ها بد گمان بود. بارها به تحریک سازمان دینی به تعقیب و آزار اقلیت های دینی پرداخت. در مقابل، دستگاه روحانی نیز در حق الهی شاهنشاه و اعتقاد به اطاعت بی چون و چرا از او حمایت کرد. در مجموع هر دو طبقه در طرفداری از ایران زرتشتی و داشتن احساسات ملی گرایانه نیرومند با یکدیگر متحد بودند. به کمک آموزشی که زیر نفوذ دستگاه دینی بود، اندیشه سلطنتی که طرفدار دستگاه دینی باشد، در اذهان جوانان فرو می شد.[27]

با این همه همان رقابت های پنهان و کشمکش های پنهان و آشکار طولانی گاه و بیگاه بین روحانیان با نفوذ و اقتدار شاه، سرانجام، به تعقیب و سقوط امپراتوری ایران کمک کرد.[28]به ویژه زمانی که شاهان ناتوان بودند، نفوذ روحانیان و اشراف بسیار و عمیق می ¬شد. از باب نمونه پادشاهان سدة پنجم میلادی ایران، ناتوان بودند و اشراف و روحانیان با هزینه دربار فرمانروایان اصلی کشور بودند. برخی از شاهان، مانند یزدگرد اول، شماری از روحانیان و اشراف را کشتند تا از قدرت آنان بکاهند، اما این کار تنها مدت کوتاهی از تسلط ایشان بر دولت کاست. در اواخر (به طور مشخص پس از خسرو پرویز) عمدتا قدرتهای محلی یعنی دهقانان با حمایت و همکاری روحانیان زرتشتی بر مناطق مختلف حکومت می کردند.[29]

البته باید دانست که قدرتمندی روحانیت در آن عصر عمدتا بر آمده از چیرگی کامل دین بر تمام امور زندگی مردم و رسمیت یافتن و حکومتی شدن دین بود، اما شرایط ویژه آن روزگار از جمله ضرورت استحکام هویت ملی در برابر روم و جنگهای پیاپی نیز در قدرت یافتن روحانیان مؤثر بود. این بیگانه ستیزی روحانیان پدیده بسیار مهمی بود که پیامدهای اجتماعی داشت. با این که آموزش و تعلیمات و فرهنگ عمومی در دست روحانیان بود[30] و به عبارتی افکار و عقاید مردمان ایران زمین تحت نظارت و آموزش کامل این گروه مرجع و نخبه قرار داشت، اما در عین حال آنان نسبت به نفوذ افکار خارجی و بیگانه بسیار حساس بودند و، مانند ادوار گذشته، تا پایان در برابر افکار دینی و غیر دینی بیگانه مقاومت کردند.[31]گر چه در عصر انوشیروان و پس از آن، به دلیل شرایط ویژه و گرایش فکری و فلسفی شاه، تا حدودی عقب نشینی کرده و حتی خود در پاره ای موارد تحت تأثیر اندیشه های بیرونی قرار گرفتند. به هرحال این دیوان سالاری تحت کنترل روحانیون، به چنان سطحی از پیچیدگی و قدرتمندی رسیده بود که تحولات غیر منتظره و از جمله مرگ شاه نمی توانست باعث سقوط کشورشود.[32]

صرفنظر از اقتدار و اعتبار فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، روحانیان عصر ساسانی، از نظر مالی نیز بسیار ثروتمند و قدرتمند بودند. اینان از یک سو از منابع مختلف مالی (موقوفات آتشکده و دیگر امور مذهبی، اخذ پول در ازای انجام مراسم مذهبی، دارایی و مالکیت شخصی، چیرگی بر بخشی از اموال مردگان، کمکهای دولتی، هدایای مردمی و مقامات حکومتی و . . .) سود می¬جستند و از سوی دیگر از پرداخت هایی چون مالیات و یا هزینه های ویژه در جنگها و مناسبت های دیگر معاف بودند. با این همه، این برخورداریهای کلان عموما مربوط می شد به موبدان و بزرگان و مقامات عالی و یا متوسط روحانی، طبقات فرودست روحانی چنین نبودند و با تکیه بر شواهد تاریخی می¬توان گفت شمار قابل توجهی از آنان از زندگی معمولی برخوردار بودند و حتی شماری زاهدانه زندگی می¬کردند و با توده های فرودست نیز همدلی نشان می دادند. جنبش حمایت از تهیدستان در میان روحانیان تهیدست (درویشان) شاهد این مدعاست .

از نظر فکری نیز روحانیان یکدست کامل نبودند. کم نبودند روحانیانی که یا در مبانی عقیدتی (مانند بحث زروانیگری) و یا در تفسیرهای عقاید و متون و منابع دینی به گونه ای متفاوت می اندیشیدند و با افکار و آموزه های غالب و رسمی مخالفت می کردند. این که می بینیم از عصر تنسر و کرتیر به بعد، همواره موبدان و موبدان موبد و مقامات عالی و رسمی حتی تفسیر (زند) دین را به خود اختصاص می¬دهند و هر تفسیر دیگر (پازند) را برنمی تابد، برای محکومیت و سرکوبی روحانیان دیگر اندیش بوده است.

