پاسخ به یک نقدnصدیقه وسمقیnاشاره: این مقاله در پاسخ به نقد آقای مهدی جلالی در نقد بیانیه چهار تن به علما در موضوع تکفیر و ارتداد نگاشته و در سایت ایران امروز منتشر شده است.nچندی پیش نامه ای از سوی چهار تن (بازرگان ، کدیور، یوسفی اشکوری و وسمقی ) خطاب به جمعی از مراجع در اعتراض به حکم قتل برای ارتداد و توهین به پیامبرنوشته شد . نویسندگان در این نامه با ارائه دلایلی ضمن رد و محکوم کردن هر گونه مجازات اعم از اعدام و غیرآن برای ارتداد و رد مجازات اعدام وهرگونه مجازات خشونت آمیزبرای توهین و دشنام به پیامبر و باورهای دینی ، اهانت به هر عقیده و باوری را اعم از دینی و غیر دینی کاری زشت وناپسند برشمردند و تاکید نمودند که باب نقد باید باز باشد و دراین نامه تصریح شده بود که هیچکس را نمی توان به خاطر تغییر دین و عقیده مجازات نمود و همگان حق دارند به نقد عقاید و باورها بپردازند . نامه یاد شده واکنش هائی را برانگیخت . واکنش هائی که برخی صریح بود و برخی غیر صریح ، پاره ای شفاهی بود و پاره ای دیگر مکتوب . واکنش های رسانه های حکومتی بدون ارائه دلیل وبرهان مطابق رویه معمول این رسانه ها همه در بر دارنده ناسزا بود و بس . برخی ازافرادوگروه ها نیز که خود را مخالف دین معرفی کردند واکنشی مشابه رسانه های حکومتی از خود نشان دادند . در این میان به مقاله ای از آقای مهدی رجبی برخوردم که با علاقه ، مسئولانه و با تامل ، به نقد نامه مذکور پرداخته بود . با آنکه منتقد محترم از نقد این نامه اظهار تاسف نموده و می نویسد “افسوس که نمی توانم این رویکرد بت شکنانه را بیشتر برجسته سازم و افسوس بیشتر اینکه ، ناگزیرم تا از در انتقاد با ایشان برآیم ” ، اما ما این نقد را ارج نهاده از آن استقبال می کنیم . چرا که نقد این امکان را فراهم می سازد که موضوع مورد بحث ، بیشتر ودقیقتر واکاوی شود .nبا توجه به مطالبی که در مقاله انتقادی آقای رجبی مطرح شده در این نوشتار به بحثی اجمالی پیرامون دو موضوع می پردازم . موضوع نخست آنکه آیا می توان اهانت به باورها و عقاید را جرم تلقی نمود ؟ و موضوع دوم آنکه آیا ممنوع کردن اهانت به باورها و عقاید ، با آزادی بیان و دموکراسی مغایرت دارد ؟nهر یک از دو موضوع فوق الذکر می تواند موضوع یک تحقیق مفصل باشد . لذا مطمئنا حق مطلب در این نوشته کوتاه ادا نمی شود همچنانکه در نامه نوشته شده توسط چهار تن امکان بحث در باره همه موضوعات وجود نداشت و ابهاماتی باقی ماند . در اینجا باید یادآور شد که هدف اصلی نویسندگان نامه رد و محکوم کردن مطلق مجازات در خصوص ارتداد ورد مجازات اعدام و هرگونه مجازات خشونت آمیزدر خصوص اهانت به مقدسات بوده است به همین دلیل آنان به بحث تفصیلی پیرامون موضوعات مهم دیگری که با این بحث مرتبط هستند نپرداختند . یکی از این موضوعات اینست که آیا می توان اهانت به عقیده و باور را جرم تلقی نمود ؟ نویسندگان نامه اعدام را مجازاتی نامشروع برای توهین به پیامبر و باورهای مسلم دینی دانسته اند . اما معتقدند باب توهین چه نسبت به باورهای دینی وچه غیر دینی نباید باز باشد . هرچند که قانون همواره تنها ابزار برای تامین اینگونه مقاصد نیست اما با توجه به زمینه های فرهنگی ومذهبی در ایران اهانت به باورها وعقاید به دلیل آثار ناگوار و سوء آن دربرخی موارد می تواند از نظر حقوقی جرم تلقی شود . محور اصلی مناقشه ی منتقد محترم همین موضوع بوده است اگر در رد این نظر دلائل و براهینی ارائه میشد بسیار خوب بود . طرح دلائل کلی در این زمینه نمی تواند راهگشا باشد . برای حل مشکلات واقعی نمی توان به بحث نظری صرف پرداخت . تغییر و تنزل مجازات اعدام به یک مجازات غیر خشونت آمیز یک گام بزرگ ومثبت و واقعگرایانه خواهد بود در صورتی که این تغییر واقعا رخ دهد . در نقد نظر نویسندگان ، این پیشنهاد ناظر بر واقعیات بده بستان تعبیر شده است حال آنکه ماهیت این پیشنهاد حذف بی قید و شرط مجازات غیر عادلانه و نامناسب اعدام است . نویسندگان نه در جبهه ی کسانی قرار دارند که حکم اعدام صادر کرده و یا در مقام حمایت برای اجرای آن جایزه تعیین می کنند و نه در جبهه ی مقابل در میان کسانی ایستاده اند که به اعتقادات و باورها توهین میکنند بلکه حق انتقاد به باورهای دینی وغیر دینی را محترم دانسته اهانت به باورهای دینی و غیر دینی را مذموم و گاه جرم زا و مفسده بار میدانند . لذا موضع ایشان اساسا موضع بده بستان نمی تواند باشد . از سخن در باره این تعبیر نا موجه “بده بستان” که بگذریم به طور مختصر می توان گفت که تعیین پدیده های مجرمانه در هر جامعه ای به عوامل گوناگونی بستگی دارد که این عوامل در همه جوامع یکسان نیستند . فرهنگ ، باورهای دینی ، سنتها ، عرف و … همه می توانند از عوامل موثر در تعیین پدیده های مجرمانه باشند . به همین جهت یک رفتار می تواند در یک جامعه مجرمانه محسوب شود ودر جامعه ای دیگر عادی تلقی گردد . بررسی نتایج و آثار پدیده ها و رفتارها در تعیین پدیده های مجرمانه نقش مهمی دارد منتقد محترم به این مضمون اشاره نموده که در کشورهای غربی هر روز به باورهای دینی مسیحی ، یهودی و مانند آن اهانت می شود اما این اهانت ها مورد پیگرد قرار نمی گیرد . باید گفت که جامعه ی مورد توجه نویسندگان نامه جامعه ایران است با مقتضیات و واقعیات خاص آن ونه جوامع غربی . آیا اگر همچنانکه در کشورهای غربی صریحا در فیلم ها و کتاب ها ونشریات به عیسی مسیح اهانت می شود وآب از آب تکان نمی خورد ، در ایران به پیامبر اسلام اینگونه توهین شود باز هم آب از آب تکان نخواهد خورد ؟ با توجه به واقعیات مسلما پاسخ نمی تواند منفی باشد . واقعیات ایران و جوامع اسلامی متفاوت است . مثلا هنگامیکه قرآن سوزانده می شود می بینیم که پیامد آن کشته شدن چندین انسان در افغانستان است ویاهنگامی که نویسنده ای در آذربایجان مطالبی توهین آمیز ویا علیه باور های اسلامی می نویسد ، افرادی فتوای قتل اورا صادر می کنند وافرادی نیز آنرا به اجرا در می آورند .