نخست بايد ديد كه حكومت پيامبر در مدينه چگونه بوده و از چه ماهيت تاريخي ويا جامعه شناختي برخوردار بوده و در شمار كدامين شكل از اشكال مختلف تجربه شده انساني بوده است. سه اصطلاح مشهور وجود دارد كه به ترتيب تعريف ميشود: حكومت، حاكميت و دولت.
n
«حكومت» ( Government ) : «مجموعهاي از سازمانهاي اجتماعي است كه براي تأمين روابط طبقات اجتماعي و حفظ انتظام جامعه به وجود ميآيد. اين سازمانها در جامعه ابتدايي وجود ندارند. جامعه ابتدايي به علت پيوستگي و تجانس عظيم خود، بدون متابعت از شخص يا سازماني معين عمل ميكند، و فقط به هنگام حوادث مهم مانند جنگ است كه تمركز نيروهاي جامعه و هدايت دقيق آنها ضرورت مييابد و شخص يا اشخاص برجستهاي را كه از نظر مردم داراي تواناييهايي فوقالعاده هستند، به طور موقت به رياست برميدارد. اما اين رياست معمولاً ديرنده و ريشهدار نميگردد، بلكه به محض آنكه حادثه اضطراري سپري شود، خود به خود از ميان ميرود. رهبر موقت يا خود به خودي جامعه ابتدايي چندگاهي به ياري ديگران مخصوصا پيروان جامعه، كارهاي اجتماعي را اداره ميكند. ولي به هيچروي از سنتهاي جامعه پا فرات نميگذارد و به خودكامگي نميگرايد.»
n
«حاكميت» ( Sovereignty ) : «عبارت است از قدرت عاليه تصميمگيري و وضع قوانين و اجراي تصميمات از طرف حكومت يك كشور. حاكميت كشوردر درون مرزهاي آن به اجرا درميآيد».
n
«دولت» ( State ): «به معناي وسيع كلمه عبارت از جامعهاي است كه در آن قدرت سياسي طبق «قوانين اساسي» تعيين و تشريح شده است. به معناي محدودتر دولت عبارت است از قدرتي كه سرنوشت جامعه فوقالذكر را در دست دارد. در مفهوم عمومي دولت به معناي مجموعه سازمانهاي اجرايي است كه قدرت اداره جامعه به آن داده شده است.[1].»
n
بديهي است كه قدرت سياسي و پديده حكومت و حاكميت و دولت، در طول تاريخ در اشكال مختلف و تحت عناوين مختلف (مانند حكومت پادشاهي و جمهوري، يا ديكتاتوري و قانونمند، تئوكراسي و دموكراسي و انواع
n
دموكراسیها) ظاهر شده است. آخرين آنها حكومت ملت- دولت ( Nation – State ) است. اما حكومت پيامبر از كدامين نوع و شكل بوده است؟ با توجه به تعاريف ياد شده از حاكميت وحكومت و دولت، به نظر
n
ميرسد كه زعامت پيامبر با «حاكميت» يعني فرمانروايي ابتدايي ما قبل حكومت و دولت منطبق باشد. قطعي به نظر ميرسد كه قبايل اعراب قرن هفتم از نظر رشد و تحول تاريخي و اجتماعي به مرحله تقسيم كار و شهرنشيني و در نتيجه تشكيل حكومت و دولت نرسيده بود. در حاليكه ايرانيان از قرن ششم پيش از ميلاد (حدود 1400 سال تا اسلام) و يونانيان از قرن پنجم پيش از ميلاد و روميان از قرن سوم پيش از ميلاد موفق به تأسيس حكومت و دولت شده بودند. در عربستان فقط قبايل حاكم بودند و در واقع حاكميت وجود داشت كه بر عهده رؤساي قبايل بود. فقط از قرن پنجم پيش از ميلاد با توجه به تأسيس «دارالندوه» و تجمع قبايل قريش در آن و انتخاب ادواري رئيس قريش و فرمانروايي قريش و زعيم برگزيده آن برمكه و غير مستقيم بر يثرب، ميتوان گفت گامي به سوي تشكيل دولت برداشته شده بود. تمام شواهد و گزارشهاي تاريخي حكايت از آن دارد كه زعامت ده ساله پيامبر تقريباً در محدوده حاكميت و زمامداري و رهبري سنتي اعراب بوده است. اما دو عامل سبب شد كه در نهايت پيامبر بنيانگذار اوليه و اصلي حكومت و دولت در ميان اعراب شود : يكي ماهيت جهاني و تبليغي اسلام، و ديگر، فتح مكه و چيرگي سياسي اسلام و پيامبر بر تمام شبه جزيره. در عين حال پايههاي اصلي حكومت و دولت اسلامي پس از پيامبر نهاده شد. به طور مشخص از زمان خليفه دوم و پس از فتح ايران، روند حكومت سازي آغاز شد و بعدها در عصر امویان، به دليل فرمانروايي در شامات، از بيزانس نيز الهام گرفته شد
nn
n
[1] . فرهنگ علوم سياسي، غلامرضا عليبابايي و دكتر بهمن آقايي، جدول اول