۲۵ اردیبهشت ماه پنجاهمین سال تأسیس نهضت آزادی است. پنجاه سال مداومت و مقاومت و ماندگاری یک سازمان سیاسی در کشور ما، ایران، خود یک رخداد مهم و کم سابقه است. اگر براین امر بیافزاییم که این ماندگاری همراه است با سرفرازی و افتخار و پیروزی معنوی و اجتماعی نسبی، اهمیت آن بیش از بیش میشود. نهضت آزادی حزبی است که در طول نیم قرن پر ماجرا و پر التهاب و زیستن اجتماعی و کنش سیاسی در دو نظام سیاسی متفاوت و از جهاتی متضاد، در حد توان و امکان از آرمانها و مرامنامه نخستین و الگوهای فکری و اخلاقی رهبران و بنیانگذارانش فاصله نگرفته و همواره در شرایط مختلف و در شدائد و ابتلائات جانکاه و چه بسا خرد کننده بر صراط حق و در مسیر درست ملی و انسانی و اخلاقی و دینی خود سلوک کرده است.
«نهضت آزادی ایران» در 25 اردبیهشت 1340 خورشیدی در تهران تأسیس شد. گرچه بزرگانی چون عباس رادنیا، رحیم عطایی، احمد صدر حاج سیدجوادی، مهندس عزت الله سحابی، احمد علی بابایی، دکتر عباس شیبانی در تأسیس نهضت آزادی مشارکت داشتند و از نخستین اعضای آن بودند اما سه شخصیت نامدار و شاخص یعنی آیتالله سید محمود طالقانی، دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان سه ستاره درخشانی بودند که در رأس این مجموعه و در افق روشن این نهاد سیاسی – مذهبی آغاز دهه چهل میدرخشیدند. هر سه مرد دین و علم و اخلاق و سیاست و مبارزه و آزادیخواهی و عدالت طلبی زمان خود بودند اما اولی ابوذری بود برآمده از حوزه قم و فقیه و مفسر نوگرای قرآن و دومی و سومی اندیشمدانی بودند نوگرا و برآمده از آموزه های علمی و اجتماعی مدرن و نمایندة نسل جدید و دانشمند دانشگاهی با ایمان و صاحب کرسی معتبر در دانشگاه و هرکدام مؤسس یک رشته علمی دانشگاهی نوین در جریان تقویت و تحکیم علوم جدید در ایران. سه نفری که در ملتقای نوگرایی و دینمداری و مبارزه بر ضد جهل و جور و استبداد و استعمار و جامعه باوری و عدالت خواهی و توسعه گرایی و آزادیخواهی برای تمام ایرانیان هم را یافته و در طلیعة ده چهل راه تازه ای را در عرصه دین و سیاست گشودند و حداقل تا مقطع انقلاب نسلی را بر الگوهای فکری و منش اخلاقی و مشی سیاسی خود پرورش داده و منشاء برکات سیاسی و دینی و مدنی استواری در ایران شدند. نسلی که به سهم خود در نسل پس از انقلاب نسل تازهای را پرورد و هم اکنون این نسل در عرصه جهاد فکری و سیاسی ایران بحران زده کنونی حی و حاضر است و اثرگذار و در کنار پروش یافتگان جریانهای فکری و دینی و سیاسی دموکرات و حقوق بشری دیگر برای «ایران فردا» و «فردای ایران» مبارزه و تلاش میکند. بیگمان سه شخصیت نامدار و با تجربه کنونی بازمانده از نسل اول یعنی دکتر ابراهیم یزدی (سیاستمدار مجرب و مقاوم و دبیر کل نهضت آزادی ایران) و دکتر احمد صدر حاج سید جوادی (سیمای درخشان و اخلاقی نهضت) و مهندس عزتالله سحابی (بازماندة نسل اول و عضو مستعفی نهضت اما همچنان محبوب و مقبول همگان –که خدایش شفا دهد و او را به ما بازگرداند-) همچنان به تداوم آرمانهای اولی نهضت و تکثیر افکار و اندیشه های ویژه رهبران پیشین میاندیشند و خود را چون گذشته در خدمت دین و مردم و بهروزی ملت ایران قرار دادهاند.
برای آشنایی بیشتر با نهضت آزادی و آموزههای بنیادین و اهداف مهم آن بد نیست پس از نیم قرن به مرامنامه آن نگاهی بکنیم. مرامنامه متن کوتاهی است که پس از یک مقدمه در چند بند، که با جمله «نظر به این که . . .» آغاز میشود و در آنها بایستههای ضروری (بایستههایی که در واقع مؤسسان نهضت را وادار کرده تا به تأسیس چنین نهادی دست بزنند) مشخص شده و آنگاه آمده است «به حکم:
1 – مبادی عالیه دین مبین اسلام و قوانین اساسی ایران
2 – اعلامیه جهانی حقوق بشر
3 – منشور ملل متحد»
«نهضت آزادی ایران» برای تعقیب هدفهای مشروحه زیر فعالیت خود را آغاز مینماید». آنگاه اهداف در دو بخش داخلی و خارجی تحت عنوان «اصل» بر شمرده شده است. اهداف داخلی در هفت اصل و خارجی در پنج اصل. در این اصول دوازدهگانه تقریبا تمام موضوعات مهم و ضروری اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی و فرهنگی و روابط بین الملل انعکاس یافته است. برای اطلاع خوانندگان متن را عینا در پیوست میآورم. اما در اینجا فقط به یک مهم اشاره میکنم.
