با بعثت پيامبر و نخستين ايمان آورنده (حضرت خديجه) جامعه ديني و اسلامي يعني امت بنياد نهاده شد. دراين جامعه نوبنياد دريك سو امت قرار دارد كه مؤمنان و پيروانند و درسوي ديگر امام قرار دارد كه همان پيامآور است و رهبري فكري و ديني پيروان را برعهده دارد. درگذشته در عربستان چنين نظام عقيدتي- اجتماعي استواري وجود نداشت چراكه اعراب داراي دين واحد و رسمي نبودند و نيز داراي حاكميت سياسي واحد و حكومت و دولت نبودند و لذا تكثرگرايي دين وجود داشت و آزادي ديني هم رايج بود و كسي متعرض دين ديگر نميشد. درست مانند ايران پيش از عصر ساساني و يا روم پيش از رسميت يافتن مسيحيت درروم (بيزانس). اما جالب است كه در قرآن هيچگاه به پيامبر امام خطاب نشده است. امام به معناي پيشوا و رهبر است و به كتاب «موسي» نيز امام اطلاق شده است: «وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً …» (احقاف/ 12) درآيه 12 سوره يس آمده است: « … وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ » كه امام به معناي « لوح محفوظ » دانسته شده است ولي ميتواند به معناي همان الگو و نمونه و مسطوره باشد به هرحال درقرآن پيامبر امام دانسته نشده و به نظرميرسد بعدها كه جامعه ديني و ايدئولوژيك تقويت شد و رسميت يافت، واژه امام در فرهنگ ديني اهميت پيدا كرد و درمعناي گسترده آن يعني رهبري ديني و سياسي به كارگرفته شد در واقع طرح اصل « اسلام دين و دوله » استعمال واژه امام را ضروري ساخت. به ويژه در تشيع اين عنوان بسيار مهم شد و به صورت كليد واژه تاريخ و عقيده و فرهنگ شيعي درآمد. به هرحال با توجه به هم ريشه بودن امت و امام، مناسب است كه رهبر جامعه ديني را امام بناميم و آن را در هر دو عرصه روا بشماريم. البته كاربرد اين عنوان در ارتباط با حاكميت و دولت، درجامعه مدرن لغو و خالي از محتوا است.
اكنون ابتدا نقش و رسالت پيامبر را در برابر مؤمنان ( امت ) بيان ميكنيم وآنگاه نوع ارتباط مؤمنان با پيامبر را بر ميشماريم.
ما پيش از اين تا حدود زيادي حضرت رسول را معرفي كرده و خطوط اصلي سيماي او را به تصوير كشيدهايم و تمام خصوصيات و نقشها در ارتباط با دينورزان و به طور عام آدميان است. چرا كه بدون مخاطبان ديندار بسياري از آن نقشها و تكاليف بيمعني و لغو خواهد بود. القابي چون: نبي، نبيامي، رسول و رسالت، بشير و بشارت، نذير وانذار، شاهد، شهيد، داعياليالله، سراج منير، رحمه للعالمين، خاتم النبين، جملگي بيانگر نوعي ارتباط با انسانها و به ويژه مؤمنان و جامعه ايماني است. درعين حال برخي از ويژگيهاي امامت حضرت رسول درحوزه جامعه و امت ازاهميت زيادي برخوردار است و ارتباط مستقيم با عنوان بحث كنوني دارد و لذا آنها را بار ديگر با تأكيد و ذيل عناوين مستقل ميآوريم:
1- نهي از ودار كردن مردمان به ايمان آوردن. آيه 99 سوره يونس: « وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ ». آيه 38 سوره احزاب « مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا ».
2- نهي از وكالت پيامبر بر مومنين. (آيه 6 سوره شوري) : « … وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ ». آيه 66 سوره انعام: « … قُل لَّسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ ».
3- نهي از نگباني پيامبر برمؤمنين. (آيه 104 سوره انعام) : « قَدْ جَاءكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ ».
4- نهي از خودكامگي و چيرگي پيامبر برمومنين. (آيات 21 و 22 غاشيه) : « فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ / لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ.»
