n
در ماه آذر سفری داشتم به هلند و بعد پاریس. علت این سفر دعوت برای یک سخنرانی به مناسبت عاشورا در شهر دلفت هلند و آنگاه سخنرانی در مراسم نخستین سالمرگ آیتالله منتظری در پاریس بود.
n
عصر روز پنجشنبه 25 آذر/19 دسامبر2010 از ایستگاه قطار شهر کلن به قصد شهر روتردام در هلند حرکت کردم. قرار بود دوست جوانم عمار ملکی در ایستگاه قطار روتردام منتظرم باشد تا از آنجا به دلفت برویم. دوستی با اتومبیلش مرا از بن به کلن رسانید. پیش از سوار شدن تصادفا با یک خانم ایرانی آشنا شدم که او نیز به هلند میرفت و همسفر بودیم. در این عالم بیگانه و زبان نفهمی یک هموطن زبان دان و آشنا با محیط بسیار خرسند کننده و در واقع نعمتی است و مایه دلگرمی. در قطار نیز، به رغم اختلاف در واگن و شماره صندلی، کنار هم نشستیم و کلی گپ زدیم. ده سالی بود که در کلن زندگی میکرد. به دلیل ازدواج و زندگی همسرش در آلمان به این دیار آمده بود. شاغل نبود و در مجموع از زندگی در اینجا چندان راضی نبود. میگفت زندگی در ایران را، به رغم مشکلاتش، ترجیح میدهد. مانند بسیاری از ایرانیان که چنین نظری دارند.
n
حدود ساعت ده صبح حرکت کردیم. هوا به شدت سرد بود و سوز استخوان سوزی داشت. شب قبل کمی بارف باریده بود. با تأخیر حدود ساعت سه به روتردام رسیدیم. عمار و دوست دیگری به ایستگاه آمده بودند. با اتومبیل به شهر دلفت رفتیم و در منزل عمار ناهار صرف شد و پس از کمی استراحت به محل سخنرانی رفتیم که در یکی از سالنهای دانشگاه بود. برنامه به دعوت و اهتمام «انجمن دانش پژوهان ایرانی دانشگاه دلفت» تدارک دیده شده بود. به همت شماری از جوانان و دانشجویان مسلمان ایرانی در این حوالی این انجمن تأسیس شده و فعالیت فرهنگی – دینی دارد. چنین جوانانی و چنین تلاشهایی در دیار غرب بسیار ارزشمند و مغتم است.
n
برنامه به مناسبت عاشورا ترتیب داده شده بود. عصر عاشورا و به اصطلاح «شام غریبان» بود. سالن بزرگ و زیبایی بود با صندلیها و امکانات خوب. امکاناتی که در ایران و در جمهوری اسلامی برای هیچ مسلمان دگراندیشی مطلقا وجود ندارد. عنوان کلی برنامه «ایستادگی حسین وار» بود. آیاتی از قرآن خوانده شد. کلیپی متناسب با عاشورا (با استفاده از قطعاتی از فیلم بسیار خوب «روز واقعه» اثر بهرام بیضایی) نشان داده شد. بعد عمار ملکی در مورد مقاومت مدنی در قیام عاشورا صحبت کرد. من هم تحت عنوان «مفهوم اصلاح دین در قیام عاشورا» سخن گفتم. کمی هم پرسش و پاسخ انجام شد. در مجموع جلسه خوبی بود. حدود پنجاه نفری شرکت کرده بودند. برنامه از ساعت هفت غروب تا حدود ده شب طول کشید. در این هوای سرد و برفی و در این وقت شب، چنین محفلی مغتنم و موفق شمرده میشد. پس از آن شامی ترتیب داده شده بود که همان «قیمه امام حسین» بود و همگی شامی خوردند و مراسم پایان یافت.
n
برای خواب به منزل یک دوست در یکی از شهرهای مجاور رفتم. تا نیمه های شب چایی خوردیم و گپ زدیم. صبح که از خواب برخاستیم، زمین و در ختان و کوچهها و خیابانها را پوشیده از برف دیدیم. برفی سنگین باریده و همه جا را در زیر آوار سنگین خود گرفته بود. قرار بود ساعت ده دقیقه به دو ظهر از مرکز قطار روتردام به مقصد پاریس حرکت کنم. از پیش قرار شده بود دوست صاحب خانه مرا به ایستگاه قطار برساند. روشن بود که طبق روال عادی و معمول نمیتوان به مقصد رسید. از این رو قرار شد که چند ساعت زودتر حرکت کنیم تا ریسکی در کار نباشد و به موقع برسیم. از طریق دیدن سایت قطار هلند معلوم شد که قطارهای صبح کنسل شده اند اما برای بعد از ظهر قرارها برجاست. با دوستم به قصد رفتن به روتردام از خانه بیروم شدیم اما در خیابان متوجه شدیم که جاده اصلی یعنی اتوبان ترافیک سنگین دارد و در واقع بسته است. قرار شد با اتوبوس به مقصد بروم. دوست نازنین مرا به ایستگاه اتوبوس برد و بلیط گرفت. اتوبوس هم نامنظم شده و تأخیر داشت. ایشان ناگزیر دنبال کار خود رفت. تقریبا دو ساعت در صف منتظر اتوبوس ماندم. بالاخره سوار اتوبوس شده و حدود یک ظهر به روتردام رسیدم. عمار منتظر من بود. تابلو نشان میداد که قطار پاریس به موقع حرکت خواهد کرد. اما قطار به موقع نیامد. تقریبا هیچ قطاری برای خارج از هلند حرکت نمیکرد. شاید از