سلام و درود
جناب آقای حسن اشکوری، من آدرس ایمیل شما را از خانم . . . گرفتم. من دانشجوی سال آخر جامعه شناسی و شرق شناسی دانشگاه بوخوم آلمان و در حال نوشتن پایان نام فوق لیسانس خودم هستم.
عنوان پایان نامه من در مورد طرح شهید، کاربرد شهید و فدا کردن انسانها در جمهوری اسلامی از قبل از انقلاب تا حال است.
دراین مورد سوالاتی (۳ سوال) مطرح است که علاقه مندم نظر شما را که تحصیلات علوم اسلامی و دینی واجتماعی در ا یران دارید بدانم.
۱. شهید قبل ا ز انقلاب بوسیله ا قای دکتر علی شریعتی تبلیغ می شد و ا نعکاس ان در میان تحصیل کرده ها و جوانان زیاد بود ودر زمان انقلاب به یک حربه سیاسی تبدیل شده بود و حتا در زمان جنگ هم باعث دفاع وادامه آن شد.
در حال حاظر تاثیرات و نظرات آقای دکتر عبدالکریم سروش ودیگران که قرایت جدید از اسلام وقران را عنوان می کنند بیبشتر شده است ، واین طرح شهید (Konzept ) درجامعه ایران کاملا عوض شده و کاربرد سیاسی ندارد. واین نشان دهنده تغییرکاربرد شهید در جامعه است، چنانکه در جنبش سبز عده زیادی از جوانان در خیابانها وزندان ها کشته وشهید شدند، اما نه آقایان موسوی وکروبی ونه هیچ کس دیگری درمورد شهید تبلیغ کردند.
حالا نظر جناب عالی در مورد موضوع مطرح شده چه میباشد؟
پاسخ:
ماجرا کم و بیش همان است که شما گفته اید. عنوان «شهید» در تمام مقاطع تاریخ و در تمام فرهنگها و بیشتر از همه در ادیان مهم و مطرح بوده است. شهید کسی است که در راه هدف یا اهداف مقدس (وبیشتر دینی) جهاد می کند و کشته می شود. در مسیحیت قرون اولیه شهید و شهادت بسیار مهم بوده است. دلیل اصلی آن اهمیت یافتن جهاد و مقاومت در دوران محکومیت و احتمالا فعالیت پنهانی و مخفی بوده است. در اسلام نیز چنین است. گرچه در قرآن شهید به معنای مقتول در راه خدا استعمال نشده اما در روایات دینی از این عنوان بسیار استفاده شده است. اما در تاریخ و فرهنگ شیعه (زیدی و اسماعیلی و امامی) شهادت و شهید ارج و قرب فراوانی دارد. آن نیز به دلیل فعالیت مخفی و نیمه مخفی شیعیان در قرون اولیه بوده است.
اما پس از عصر صفویه عنوان شهادت و شهید و اطلاق آن بیشتر روی مقتولان کربلا متمرکز بود و عمدتا با زبان و بیان اساطیری مطرح بود که بیشتر تحت تأثیر اسطوره سازی کهن ایرانی و از جمله داستان تراژیک ایرج و سیاوش بوده است. نکته مهم این است که از عصر آل بویه به بعد شهادت و شهید دیگر معنا و کارد سیاسی نداشت. اما از روزگار مشروطه به دلیل ورود دین و فرهنگ شیعی به عرصه مبارزات سیاسی و آزادیخواهانه، شهادت هم نیز صبغه سیاسی پیدا کرد. پس از پانزده خرداد 42 و بیشتر در روزگار مبارزات مسلحانه در دهه پنجاه کارد سیاسی و انقلابی شهادت بیشتر شد. امام حسین و دیگر امامان کسانی معرفی شدند که برای آزادی و نفی استبداد و اجرای عدالت کشته شده بودند و طبیعی بود که این فرهنگ به مبارزه و مبارزان بر ضد حکومت مدد می رساند و جهاد و مبارزه و مقاومت را توجیه و تفسیر و قابل قبول می کرد. اوج این اندیشه و فرهنگ را در دوران دو ساله انقلاب (56-57) شاهد بودیم. در دو دهه پیش از انقلاب تمام گویندگان و متفکران سیاسی و مبارزان به تقویت اندیشه و فرهنگ شهادت یاری رساندند. حتی در مبارزات مارکسیستی نیز از این عنوان استفاده شد. البته در این میان دکتر شریعتی به دلیل زبان و بیان رومانتیک و قدرتمند و هنرمندانه اش بیشترین نقش را در این فرهنگ سازی داشت.
