n
در اين فصل ذيل شش عنوان بحث را سامان ميدهيم:
n
1- هدف پيامبر و بعثت او
n
2- اطاعت از پيامبر و نفيضلالت ( بشارت مؤمنان و انذار غيرمؤمنان )
n
3- آزادي ايمان
n
4- نفي پيروي جاهلانه از پيامبر
n
5- نفي سلطهگري از پيامبر
n
6- چگونگي مواجهه پيامبر با مخالفان
n
n
1- هدف پيامبر و فلسفه بعثت وي
n
گرچه براي فهم اسلام و سيره نبوي، شناخت كامل فلسفه اين دين و اهداف و غايات آن ضروري است، اما در اينجا در حد يك مقدمه كوتاه و در حد ضرورت اشاراتي به فلسفه بعثت كه همان هدف و انگيزه دعوت ديني و تحليل رفتار اوست، ميكنيم.[1] براي رسيدن به اين هدف از دو طريق ميتوان وارد شد: يكي از طریق اشارات مستقيم قرآن به فلسفه بعثت و ديناسلام، و ديگر، بيان فلسفه وجودي وحي ملفوظ يعني قرآن. در هر دو مورد آيات قرآن بسيارند، فقط به عنوان نمونه در هر مورد به آياتي اشاره ميكنيم. طبق يك محاسبه حدود 45 آيه در قرآن در باب بعثت پيامبر و فلسفه و هدف آن وجود دارد. اول لازم است دانسته شود كه طبق آيه 128 سوره بقره اسلام نام عام دينهاي توحيدي و ابراهيمي است:
n
« رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَآ إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ »[2] نيز آيه 19 آل عمران : « إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ ». و 85 آل عمران : « وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ »[3]
n
و اسلام به دو معنا دانسته شده است، تسليم وصلح، اما به نظر ميرسد كه تسليم درست باشد. تسليم به معناي مطيع بودن در برابر اوامر و نواهي الهي است كه البته با آگاهي، اراده و انتخاب همراه باشد. آيه 131 بقره نيز مؤيد اسلام به معناي تسليم است.
n
و اما در قرآن به بيانهاي مختلف در باره فلسفه بعثت و اهداف دين سخن رفته است. از جمله به برخي از مهمترين آنها اشاره ميشود:
n
1- هدايت- آيات بسيار است از جمله: توبه /33 و مومنون /73 : « وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ » هدايت نيز درمقابلضلالت به معناي راه راست و درست يافتن و درست راه رفتن در راه است.
n
2- تعليم كتاب- بقره/129 – جمعه / 2 آل عمران/8 – ظاهراً منظوركتاب تشريع است.
n
3- تعليم حكمت- آيات بالا – ظاهراً حكمت به معناي دانايي است. ضمناً طبق آيه 25 حديد پيامبران نيز داراي حكمت بودند
n
4- تزكيه آدميان – آيات بالا – تزكيه يعني پالايش روحي و طهارت رواني و زدودن ناخالصيها و برداشتن موانع از سر راه زندگي با سعادت. طرح اخلاق مبتني بر دين.
n
5- حيات طيبه انساني « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ »[4] ( انفال /24 سوره نحل /97 « حيات طيبه» آمده است).
n
6- تحقق عدالت و قسط- حديد/25 « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»[5] نيز آيه 15 سوره شوري: « وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ ». يونس/47 نحل/90 و91 عدالت درتمام ابعاد مراد است.
n
7- ايجاد جامعهاي امن- نور/ 55
n
8- ايجاد وحدت بين مؤمنان. آل عمران/103
n
9- تأسيس جامعه ايماني مبتني بر ايمان و اخلاق و عدالت.
n
اگر آن جمله معروف پيامبر: « بعثت لاتمم مكارم الاخلاق » را بيفزاييم ميتوانيم فلسفه بعثت را در شش اصل خلاصه كنيم: 1- هدايت 2- دانايي 3- اخلاق 4- وحدت 5- عدالت و 6- امنيت
n
اما از قرآن، در قرآن بارها ياد شده و اين كتاب به نامهاي مختلف خوانده شده و نقش و فلسفه وجودي آن نيز به بيانهاي مختلف بازگو شده است. از جمله:
n
1- « مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ » -يونس/57 – اسراء/82
n
2- « كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ »[6] ابراهيم /1
n
3- « وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ…»[7] نحل/89
n
4- « ان هذا القرآن يهدي للتي هي اقوم….. » [8] اسراء /9- نحل/2 هدي و بشري آمده است.
