چندی پیش دوستی نا آشنا (اما به واقع آشنا) همراه یک ایمیل یک فایل موسیقی برایم فرستاد و در آن نوشت: «تقدیم به شما». این فایل موسقی عمدتا از آثار موسیقی دانان و خوانندگان و هنرمندان قدیم است. واقعا مجموعه بسیار با ارزشی است. گاه که وقتی هست و حالی از برخی از فایل ها و برنامه های موسیقی اهدایی این دوست عزیز استفاده می کنم و قطعاتی را به گوش می شنوم و به جان می نوشم. از امتیازات این مجموعه این است که در آن برنامه های موسیقی مشهوری وجود دارد که به وسیله خوانندگان مختلف و متعدد اجرا شده است. از امتیازات این مجموعه این است که در باره شماری از ترانه های دهه چهل و پنجاه توضیح می دهد که گرچه خود سرایش شعر ترانه و یا اجرا شدنش آن ترانه ها یادآور هیچ مناسبتی نبوده و عادی و در یک فضا و روال طبیعی خوانده و اجرا شده اند اما به دلایلی با برخی از رخدادها و تحولات اجتماعی و سیاسی پیوند خورده و حداقل در اذهان و خاطرات مردم چنین پیوندهایی پدید آمده و در هنوز هم در اذهان و خاطرات نسل پیش از انقلاب تداعی می کند. n
یکی از این برنامه ها ترانه مشهور «آشفته حالی» است که به وسیله دلکش اجرا اجرا شده و دیگر «رقص گیسو» که باز هم از خوانده های این هنرمند نامدار ایرانی در آن دوران است. در فایل مربوط به این دو ترانه شرحی آمده است که حیفم آمد آن را برای شما خوانندگان خوب (هرچند محدود سایت من) گزارش نکنم.
n
«نمونۀ آن،حکایت دلدادگی و پیوند عاطفی «بیژن جزنی» با همسرش است که با ترانهای از خواندههای «دلکش» خوانندۀ معروف آن روزها عجین شده و گره خورده بود و ماجرای آن، در کتاب یادمانی که برای «بیژن جزنی» بهچاپ رسیده، منتشر شده است.
n
n
در بهار سال 1378، بهکوشش کانون گردآوری و نشر آثار بیژن جزنی، و همچنین توسط انتشارات خاوران در فرانسه، مجموعۀ مقالاتی در بارۀ زندگی و آثار بیژن جزنی در 442 صفحه بهچاپ رسید. در بخش نخست کتاب، و در فصل زندگینامۀ بیژن جزنی، در مطلبی با عنوان: «بیژن، معشوق، رفیق و همسر» بهقلم «میهن قریشی» یار و همراه همیشۀ زندگی او، و در شرح چگونگی آشنایی آن دو میخوانیم که: در سالهای 1330، در دورۀ نخستوزیری دکتر محمد مصدق، مجتمعی مرکب از چهارصد خانۀ مسکونی، در محلی پایینتر از میدان ژالۀ امروز، ساخته میشود که به چهارصد دستگاه معروف بود. از خانهها، از طرف دولت به کارمندان پر اولاد و کم درآمد داده میشد. در این تقسیم و واگذاری، خانههای دو خانوادۀ «قریشی» و «جزنی»، روبروی هم واقع میشود.
n«میهن قریشی»، در بخشی از خاطرات نوجوانی و همسایه بودنشان با هم مینویسد:nn«. . . تازه تصدیق ششم ابتداییام را گرفته بودم. الفبای انگلیسی میخواندم و خودم را برای سال اول دبیرستان آماده میکردم. [بیژن] میآمد و کمی بازی میکردیم و بعد میگفت: بخوان! میگفتم: چه بخوانم؟ میگفت: معلوم است دیگر، از دلکش بخوان. و من میخواندم و گاهی که حوصلۀ خواندن نداشتم و جواب منفی میدادم، میگفت: خوب، پس من برمیگردم خانه. و آنوقت من میگفتم: نه، نرو. میخوانم. و او میماند و من برایش میخواندم. [. . .] وقتی از من میخواست شعری از دلکش بخوانم، مکنونات قلبم را از طریق ترانهای ابراز میکردم. بعضی وقتها هم او مداد و کاغذی برمیداشت و تصویرهایی بهسبک نقاشیهای باباطاهر میکشید و نیممصرع از یک بیت را زیرش مینوشت و چند تا نقطه میگذاشت: هر آن دلبر که چشم مست داره. . .»n
در آن دوران، دلکش و مرضیه دو خوانندۀ محبوب مردم بودند و بیژن علاقۀ خاصی به صدای دلکش داشت و اغلب از من میخواست ترانههای او را بخوانم.
nدر این زمینه خاطره زیبایی از او دارم: هر وقت قرار بود برایش بخوانم. میگفتم: میخوانم به شرط آنکه نگاهم نکنی. و او قول میداد. اما به قولش عمل نمیکرد. تا اینکه یکروز همینکه شرط خودم را بازگفتم، او گفت: اصلا برای محکمکاری، تو پشت سر من بنشین و بخوان. منهم قبول کردم و او روی یک صندلی جلوی من قرار گرفت و من پشت سرش نشستم و شروع به خواندن کردم.nnاو ترانههای «آشفتهحالی» و «رقص گیسو» را بیش از بقیه دوست داشت. و منهم همانها را خواندم. وقتی خواندن را بهپایان رساندم و بهجلو خم شدم، دیدم که او آینهای در دست دارد و در تمام مدت از توی آینه مرا نگاه کرده است. . . [صفحۀ 25 و 26].n
و البته یادمان باشد که زمان این خاطره، سال 1330 است و بیژن جزنی در این سال نوجوانی 14 – 13 ساله است. در ادامۀ خاطرات میهن قریشی میخوانیم که چطور پس از طی این دورۀ همسایه بودن و آشنایی، با بیژن جزنی، با هم ازدواج میکنند و در کنار زندگی مشترکی که دارند، به فعالیتهای سیاسی هم میپردازند. او در پانویس یادنامهای که نوشته، یکبار دیگر این خاطره را بهیاد میآورد:
n
«. . . در سال 1347 که بیژن در زندان قصر بود، یکروز هنگام ملاقات بهمن گفت که: روز قبل، ترانۀ رقص گیسو دلکش را از رادیوی زندان شنیده. و باز چندی بعد، در ملاقاتش با من، با خوشحالی خبر شنیدن «آشفتهحالی» دلکش را داد. وقتی این خبرها را بهمن میداد، هیجان یادآوری خاطرات گذشته را در چهرهاش میدیدم. . .» [صفحۀ 82].
n
* * *
n
«آشفتهحالی»، شعر: «معینی کرمانشاهی»، آهنگ: «علی تجویدی»، صدای «دلکش»
n«رقص گیسو»، آهنگ: «فریدون حافظی»، شعر: «میرناصر شریفی»، صدای «دلکش»nnیاد آوری: عکسی از مراسم عقد جزنی و همسرش نیز چاپ شده که بیژن دارد حلقه را در دست همسرش می کندn
این را داشته باشید تا فرصتی دیگر به این مناسبت چیزی بنویسم….