نتیجه کشته شدن یک انسان بطور ناروا است . اگر وظیفه قانون را برقراری نظم و امنیت بدانیم آنگاه باید واقع بینانه تلاش کرد با وضع قوانین معقول حتی الامکان از وقوع پدیده های مجرمانه و آثار سوء آن جلوگیری نمود . درست است که بسیاری از واقعیات ، نامطلوب ، غیر منطقی و مبتنی بر تعصبات است اما با توجه به اینکه برخی واقعیات را نمی توان یکباره تغییر داد و اصلاح آنها نیازمند تلاش مستمر و تدریجی فرهنگی و فکری است ، لذا باید از ابزار قانون برای مهار پیامدهای ناگوار بهره جست . گاهی برای جرم دانستن یک رفتارممکنست دلیل منطقی و نظری موجهی وجود نداشته باشد اما تجربه و عمل واقعیت را متفاوت ازفضای محض نظری و عقلی می سازد . اهانت به پرچم و سنبل یک ملت ممکن است براساس منطق منتقد محترم اهانت به یک تکه پارچه یا کاغذ بی جان محسوب شود که نمی تواند از اهانت برانگیخته شده ، از اهانت کننده به دادگاه شکایت برد ، پس این توهین را نباید وقعی نهاد همچنانکه عقاید و باورها را همچون بتهای مکه دانسته و می نویسد “حال آنکه باورهای دینی و امور مقدس مانند بتهای مکه میباشند که پیامبر اسلام آنها را شکست، و سنگ از سنگ در حرم کعبه تکان نخورد ” . منتقد این مثال را شاهدی بر این ادعا آورده است که اهانت به عقاید و باورها با اهانت به شخص یا گروه به دلیل باورهای آنان متفاوت است اما این شاهد نمی تواند چنین ادعایی را ثابت کند . پیامبربت های مکه را پس از فتح آن شهر به دست مسلمانان شکست . هنگامی که بت پرستان مکه در موضع ضعف و شکست قرار داشتند . اما پیامبر پیش از فتح مکه نمی توانست به چنین اقدامی دست بزند . چنان که در طول سیزده سال پیامبری خود در مکه با آنکه اثاث دعوتش از آغاز، توحید و نفی شرک و بت پرستی بود، به چنین کاری دست نزد و حتی هنگامی که پیش از فتح مکه با مسلمانان برای بجا آوردن مراسم حج به مکه رفت و اهالی مکه شهر را برای مدت چند روز در اختیار آنان گذاشتند چنین اقدامی نکرد . دلیل آن معلوم است زیرا در چنان شرایطی بسیار محتمل بود که این اقدام به کشته شدن انسان هایی بیانجامد . همانطور که تلقی عمومی اینست که اهانت به پرچم یک کشور ، اهانت به ملت صاحب آن پرچم است همانگونه نیز می توان اهانت به نمادهای مشخص یک دین را اهانت به پیروان آن دین تلقی نمود . تلاش برای اثبات اینکه توهین به شخص یا گروه به خاطر عقایدشان با توهین بلاواسطه به عقاید و باورهای آنان تفاوت دارد ، تغییری در نتیجه و عمل ایجاد نمی کند . نکته قابل توجه اینست که چه توهین به شخص را به دلیل باورهای او جرم بدانیم و چه توهین مستقیم به باورهائی را که پیروانی دارد ، جرم بدانیم ، در هر دو صورت شخص توهین کننده به دلیل اهانت به عقیده و باور ، مجرم شناخته می شود . نویسندگان نامه با توجه به آثار و پیامدهای ناگواری که توهین به باورهای دینی می تواند داشته باشد و به منظور جلوگیری ازآن پیامدها توهین ودشنام را جرم دانسته اند . بند دو ماده بیست میثاق بین المللی مدنی سیاسی نیز حاکی از همین نکته است و نویسندگان نامه نسبت به آن دچار کج فهمی نشده ، مفهوم آن را نیز تحریف نکرده اند . بلکه باید گفت در آن نامه پیرامون جزئیات این موضوع بحث نکرده اند . استناد به بند 2 ماده 20 میثاق یاد شده در این حد بوده که اهانت به