در مرامنامه به چهار مستند ایدئولوژیک و فکری اشاره شده و در واقع نهضت اندیشهها و مستندات فکری و رفتاری خود را بر چهار متن استوار کرده است: اسلام، قانون اساسی موجود، اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد. اسلام مورد نظر نهضتیهای آن زمان (و این زمان) البته اسلام نواندیشانه است که تبارش به سید جمال و برخی نوگرایان مسلمان صدر مشروطه به ویژه اندیشههای نائینی مجتهد نوگرای مشروطه و در واقع نظریه پرداز مهم آن میرسد. نائینی که فراموش شده بود در اوائل دهه سی با تجدید چاپ کتاب او (تنبیه الُامه) با همت طالقانی بار دیگر در دهه چهل و حتی پنجاه نقش آفرین شد. استناد زنده و جاندار بازرگان در دادگاه نظامی رهبران نهضت آزادی در سال 43 به برخی افکار و آموزههای نائینی خود به تنهایی از این اثرپذیری عمیق حکایت میکند. بازرگان از قول نائینی میگوید استبداد شرک عملی است و در جامعه استبدادی خدا پرستیده نمیشود. اصولا بازرگان و سحابی و طالقانی با چند سال تفاوت از نسل اول پس از مشروطه هستند و تا حدودی طبیعی است که میراثدار جنش قانون خواهی و عدالت طلبی و آزادیخواهی و توسعه گرایی مشروطیت ایران باشند. این نحله دینی – سیاسی نوگرا تکیه گاه دین شناسانهاش قرآن است (تحقق شعار بازگشت به قرآن) و با اسلام و اسلامیان سنتی و به ویژه از نوع بنیادگرایانهاش فاصله بسیار دارد. این نوع اسلام گرایی روی به آینده دارد و ضمن رویکر انتقادی به گذشته فقط از منابع اصیل آن الهام گیرد و لذا بازگشت اسلام و قرآن هرگز به معنای بازگشت به سنت و زندگی روزمره مردمان عرب مسلمان قرن هفتم میلادی نیست. از نظر اجتماعی به این اندیشه مهم تکیه دارد که درد جوامع اسلامی در درون جوامع اسلامی است و درمان نیز از درون خواهد بود و چون درد اصلی را یکی در جهل و خرافه پرستی مؤمنان میبیید و دیگر در استبداد دیرین و به ویژه به تعبیر درست نائینی «استبداد دینی»، از این رو استعمار خارجی را در حاشیه می بیند و برای دخالتهای خارجی اثر تبعی قایل است و در نهایت همواره برای زدودن این دو آلودگی یعنی جهل و جور (=استبداد) مبارزه کرده و میکند. درست به همین دلیل است که مرامنامه پس از نام مبارک خداوند با این آیه آغاز میشود: «انّ الله لایُغیّرُ ما بقوم حتی ما یُغیّروا باَنفُسَهِم» (رعد، 11). تا آنجا که من دیده ام نخستین کسی که این آیه را به گونهای نو تفسیر کرد و به استناد آن به درد و درمان درونی مسلمانان توجه و اهتمام کرد سید جمال بود. سیدی که خود تمام عمر بر ضد استعمار بریتانیا جنگیده بود. پس از آن، به رغم تفسیر سنتی رایج آیه، تقریبا تمام نواندیشان و مصلحان جهان آیه را همین گونه تفسیر کرده اند. ترجمه فارسی آن در این دو بیتی اقبال به روشنی انعکاس یافته است:
خدا آن ملتی را سروری داد / که تقدیرش به دست خویش بنوشت
به آن ملت سر و کاری ندارد / که دهقانش برای دیگری کشت
محور مهم دیگری که در این مرامنامه به آن توجه شده است «اعلامیة جهانی حقوق بشر» و «منشور ملل متحد» است. استناد به اعلامیه حقوق بشر در آن زمان حکایت از دین شناسی آگاهانه بانیان نهضت آزادی از یک سو و زمان شناسی آنان از سوی دیگر دارد. در آن سال سیزده سال از تصویب اعلامیه گذشته بود و هنوز در جهان و حتی در میان روشنفکران و فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی و مدنی نیز چندان شناخته بود و مسلمانان سنتی نیز که از سر جهل و یا بینش مذهبی خاص خود عموما با آن مخالف بودند و حداقل بیاعتنا. چنان که هنوز هم چنین است. جریان چپ (سکولار انقلابی و مذهبی انقلابی) نیز غالبا با نگاه منفی به این اعلامیه و مفاد و مواد آن مینگریستند. در آن شرایط تکیه به حقوق بشر و آن هم در مرامنامه یک تشکل سیاسی – دینی، بسیار مهم است و فکر نمیکنم در تاریخ معاصر هیچ حزب سیاسی دیگر اعلامیة جهانی حقوق بشر را در متن مرامنامه خود آورده باشد. حقوق بشر در پانزده سال اخیر (به طور مشخص پس از آغاز عصر اصلاحات و دولت محمد خاتمی) به صورت گفتمان غالب روشنفکران و فعالات مدنی و سیاسی درآمده است. در مورد قانونگرایی نیز نیاز به بحث نیست. طبیعی است که یک حزب رسمی علنی نمیتواند قانونگرا نباشد و به ویژه به قانون اساسی، ولو با اشکالات بسیار، ملتزم نباشد.