5- نهي از ايجاد تكليف و زحمت براي مؤمنين. (آيه 86 سوره ص) : « قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ »
6- نهي از چشمداشت پاداش ازمؤمنان. درقرآن هشت بار مطلبي با « قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ … » آمده است كه تأكيدي است بر اين نكته كه پيامبران و از جمله پيامبر اسلام نقش خود را به عنوان نبي و رسول بدون چشمداشت از كسي انجام ميدهند و فقط ازخداوند توقع پاداش دارند: « ان اجري الا علي رب العالمين » فقط دريك جا ( آيه 23 شوري) آمده است: «… إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى …». جوهر فعل اخلاقي خدمت بي چشمداشت پاداش است.
7- نهي از جباريت و زورگويي بر مؤمنين. آيه 45 سوره ق: « … وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ … ».
8- نهي از تندخويي پيامبر برمؤمنين و رأفت و رحمت برمؤمنان. آيه 159 سوره آلعمران: « فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ …/[1]» نيزآيه 128 سوره توبه:
« لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ[2] »
9- توصيه به مشورت با مومنان. دنباله آيه 159 آل عمران: « … وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ … ».
10- ولايت پيامبر بر مؤمنان. آيه 55 سوره مائده : « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ».[3] البته ولايت به معناي دوستي است كه جمع آن اولياء است اما پيامبر به ويژه در مدينه سرپرستي امت را هم داشت و لذا تحت عنوان « اولي الامر» معرفي شده است.
در روايتي از پيامبر نقل شده است كه ميفرمود: « ان الله امرني بمدارادت الناس كما امرني باقامه الفرائض » خداوند مرا به مدارا با مردم، همانند بر پا داشتن واجبات، فرمان داده است.
و اما تعهدات وتكاليف مؤمنان در برابر پيامبر و ولي امر مسلمانان :
1- ايمان به محمد (ص) . آيه 285 سوره بقره: « آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ … »[4] البته به مصداق آيه 2 سوره محمد ايمان به نبي ايمان به دعوت و احكام الهي اوست.
2- اطاعت از پيامبر به مثابه نبي و اسوه. آيه 21 سوره احزاب:« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ … »
در آيه 4 سوره ممتحنه آمده است: « قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنكُمْ … »[5] در آيه 6 نيز آمده است: « لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ … » اين اسوه بودن محمد و ابراهيم به معناي داشتن عصمت مطلق نيست چراكه پيروان ابراهيم نيز اسوه هستند و لذا اسوه بودن امري نسبي و در مقام مقايسه است. آيات زيادي در قرآن است كه مؤمنان را به اطاعت از پيامبر دعوت ميكند. ازجمله آيه 13 سوره نساء « … وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ … »[6]. به هرحال اطاعت از پيامبر به چند اعتبار لازم است، به اعتبار نبوت، به اعتبار اسوه بودن اخلاقي و به اعتبار اوليالامر بودن. اما چنان كه پيش از اين به تفصيل گفته شد، اين اطاعتها مقيد و مشروط است، شروط آن نيزعبارت است از: 1- قطعيت نبوت و انزال وحي به نبي، 2- قطعيت صدق نبي و استمرار آن، 3- رعايت تمام شرايط و شروط نبوت و امامت در امر حكومت.
اما بايد تأكيد كرد كه پيامبر دو شأن دارد: شأن نبوت و شأن بشري، درمقام اول. «محمد رسولالله» است كه سخن ميگويد و در شأن دوم «محمدبن عبدالله» است كه سخن ميگويد، در مقام اول ايمان و اطاعت واجب است در مقام دوم نيز، كه مقام حكومت هم هست، حقوق متقابل حاكميت و مردم برقرار است و لذا اطاعت دربرابر مشروعيت قدرت سياسي است و حق انتخاب و كنترل و نظارت و در نهايت حق تغيير حاكم و رژيم سياسي براي مردم محفوظ است.