n
5- ذكر (داراي ذكر) – انبیاء/10، 50- ص/1
n
6- « … وَبِالْكِتَابِ الْمُنِيرِ…. »- فاطر/25 و نیز « كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»[9] ص/ 29
n
این آیات در کنار آیات مربوط به فلسفه و اهداف و کارکرد و پیامدهای عملی دین و دین ورزی، تا حدودی حقیقت و فلسفه دین را آشکار میکند.
n
n
2- اطاعت از پيامبر و نفي ضلالت – بشارت به مومنان و انذار غير مومنان
n
قران بارها مردمان را دعوت به اطاعت و پيروي از پيامبران و به ويژه پيامبر اسلام كرده و اين پيروي را تحت عناويني چون « هدايت » و « صراط مستقيم » يادكرده در مقابل عدم اطاعت از پيامبر را « ضلالت » و گمراهي ناميده است. از اين رو به طور طبيعي مؤمنان را به فلاح و نجات و كاميابي در دنيا و آخرت بشارت داده و گمراهان و منكران را به سقوط اخلاقي در اين جهان و عذاب دردناك در آن جهان تهديد كرده است. قرآن مكرر اطاعت از نبي را در امر نبوت و احكام ديني اطاعت از خدا دانسته است. از جمله آيه 80 سوره نساء
n
: « مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا »[10] نيز آيه 158 سوره اعراف: « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ »[11] نيز آيه 33 سوره محمد : « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ »[12]
n
نيز آيه 13 سوره فتح: « وَمَن لَّمْ يُؤْمِن بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيرًا »[13] نيز : آيه 13 سوره نساء : « … وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ »[14] در آيه 64 نساء آمده است: « وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ … »[15]
n
3- آزادي ايمان
n
با وجود دعوت مردمان به ايمان به خدا و اطاعت و پيروي از رسول و تهديد منكران و كافران به عذاب، به شهادت آيات متعدد قرآن، ايمان امري كاملاً ارادي، اختياري، و آزادانه است و كمترين اكراه و يا تحميلي در تعارض بنيادي با اساس ايمان و ديانت است. يكي از آيات مشهور همان آيه لا اكراه فيالدين در آيه 256 سوره بقره است. در دنباله آيه آمده است: « قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ »[16] در آيه 28 سوره هود آمده است: « …أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ »[17]
n
در قرآن و از قول رسول بارها مسئوليت شكر و كفر و ايمان و كفر بر عهده مخاطبان وحي نهاده شده است. از جمله آيه 29 كهف : « وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ …. » [18] و نيز آيه 39 فاطر: « هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِي الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ … »[19] و نيز آيه 41 زمر: « إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَى فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ »[20] آيات 18 سوره زمر: « الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ »[21]
n
n
4- نفي پيروي جاهلانه از پيامبر
n
در قرآن بارها پيروي كوركورانه و اطاعت جاهلانه از گذشتگان و يا بزرگان مورد نكوهش قرار گرفته و در مقابل به كرات به تعقل و تفكر و تدبر و انتخاب آگاهانه تأكيد شده است. قبلا به آيه 22 سوره زخرف و برخي از آيات ديگر اشاره شده است كه ميگفت مخالفان و منكران مدعي بودند: « بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ »[22]. (زخرف/ 22 )
n
درآيات 53 و 54 سوره انبياء همين دعا و پاسخ خداوند نيز آمده است: « قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ / قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ »[23] در آيه 3 سوره حج آمده است: « وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ » [24]در آيه 20 سوره لقمان و 8 سوره حج نيز آمده است: « وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ »[25] درسوره نجم آيه 28 پيروي از ظنون و پندارها محكوم شده است: « وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا »[26] در آيه 36 سوره يونس نيز اين مطلب آمده است. در آيه 10 سوره ملك آمده است: « وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِير ِ»[27]در آيه 12 سوره سجده آمده است: « وَلَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ »[28] و فرمان « وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ »[29] ( اسراء /36) يك قاعده كلي است. جالب است كه قرآن گزارشي از جدال يهود و نصاري نقل ميكند: « وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ »[30] ( بقره/ 113) در اين گزارش كساني كه در جدال دو گروه دينی از سر ناآگاهي سخن ميگويند مورد نكوهش قرار گرفتهاند.