این گروه دگراندیشان متهم بودند که اوستا و دین را تفسیر به رأی می¬کنند. به اینان «زندیگ» (= زندیق بعدی) می¬گفتند. گروهی از روحانیون در ماد و در نزدیکی شهر ری می زیسته اند که متن پهلوی آنها را به الحاد متهم می سازد. در کتاب بندهش گفته می¬شود که روحانیون آن منطقه به ایزدان شک می¬کردند و چون خود اندیشه پلید داشتند، دیگران را نیز از طریق دین به اندیشه های پلید هدایت کردند.[33]

همان گونه که نهاد سلطنت و نیز اشراف و نظامیان ساسانی دچار فسادها و انحطاط های مختلف بودند و در اواخر به اوج خود رسید، نهاد روحانیت زرتشتی نیز در مراتب مختلف به انواع تباهی و فساد آلوده شده بود. به گفتة کرستین سن، انحطاط طبقه روحانی حتی در اخلاق و ایمان و عبادات مغان و موبدان سرایت کرده بود. عبارتی که در «مینوگ خرد» در بارة عیب های روحانیون دیده می¬شود، خیلی جالب است. آن عیوب از این قرار است: ارتداد، حرص، غفلت، مشاغل تجاری، اهمیت بسیار برای مسائل جزئی و بیهوده قایل شدن، و سستی ایمان در مسائل مذهبی.[34]به ویژه آزمندی و آلوده شدن به زندگی مسرفانه و نیز درگیر شدن با موضوعات و رخدادهای سیاسی و توجه بیش از حد به «فرمالیسم مذهبی» و گرفتار شدن در چنبرة تفسیرهای خرافه آلود از دین و باریک شدن در مسائل جزئی و بی اهمیت و یا اساسا غلط و خرافی، روحانیان را به انحطاط کامل رسانید و این انحطاط به سهم خود به سستی و سقوط شاهنشاهی ایران یاری رساند. به گفتة بویس، روحانیان متعدد آتشکده و یا زیارتگاه و عبادتگاهها، برای رقابت با یکدیگر، افسانه ها را پر و بال می دادند و بدین سان، قدرت آتش های خود را بیشتر می کردند.[35]در این میان به گفتة درست فرای، وقتی مملک و دین با هم هم پشت و همداستان باشند، تنها به جای آوردن درست اعمال مذهبی وسیله تمیز مؤمن از کافر است نه داشتن ایمان درست.[36]از این رو در عصر ساسانی، هر بار که مردم شورش کرده و امکان اعتراض پیدا کردند، پیش از اعتراض به فرمانروایان و یا اشراف و اعیان، بر ضد آئین روحانیان دست به اقدام می زدند. به عبارت دیگر، عدم رضایت از مأموران دولت و روحانیان جنبة مذهبی به خود می گرفت.[37]
————————————-
منابع:

[1] دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص24
[2] یارشاطر، احسان، تاریح ایران کمبریج ، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر، جلد 3 قسمت اول،ص 37
[3] بویس ، ص 139
[4]-دریایی ، شاهنشاهی ساسانی، ص69
[5] – هاشم رضی می گوید: خوتیودس یا ازدواج مقدس به طور مسلم رسمی بوده که مغان و برخی از فرق مذهبی می خواستند با فشار بر مردم به عنوان یک اصل مزدیسنیان و زرتشتی تحمیل کنند. عنصر غالب در این امر، مغان زروانی و مزدیسنیان غرب ایران بودند. در این مورد بنگرید به مقاله مبسوط رضی ذیل همان عنوان در دانشنامه ایران باستان ،جلد 2، ص816-872
[6] -بویس، ص 141
[7] -دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص69
[8]. در متن کتاب وزورگ معادل «بزرگ» دانسته شده است اما به نظر می رسد که مترجم دچار اشتباه شده باشد، چرا که وزورگ معادل «وزیر بزرگ» یا «صدر اعظم» و یه به تعبیر جدید تر «نخست وزیر» باشد.
[9] دکره ، ص 27
[10] مری بویس (ص139) از چهار کتیبه کرتیر یاد می کند: کتیبه شاپور بر دیوار کعبه زرتشت، کتیبه ای بر دیوارصخره نقش رستم، کتیبه نقش رجب و چهارمین و بلندترین کتیبه کرتیر در سرمشهد است که اکنون جایی متروکه و پرت در استان فارس است. تصویر کرتیر را می توانید درصفحه 8 کتاب دریایی ببینید. کتیبه های کرتیر اخیرا بوسیله خانم دکتر ژاله آموزگار ترجمه و در فصلنامه اقتصادی-سیاسی اطلاعات، شماره چاپ شده است
[11] یار شاطر، کمبریج، جلد 3، قسمت اول، ص37-38.
نیز: فرای، میراث باستانی ایران،ص354
[12] دریایی، ص74-76
[13] در این مورد بنگرید به مقدمه مبسوط مجتبی مینوی بر کتاب «نامه تنسر»
[14]- دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص 60
[15] بویس، ص132-133
[16] آلتهایم ، ص51
[17] بویس، ص149
[18] دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص195
[19] -یار شاطر،کمبریج، جلد 3،قسمت اول،ص 45
[20] -فرای کمبریج، جلد 3، قسمت اول،ص234
[21]. کرستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 359 – 360
– [22]-کرستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص363
-[23]-هوار، ص187
– [24]-بویس، ص72
167هوار، ص175
[26] – فرای،میراث باستانی ایران، ص332
[27] – یار شاطر،کیمبریج ،جلد 3، قسمت اول، ص55
[28] -دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص147
[29] دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص 55
[30] دیاکونوف، تاریخ ایران باستان، ص366
[31] گیرشمن، رومن، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین، تهران، انتشارات معین، ص389
[32] دریایی، ص41
[33] -دریایی، شاهنشاهی ساسانی، ص90
[34]-کرستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص 338.
[35] بویس، ص156
[36] فرای ، میراث باستانی، ایران، ص376
[37] -دیاکونوف، میخایلویچ، تاریخ ایران باستان، ترجمه روحی ارباب، تهران، علمی فرهنگی، چاپ چهارم، 1383، ص336

Share:

More Posts

Send Us A Message