برگی از دفتر ایام-به میزان توانمان مسئولیم

مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد. مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و چیزی را از روی زمین بر می‌دارد و توی اقیانوس پرت می‌کند. نزدیک تر می شود، می‌بیند مردی بومی صدفهایی را که به ساحل می افتد در آب می‌اندازد.
– صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می خواهد بدانم چه می کنی؟
-این صدفها را در داخل اقیانوس می اندازم. الآن موقع مد دریاست و این صدف ها را به ساحل دریا آورده و اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیژن خواهند مرد
– دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل هزاران صدف این شکلی وجود دارد. تو که نمی‌توانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند و تازه همین یک ساحل نیست. نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمی کند.
مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت:
«برای این یکی اوضاع فرق کرد.”

Share:

More Posts

سفری به لاس وگاس

4 روز پنجشنبه به اتفاق آقای علی شاکری و همسرشان سفری رفتیم به لاس وگاس. این لطف را میدون ایشان هستیم. با ماشین ایشان رفتیم

عالم زر یا عالم زور؟!

به یاد می آورم که پس از ورود به قم در سال 1344، زمانی که هنوز چندان با محیط آشنا نشده بودم و استادی و

کورسوی امید؟

خبر بسی خرسند کننده و مسرت بخش بوده است. هرچند این روزها چند تن از زندانیان سیاسی و البته بیشتر خانم ها به هر تقدیر

Send Us A Message