n
5- نفي سلطهگري پيامبر
n
با توجه به اينكه گفتيم: 1- دين نبوي براي هدايت و تعالي آدمي است، 2- ايمان جز با اراده و انتخاب و آگاهي و آزادي حاصل نميشود، 3- قرآن آشكارا هر نوع پيروي جاهلانه و تحميلي از پيامبر را نفي و محكوم ميكند، نتيجه جز اين نخواهد بود كه هر نوع سلطهگري و چيرگي ذهني و ايماني و ديني پيامبر بر پيروان نفي شود و لذا قاطعانه ميتوان گفت كه پيامبر هيچگونه سلطهاي بر مؤمنان ندارد. اما در عين حال خوشبختانه قرآن صريح و مكرر هر نوع قيموميت فكري و ايماني(= ايدئولوژيك) را از پيامبر سلب ميكند. از جمله:
n
الف. سخنان مكرر پيامبر مبني بر اين كه من نيز مخاطب وحي و عامل به وحي هستم و از اين رو محمد (ص) نيز مسلم است و در مسلماني با ديگران برابر است. يعني از نظر حقوقي پيامبر با ديگران فرقي ندارد.
n
ب. هشدارهاي مكرر خداوند به پيامبر مبني بر اين كه تو مسئول ايمان مردم نيستي، خداوند هركس را كه بخواهد هدايت ميكند. در آيه 99 سوره يونس آمده است: « وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًاأَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ »[31] آيه 56 سوره قصص : « إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ »[32] آيه 38 سوره احزاب : « مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ … » [33]
n
ج. نفي وكالت از پيامبر. سوره شوري آيه /6 : « …. اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ »[34] همين جمله در آيه 107 انعام نيز آمده است. در آيه 66 همان سوره انعام اين فرمان ديده ميشود: « … قُل لَّسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ »[35] . نيز بنگريد به آيه 54 سوره اسراء. در آيه 12 سوره هود آمده است: « إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ »[36]. وكالت به معناي نگهباني است.
n
چ. نفي حفاظت از پيامبر. حفاظت نيز به معناي حفاظت و مراقبت است. انعام آيه 104 : « فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ »[37]. در آيات ديگر قرآن حفيظ بودن را به خداوند نسبت داده است.
n
از جمله در آيه 57 سوره هود آمده است: « … إِنَّ رَبِّي عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ »[38]. سوره شوری آمده است: «وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِيَاء اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ …» [39] از اين آيه روشن ميشود كه ولايت غير از نگهباني است.
n
ح. نفي سيطره از پيامبر. سوره غاشيه آيات 22 و21 : « فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ / لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ »[40].
n
خ. نفي جباريت از پيامبر. سوره ق آيه 45: « نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ … »[41].
n
د. نفي تكليف و تحميل از پيامبر. آيه 86 سوره ص: « قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ »[42]
n
طبق اين آيه پيامبر حق ندارد چيزي را بر مردم و خود تحميلكند و موجب زحمت و رنج خود آنان شود.
n
ذ. انحصار دعوت ديني به ابللاغ رسالت و پيام. در اين مورد آيات قرآني متعدد است. از جمله آيه 35 سوره نحل: « … فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبِينُ » [43] نيز آيه 54 سوره عنكبوت. در آيه 17 سوره يس ميخوانيم : « وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ »[44]. شوری آيه 48 « فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ … »[45] رعد آيه40 : « … فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاَغُ … »[46]. گفتني است كه نيمي از آيات ابلاغ مكي است و نيمي مدني و اين تداوم نقش نبوت و ايفاي رسالت ابلاغ را تا پايان ميرساند.