پس از انقلاب در جنگ هشت ساله باز فرهنگ شهادت گسترش یافت اما پس از آن تا حدودی محدود شد. نکته هم این است که رواج یا عدم رواج چنین فکر و فرهنگی بیشتر به شرایط بستگی دارد نه افراد. در شرایط مبارزه ادبیات شریعتی بازگو کننده نیاز زمانه بود و در واقع بیانگر فعالیت انقلابی جامعه بود و ذهن و زبان سروش نیز در دوران انفعال و سرخوردگی جوانان از انقلاب و جنگ بیانگر فضای یأس و انفعالی جامعه و جوانان بود. تفسیر شریعتی از کربلا و امام حسین تفسیری برای توجیه تکاپوهای رادیکال و فعال جامعه بر ضد استبداد و استعمار بود اما تفسیر سروش در دهه هفتاد از عاشورا توجیهی برای رکود و سکوت و سر خوردگی جامعه بوده است. قابل تأمل این که در دوران اصلاحات امام حسین انقلابی پیشین امام حسین اصلاح طلب شد یعنی رخدا کربلا به گونه ای تفسیر شد که با ذهن و زبان استراتژی اصلاح طلبی سازگار باشد.
با این همه هنوز هم فرهنگ شهادت قدرتمند است و اگر شرایط حادتر بشود و جامعه محتاج مبارزه حادتر و از جمله انقلابی شود باز هم به ضرورت اندیشه و فرهنگ شهادت رواج پیدا می کند و باز شهید قرب و ارج فراوان خواهد یافت. بحث تبلیغ نیست، بحث شرایط و ضرورت جامعه و مردمان است.
۲. آیا جناب عالی تا حالا کسی را که این مطلب را مورد مطالعه قرار داده باشد ویا مقالاتی درباره مطلب شهید ومقایسه ان در اوایل انقلاب و بعداز آن نوشته، می شناسید؟
پاسخ: پیش از این گفتم الان کسی را به یاد نمی آورم
۳. وقایع کربلا از نظر کاشفی که در قرن نهم هجری می زیسته و تفسیرش درباره وقایع کربلا ، در زمان قاجار و پهلوی اول کاربرد سیاسی داشت. این بود که امام حسین شهید شد و ما باید برای مظلومیت حسین در آن واقعه که خودش دانسته تن به شهادت داده گریه بکنیم و دعا بکنیم وامام زمان بعد از ظهور همه کارها را درست می کند.
نظر اقای مطهری هم اینست که امام حسین برای حقانیت جنگیده ودر این راه به شهادت رسیده است ومسلمان ها هم باید شیوه امام حسین را پیشه کنند و سر مشق قرار بدهند ، واین تفسیر در زمان انقلاب و چنگ خیلی کاربرد داشت.
سوال این است که آیا در حال حاظر دوباره تفسیر کاشفی در جامعه ایران تاثیر گذار شده است ویا اینکه هیچ کدام از دو تفسیر کاشفی و مطهری
امروزه در جامعه ایرانی مورد نظر نیست و «Konzept» یاطرح جدیدی مطرح است؟
پاسخ: چند لحظه پیش تا حدودی به پرسش جدید شما پاسخ داده شد. تا آنجا که من کاویده ام از آغاز تا کنون هفت نظریه یا هفت تحلیل در فلسفه و چگونگی و چرایی حادثه عاشورا ارائه شده است که آخرین آنها تشکیل حکومت اسلامی بوده است (گرچه همین نظریه سابقه داشته است). در گذشته پیش از انقلاب از امام حسین و فلسفه شهادت برای تشویق مردم به اعتراض و مبارزه علیه حکومت استفاده می شد اما حالا بر عکس شده حکومت از این رخداد تاریخی و از عواطف مذهبی سنتی برای آرام کردن مردم و ممانعت مردم از مخالفت با حکومت و در واقع از این ابزار برای سرکوب مردم معترض استفاده می کند. چنان که گفتم احتمال دارد که روزی برسد که بار دیگر این مراسم و عواطف بر ضد حکومت به کار گرفته شود چنان که دو سال پیش رخ داد. در این میان نه نظریه کاشفی اهمیت دارد و نه نظریه مطهری، نظریات قبلی هر کدام محصول نیازها و شرایط خاص زمان خود بودند و به نیازی پاسخ می دادند، پس از این هم چنین خواهد شد. اما یک نکته مهم و مسلم است که در ذهنیت ایرانی-شیعی فرهنگ شهید و شهادت در قالب اسطوره امام حسین و کربلا استعداد سیاسی و انقلابی شدن دارد و در زمان مناسب می تواند تبدیل به خشم و مبارزه انقلابی علیه ستمگران.