سکوهای دیگر حرکت میکرد اما ما بیخبر بودیم. به هرحال حدود پنج ساعت تأخیر شد. هوا تقریبا خوب شده بود و برف نمیآمد ولی به شدت سرد بود و سوز زیادی داشت. جمعیت زیادی در ایستگاه جمع شده بودند. به گونهای که به اصطلاح جای سوزن انداختن نبود. هر قطاری که میرسید مردم سرگردان شاید ناخودآگاه به سوی آن هجوم میبردند. عجیب این بود که مردم را در جریان مشکل قرار نمیدادند. در صورت مراجعه فقط میگفتند ریل بین راه آمستردام – روتردام شکسته و باید ترمیم شود اما زمانی را معین نمیکردند. نکته قابل تأمل این بود که مردم در عین بی صبری و انتظار عصبی به نظر نمیرسیدند. حتی میگفتند و میخندیدند. ما دو نفر ایرانی با هم نجوا میکردیم که اگر در ایران این وضع پیش میآمد و مردم در چنین شرایطی قرار میگرفتند هم عصبی و بی تاب میشدند و هم غالبا هزار و یک جور تفسیر و تحلیل ارائه میدادند. مثلا یکی میگفت فلان حادثه سیاسی رخ داده و دیگری از توطئه فلان مقام حکومتی سخن میگفت و یکی دیگر تفسیر دیگری و عموما هم با دقت و بی تردید از حقیقت پشت پرده ماجرا خبر میداد! این هم برآمده از تجارب تلخ تاریخی ماست. چند بار افراد گفتند در فلان سکو قطار پاریس حرکت میکند و ما هم با عجله خودمان را به آنجا رساندیم اما این قدر شلوغ و جمعیت انبوه بود که ما نتوانستیم خودمان را به پلههای قطار برسانیم و جا ماندیم. سرانجام حدود ساعت هفت و نیم سوار قطار شدیم. آن هم با چه زحمتی. به هرشکل بود از میان انبوه مردم که قصد سوار شدن داشتند من خود را به پله های قطار رساندم و به داخل رانده شدم. چرا که دیدم اگر متانت به خرج دهم و ژست آدم متمدن بگیرم، کلایم پس معرکه خواهد بود و ممکن است به این زودی قطار پیدا نکنم. اما این قدر افراد به داخل آمده بودند که صندلیها پر شده و شماری قابل توجه ایستاده بودند. دیگر قطار از حالت عادی خود خارج شده و تبدیل به اتوبوس شرکت واحد خودمان در تهران شده بود که مردم از هر سو به آن آویزان شده ولی برای نشستن پیدا نمیکنند. چند بار واگنها را طی کردم و سرانجام یک صندلی خالی پیدا کردم و نشستم. کلی خوشحال شدم. هرچند از این که بالاخره سوار شده بودم خوشحال بودم ولی از این که حدود چهار ساعت سر پا باشم و ایستاده تا پاریس نگران کننده بود و سخت و دشوار.
n
حدود ساعت ده و نیم شب به ایستگاه قطار پاریس (گردونر) رسیدم. یکی از نگرانیام این بود که قرار بود اقای دکتر ممکن به ایستگاه قطار بیاید و با این تأخیر پنج ساعته ایشان هم به زحمت میافتاد. ایشان موبایل هم نداشت تا بتوانم اطلاع بدهم. به هرحال وقتی به ایستگاه رسیدم دکتر و دخترشان منتظر بودند. اما معلوم شد که ایشان هم متوجه تأخیر شده و پس از مدتی درنگ در عصرهنگام به خانه برگشته و مجددا به محل قرار آمده است. کلی موجب شرمندگی شد. به خانه ایشان رفتیم.
n
عصر فردا (شنبه) مراسم بزرگداشت سالمرگ آیتالله منتظری بود که به همت جمعی از دوستان و علاقه مندان آیتالله منتظری تدارک دیده شده بود. به آنجا رفتیم که در مرکز شهر پاریس در سالنی واقع شده بود. از ساعت هفت تا هشت برنامه انجام شد. پس از نشان دادن فیلمی کوتاه در مورد ایشان من سخن گفتم. موضوع صحبت من آینده روحایت در ایران بود. فیلم سخنرانی پیش از این در برخی سایتها و از جمله در سایت من منتشر شده است. حدود شصت نفری آمده بودند. البته هوای بد و برفی مانع آز آن شده بود که افراد بیشتری خود را به مراسم برسانند. گرچه به طور معمول جمعیت شرکت کننده در سخنرانیهای خارج از کشور همین اندازه است.
n
سه روزی در پاریس ماندم. در این روزها برخی از دوستان را دیدم. در یک جلسه گفتگوی دانشجویی با شماری از دانشجویان ایرانی در یک رستوران شرکت کردم و درباره مسائل جاری کشور و جنبش سبز صحبت کردیم. یک مصاحبه با سایت روز آنلاین کردم که پیرامون همان موضوع سخنرانی یعنی نقش روحانیت و علما در جنبش مدنی کنونی و آینده آن بود که چندی بعد منتشر شد. قابل ذکر این که در این روزها غالبا برف می آمد و پاریس سفیدپوش بود. صبح روز چهارشنبه 1 دی/23 دسامبر با قطار به کلن آمدم. ساعت 11 صبح در گاردونر سوار شدم و حدود ساعت 3 بعد از ظهر به مقصد رسیدم و ساعت حدود چهار بعد از ظهر به خانه ام در بن رسیدم.
n
n