n
n
6– چگونگي مواجهه پيامبر با مخالفان
n
اكنون با طرح يك سلسله مسائل و موضوعات ضروري ميتوان به چگونگي مواجهه پيامبر با مردم و از جمله منكران و عكسالعمل آنان در برابر دعوت ديني پيامبر پرداخت. ميتوان رفتار پيامبر را به ترتيب ظهور چنين طبقهبندي كرد: 1- دعوت و تبليغ، 2- محاجه و استدلال، 3- صبر و انتظار، 4- ايجاد محدوديت و بالاخره 5- درصورت كارشكني و مقابله، مقابله و جهاد.
n
الف. دعوت و تبليغ
n
بديهي است كه اولين گام پيامبر دعوت ديني و تبليغ پيام و افكار و عقايد اوست كه البته اين دعوت عام است و اختصاص به منكران دائمي و معارضان ندارد، اما در مورد منكران نيز اين دعوت تا جايي كه یأس كامل پديد نيامده است، ادامه مييابد. بعداً به آيات مربوط اشاره ميشود. به هرحال فرمان « يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ … »[47] (مائده /67 ). پيوسته مورد عمل پيامبر بوده است. هر چند كه در ادامه آيه آمده است: « … إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ».
n
ب. محاجه واستدلال
n
پيامبر در دعوت ديني خود، همواره با مخالفان گفتوگو كرده، به استدلالهاي منكران توجه داشته و كوشيده است كه در حد امكان يا ضرورت به آنها جواب بدهد. اساسا دعوت پيامبر همراه با « بينات » است كه البته فقط كلام نيست. در باره نوح آمده است: « قَالُواْ يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ » [48] (هود/32) در سوره اعراف آيات 65 تا 72 مجادله و احتماج عاد با قومش را گزارش كرده است. از جمله در آيه 71 آمده است: « … أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ »[49]
n
درآيه 8 سوره حج (نيز آيه 20 لقمان) آمده است: « وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُّنِيرٍ »[50] درسوره غافر آيه 35 آمده است: « الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ »[51] درآيه 125 نحل آمده است: « ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ »[52] درآيه 46 عنكبوت آمده است: « وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ »[53]
n
در قرآن بارها پيامبر براي اثبات مدعياتش استدلاال كرده است. از جمله ميگويد: « لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا »[54] ( انبياء/22) . درآيه 251 بقره آمده است: « … وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلَكِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِينَ »[55] . درآيه 104 سوره يونس آمده است: « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ »[56]. در آيه 108 يونس آمده است: « قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ »[57] .
n
سورهاي داريم به نام « مجادله » كه خود به تنهايي مدعاي حق جدال و عمل مجادله را ثابت ميكند. ماجرا اين بوده است كه طبق آيات 1تا 4، زني با پيامبر در باره يك حكم فقهي يعني « ظهار» گفتوگو ميكرده و گويا قانع نشده به خداوند شكايت برده و بعد حكم فقهي گفته شده است.« قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ »[58] در اين گزارش قرآن چند اصل قابل استخراج است: 1- پيامبر اهل مجادله بوده است، 2- زني با پيامبر آن هم در مورد يك حكم فقهي و تخصصي مجادله كرده است، 3- آن زن قانع نشده و به خدا شكايت كرده است، 4- خداوند اعلام كرده كه مجادله و محاوره را شنيده و داوري خود را ابلاغ كرده است. [59]
n
ج. صبر و انتظار و بردباري
n
حال اگر تبليغ و خيرخواهي و احتجاج و جدال احسن كفايت نكرد، چه بايد كرد و پيامبر چه كرده است؟ به ويژه اگر كار به اقدامات عملي مانند توهين و تحقير و آزار رسيد؟ در اين مرحله از سوي خداوند به پيامبر توصيههايي شده است كه در قرآن به شكلهاي مختلف انعكاس يافته است. گرچه اين مرحله را من ذيل يك عنوان كلي «صبر و انتظار» ناميدهام اما ميتوان ذيل عناوين ريزتر و دقيقتري نيز، اين توصيههاي الهي را طبقهميكرد. از جمله :
n
1- توكل: زماني كه پيامبردر برابر دعوت ديني و خيرخواهياش با بيتفاوتي و يا انكار و مخالفت و آزار مواجه ميشود و چه بسا آزرده و حتي گاه نوميد ميشود، خداوند نخستين توصيهاي كه به وي ميكند، «توكل» به خداوند است. در قرآن حدود نه بار مستقيماً به پيامبر توصيهشده است، « فتوكل عليالله » كه غالبا پس از بيان شرح معارضه يا انكار مخالفان آمده است.