با توجه به این نکات میتوان ماهیت و هویت فکری و رفتار سیاسی و کنشهای مدنی و اجتماعی نهضت آزادی ایران و بانیان و مؤسسان و رهبران گذشته و حال آن را در طول پنجاه سال سنجید. در این نیم قرن پر حادثه نهضت آزادی همچنان پرچمدار اسلام نواندیش و مترقی، قانونگرایی، ملتزم به اعلامیة جهانی بشر و مدافع صلح و امنیت جهانی و داخلی بوده است. نهضت آزادی در این پنج دهه در مشی اعتدالی و سیاسی و دینی خود سلوک کرده است.
شعار نهضتیها، آن گونه که در دادگاه نظامی در سال 42 – 43 انعکاس یافت، این بود که ایرانی هستیم، مسلمان و مصدقی. در اندیشه نهضتیها ایران مقدم بر اسلام است چرا که آنان اول به سرزمین و فرهنگی تعلق دارند که از نظر تاریخی بر دین اسلام پیشی دارد و نیز به تعبیر بازرگان ایرانیان مسلمان اول باید خانه خود را آبادان کنند و آنگاه در اندیشه دیگران باشند (گرچه قطعا این تقدم و تأخر زمانی نیست بلکه منطقی و اولویت بندی مسائل است). مهندس بازرگان در رساله «ایران و اسلام» در این مورد سخن گفته و به قدر کافی برای این نظریه استدلال کرده است. او گفت من و آیت الله خمینی هر دو ایرانی و مسلمانیم اما من میگویم اول ایران و بعد اسلام و ایشان معتقد است اول اسلام و بعد ایران. این تفاوت مهم با گذشت زمان در تمام عرصهها به ویژه در سیاست خارجی جمهوری ولایی خود را نشان خود را نشانه داده است. اکنون پس از بیش از سه دهه سیاست ناسازگار و متضاد جمهوری اسلامی با معیار تقدم اسلام بر ایران آشکار شده و مردم و جوانان را به واکنش وادار کرده به گونهای که در خیابانهای «اُمّالقری» جهان اسلام و در ظل رهبری «ولّی امر مسلمانان جهان» شعار بدهند: «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران». اسلام نیز همان است که گفته شد. مصدقی بودن بدان معناست که الگوی عملی یک ایرانی مسلمان و دموکرات و ملی و ضد استمعار و ضد استبداد معاصر برای نهضتیها دکتر محمد مصدق پیشوای نهضت ملی شدن صنعت نفت بوده و هست. این شعار و مصداق گرچه زمانی به نهضتیها و جبهه ملی و برخی جریانهای میهنی دیگر اختصاص داشت و به ویژه پس از انقلاب به شدت با مصدق و نام و میراث او مخالفت شد اما اکنون پس از پنجاه سال به یک انتخاب فراگیر حتی برای نسل جوان برآمده از انقلاب اسلامی مخالف ملیگرایی تبدیل شده است. این امر نیز مهر تأییدی است بر انتخاب درست نهضت آزادی ایران در نیم قرن پیش.
به هرحال نهضت آزادی و اعضا و رهبران آن در نیم قرن تلاش و مجاهدت خود را معطوف به ایرانی آزاد و آباد و دموکرات و توسعه یافته و همراه با عدالت اجتماعی کرده اند. گرچه من کتاب زندگی نامه مهندس بازرگان را با عنوان «در تکاپوی آزادی» نگاشته ام اما همین عنوان را اکنون زیبندة نهضت آزادی پنجاه ساله نیز میدانم. نیم قرن تلاش برای رهایی و آزادی و قانون و عدالت و توسعه و اجرای حقوق بشر در ایران.
پنجاهمین سالروز تأسیس نهضت آزادی ایران را به تمام اعضا و هواداران و به ویژه دبیر کل محبوب آن جناب دکتر ابراهیم یزدی تبریک میگویم. ان شاءالله نهضت آزادی سالیانی دراز بپاید و همچنان در کنار مردم و برای مردم به مجاهدت های فکری و سیاسی و مدنی خود برای اعتلای میهن عزیز ادامه دهد. در پایان سخن حضرت حق را به یاد دوستان نهضتی و به طور خاص دبیرکل قرآنی آن میآورم که: «واللیل اذا عسعس، والصّبح اذا تنفّس».[1]