باورهای دینی و موهن جلوه دادن آنهااز آن روکه نفرت پراکنی است برای جلوگیری از پیامدهای ناگوار آن مانند دامن زدن به خصومت وخشونت باید ممنوع شود اما نویسندگان درین باره بحث نکردند که مصداق توهین به باورهای دینی کدامست ومحدوده آن چیست . آنان در مقام تعریف حدود اهانت برنیامدند . باید افزود اینکه گاهی تشخیص مصداق نقد از توهین مشکل است ، نمی تواند دلیل موجهی برای باز گذاشتن باب توهین به عقاید و باورها باشد . این تشخیص – همچون تشخیص در بسیاری از موارد دیگر- می تواند به عهده هیات منصفه ای برآمده از افکار ووجدان عمومی واگذار شود (چنانکه در نامه پیشنهاد شده است ) . منتقد محترم در تفسیر بند 2 ماده 20 میثاق مذکورآورده است ” در اینجا هرگونه نفرت دینی و نژادی ممنوع نمی باشد ، بلکه آن نفرتی که به دشمنی ، خشونت و تبعیض بیانجامد ” . گوشزد نمودن این تفسیرو توضیح ( که البته با برداشت نادرستی همراه است وبه آن اشاره خواهد شد ) در صورتی می توانست موجه باشد که نویسندگان ادعا میکردند هر گونه توهینی جرم تلقی شده مشمول مجازات است . تعریف دایره اهانت ومصادیق مجرمانه آن موضوع بحث نویسندگان نبوده است اما اجمالا معتقدند آن اهانتی که می تواند پیامدهای نامطلوب داشته باشد باید ممنوع شمرده شود . در اینجا یاد آور می شود که منتقد بزرگوار در برداشت خود از ماده یاد شده فوق دچار اشتباه شده نفرت پراکنی را همان نفرت دانسته و مینویسد : “نفرت دینی ، ملی و نژادی نکوهیده و زشت می باشد ولی چون در همه کشورها و جوامع وجود دارد حکم قانونی در باره ی آن نمی توان داد .” در ماده مذکور بر خلاف تعبیر منتقد گرامی آنچه مورد بحث است نفرت پراکنی است و نه نفرت . زیرا نفرت مادامی که در رفتار متجلی نشود نمی تواند عمل مجرمانه محسوب شده و مورد بحث حقوقی قرار گیرد . آنچه که در این میان موضوع بحث حقوقی است ، نفرت پراکنی است که توهین از مصادیق آشکار آن محسوب می شود . nواما موضوع دوم اینست که آیا ممنوع کردن ویا جرم دانستن اهانت به باورها با آزادی بیان ودموکراسی مغایرت دارد ؟ هر چند در بحث نظری دفاع از آزادی مطلق بیان کاری ممدوح و پسندیده و گاه یک ژست روشنفکری است ، اما واقعیات اجتناب ناپذیر زندگی اجتماعی ، انسان را ناگزیر می سازد که تحمیل پاره ای محدودیت ها را بپذیرد . این محدودیت فقط بر گفتار و بیان تحمیل نمی شود بلکه دیگر رفتارهای انسان حتا گاه رفتارهای فردی و خصوصی او نیز ناگزیر به تحمل برخی محدودیت ها است . مثلا ما نمی توانیم هرچقدر وهرچه را که دوست داریم بخوریم و مجبوریم برای جلوگیری از پاره ای عوارض ، آزادی خود را در خوردن محدود کنیم . به نظر می رسد ما فقط در عرصه تفکردارای آزادی مطلق هستیم و به محض آنکه از این عرصه پای بیرون گذاشته و به فکر خود جامه ی عمل می پوشانیم ، ملاحظاتی عقلانی ما را مقید و محدود می سازد . در بحث مورد نظر در عالم واقع می بینیم که فقط توهین به باورها نیست که موجب برانگیختگی برخی می شود گاهی توهین به یک شغل ، توهین به یک زبان و مواردی از این دست نیز باعث می شود که صاحبان