4- نهي از خيانت به پيامبر. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ »[7] (انفال /27)
5- حفظ حريم نبوي. درقرآن آيات مكرري هست كه به مؤمنان سفارش ميكند كه حريم نبوت و پيشوايي امت را محترم بشماريد و حرمتها را نگه داريد. از جمله درآيات اول تا چهارم سوره حجرات اشاره شده است كه : 1- اي مومنان برحكم خدا و رسول او پيشدستي نكنيد، 2- اي ايمان آورندگان صدايتان را از صداي پيامبر بلندتر مسازيد و آن گونه با هم سخن میگوييد، با پیامبر سخن مگوئید 3- از پشت در حجرهها پيامبر را صدا نزنيد. درآيه 62 سوره نور به مؤمنان توصيه شده است كه: « لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضًا …» يعني آن گونه كه بين خودتان همديگر را ميخوانيد، پيامبر را صدا نزنيد. درآيات 9 و12و13 ممتحنه نيز توصيه شده است كه در برابر پيامبر و همديگر زير گوشي (نجوا) حرف نزنيد. درباره شأن نزول اين آيات آراي مختلفي ذكر شده است اما انگيزه نزول اين آيات هرچه باشد، يك امر مسلم است و آن اينكه با پيامبر توهين آميز برخورد نكنيد و حرمت و حريم او را در گفتار و رفتار نگه داريد.
6- نهي از آزار پيامبر. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا »[8] (احزاب /69)
7- نهي از نفاق با خدا و رسول. در آيات مختلف قرآن از گروه منافقان سخن رفته است و به مؤمنان سفارش شده است كه با خدا و رسول نفاق نورزيد. از جمله در آيه 101 سوره توبه از منافقان پيرامون پيامبر و مردمان مدينه ياد شده و گفته شده است كه تو آنها را نميشناسي و ما ميشناسيم و دوباره عذابشان خواهيم كرد.
8- نهي از خواستههاي معقول از پيامبر. « أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسْأَلُواْ رَسُولَكُمْ كَمَا سُئِلَ مُوسَى مِن قَبْلُ وَمَن يَتَبَدَّلِ الْكُفْرَ بِالإِيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِيلِ »[9] (بقره /108)
9- نهي از پرسشهاي دردسرساز از پيامبر. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَسْأَلُواْ عَنْ أَشْيَاء إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِن تَسْأَلُواْ عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللّهُ عَنْهَا وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ »[10] (مائده / 101)
[1] . به لطف رحمت الهي با آنان (فراريان جنگ احد) نرمخويي كردي، واگر درشتخویي سخت دل بودي بي شك از پيرامون تو پراكنده ميشدند، پس از ايشان درگذر و بر ايشان آمرزش بخواه و [ دراين كار] با آنان مشورت كن.
[2] . آري پيامبري از ميان خودتان به سوي شما آمده است كه هر رنجي كه شما ميبريد بر او گران ميآيد، و سخت هواخواه شما است و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
[3]. همانا سرور شما خداوند است و پيامبر او و مؤمناني كه نماز را برپا ميدارند و درحال ركوع زكات ميدهند.
[4]. پيامبر به آنچه از سوي پروردگارش بر او نازل شده است، ايمان آورده است و مؤمنان هم با همگي به خداوند و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش ايمان آوردهاند.
[5]. براي شما در ابراهيم و همراهان او سرمشقي نيكوست، آنگاه كه به قومشان گفتند ما از شما و آنچه به جاي خداوند ميپرستيد، بري و بركناريم.
[6]. و هر كس از خداوند و پيامبر او اطاعت كند، او را بوستانهايي كه جويباران از فرودست آن جاري است، در ميآورد.
[7]. اي مؤمنان آگاهانه به خداوند و پيامبر و درامانات خود خيانت مكنيد.
[8] . اي مؤمنان مانند كساني كه موسي را آزار دادند مباشيد كه خداوند از آنچه ميگفتند [وبهتان ميزدند] بري و بركنارش داشت، و نزد خداوند آبرومند بود.
[9] . گويي ميخواهيد از پيامبر درخواستهايي بكنيد، همچنانكه پيشترها ازموسي درخواست شد؟ و حال آنكه هر كسي كفر را جانشين ايمان سازد، به راستي كه از راه راست بيرون شده است.
[10] . اي مؤمنان از چيزهايي پرس و جو نكنيد كه چون برشما آشكار شود، شما را اندوهگين كند، و اگر در زماني كه قرآن نازل گردد، بپرسيد، غبر شما آشكار ميگردد، خداوند از گذشتهها گذشته است و خدا آمروزگار مهربان است.