آن شغل ویا کسانی که به آن زبان تکلم میکنند از یک توهین برآشفته شوند . ممکنست ما بگوئیم که آنان نباید برآشفته شوند ویا حق ندارند برآشفته شوند ویا آنکه مهم نیست که برآشفته شوند اما واقعیت به گونه دیگری است . گاهی ممکنست توهین از یکسو و برآشفتگی از سوی دیگر مشکلاتی را بیافریند . دعوت تنها یک طرف به بالابردن سطح بردباری خود و تحمل اهانت همواره کارساز نیست از طرف دیگر نیز باید دعوت کرد که بردباری خویش را افزایش دهد و به جای استفاده از الفاظ توهین آمیز برای بیان مقاصد خود از الفاظ مناسب استفاده کند . منظور از دو طرف این ماجرا همواره دو فرد یا دو گروه از انسانها در مقابل یکدیگر نیستند مقصود اینستکه همه انسانها در زندگی اجتماعی لازم است بردبار باشند ، هم از اهانت کردن بپرهیزند هم در برابر اهانت ها برآشفته نشوند . یک فقیه که در واکنش به اهانت به باورهای دینی خود فتوای قتل صادر می کند ممکنست خود به باور دینی دیگران حتا دیگر مذاهب اسلامی توهین کند و این کار خویش را جرم نداند . درهرحال مادامی که رفتارهای انسان دارای عوارض بیرونی نباشد نمی تواند موضوع بحث حقوقی قرار گیرد . میثاق بین المللی مدنی سیاسی و قوانین اکثر کشورهای جهان ناظر به عوارض و پیامدهای ناگوار برخی گفتارها ، برآزادی بیان قید هایی را زده اند . آنچه در این میان بسیار اهمیت دارد اینست که قید ها و محدودیتها باید حداقلی باشند . ماده166 قانون مجازات آلمان اهانت به مقدسات را در صورتیکه امنیت و آرامش اجتماعی را به خطر بیندازد جرم دانسته است . نکته مهم اینست که هرچه حساسیت های فرهنگی و اجتماعی کاهش و دانش و بردباری مردم افزایش یابد آزادی بیان با خطر کمتری مواجه می شود اما در هر حال هنوز جوامع بشری با تفاوت در شدت و ضعف دارای حساسیت های محدود کننده ی آزادی مطلق بیان هستند . اگر باب نقد باورهای دینی بطور جدی در ایران گشوده شود این موضوع می تواند به تدریج با ارتقا دانش مردم نسبت به عقاید دینی سطح حساسیت نسبت به باورها را کاهش دهد . با کاهش این حساسیت بسیاری از گفتارهاوبیاناتی که امروز توهین تلقی می شوند دیگر یا توهین محسوب نخواهند شد و یا به برآشفتگی دامن نخواهد زد . در یک جامعه با دانش و بردبار دایره تعریف جرم ، محدودشده ، از مجرم سازی انسانها حتی الامکان خودداری می گردد و تلاش می شود با بررسی زمینه ها و علت ها زمینه وقوع جرم کاهش یابد . نگارنده نیز خواستار گسترش هر چه بیشتر آزادی بیان و محدود و مضیق شدن هر چه بیشتر دایره تعریف توهین به باورها وعقاید است و اعتقاد دارد که پذیرش حد اقل محدودیت نسبت به آزادی بیان ، اجتناب ناپذیر بوده به اصل آزادی بیان و دموکراسی با تعریف واقع بینانه ازاین دوخدشه ای جدی وارد نمی سازد . چرا که غایت دموکراسی چیزی جز زندگی مسالمت آمیز ومحترمانه صاحبان همه عقاید و باورها در کنار یکدیگر نیست . n n
گفتگویی که گویی دو طرف حرف هم را نمی شنوند!
داستان تحمیل حجاب اجباری در جمهوری اسلامی دیرینه سال است و به ماه های اول عمر جمهوری اسلامی باز می گردد. نخستین کسی که این