n
2- گذشت و بيتوجهي: در قرآن بارها به پيامبر در برابر مخالفان توصيه به «عفو» و «صفح» شده است. از جمله در آيه 13 سوره مائده پس از بيان مقاومت سرسختانه برخي اهلكتاب ميگويد: « … فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ »[60] در اواخر سوره زخرف گزارشی از مجادله و احتجاج با منكران خداوند و توحيد آمده است و در پايان سوره آيه 89 آمده است: « فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ »[61].
n
3- اعراض و دوري گزيدن: پس از آن به پيامبر توصيه شده است كه از منكران و مخالفان و آزار دهندگان دوري گزيند و يا نسبت به آنان بياعتنا باشد. در اين محدوده فرمانهايي چون ذرهم، اعرض عنهم، توکل عنهم، و واهجرهم آمده است. در ذرهم به عنوان نمونه آيه 83 سوره زخرف: « فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ »[62] .
n
و براي تكميل اين توصيه خداوند ميفرمايد منكران و معارضان را به من واگذار. آيه 11 مدثر: « ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا »[63]. آيه 11 سوره مزمل: « وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا ».[64] آيات اعراض متعدد است از جمله 32 سجده و 94 سوره حجر. در آيه 68 انعام آمده است كه : « … فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ … »[65] كه مربوط به سال6 هجرت است. فرمان به تولي در چهار آيه آمده است: صافات/174، 179، ذاريات/54 و قمر/6 آيه واهجرهم. آيه 10 مزمل: « وَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَاهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلًا »[66]. در باره تولي چهار آيه هست. آيه174و 175 صافات: « فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ / وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ »[67] نيز آيه 177و178 همان سوره آيه54 و 55 ذاريات: « فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ / وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ »[68] نيز آيه 6 سوره قمر. البته تفاوتهايي در معاني و مفاهيم ذرهم و اعرض عنهم و تولي وجود دارد كه آنها را ناديده ميگيرم. آنچه در اين گروه آيات ديده ميشود اين است كه خداوند به پيامبرش سفارش ميكند كه در برابر انكار و مخالفت و آزار مخالفان و منكران، آزرده و نااميد نشود. به خدا توكل كند. عفو كند و درگذرد، به هدايت و تبليغ و دعوت ديني خود ادامه دهد، و در نهايت بيتفاوتي و بيتوجهي پيشه كند، از مخالفان و دشمنان اعراض داوري كند و آنان را به حال خود وانهد تا روزي بینا و آگاه شوند .
n
4- صبر و بردباري : و بالاخره فرمان نهايي صبر و تحمل و انتظار است. اين سفارش تحت عناويني چون «صبر» و « ترقب » و « تربص » بيان شده است. ترقب وتربص تقريبا مترادف و هم معناي انتظار است. اما فرمان صبر و بردباري فراوان است. حدود 19 بار به پيامبر با فعل امر « اصبر» به صبر توصيه شده است. اين آيات غالباً « فاصبر عليما يقولون » و يا « فاصبر لحكم ربك » آمده است.
n
در يك جا ميفرمايد: « فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ »[69] (احقاف/35 ) و چند بار ميفرمايد: فاصبر فان و عدالله حق (روم/60 – غافر/55 و 77 ). يعني دعوت، استقامت، اعراض، تحمل، صبر، و درنهايت وعده پيروزي. فاستقم كما امرت در آيات 15 شوري و 112 هود آمده است. « فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ » [70]
n
n
د. ايجاد محدوديت و ج. جهاد و قتال
n
در مرحله نااميدي و در پايان خط دعوت، عملاً دو حادثه رخ ميدهد: يكي محدوديت نهادن براي مخالفان و دگرانديشان است و ديگر جنگ و برخوردهاي خشن سياسي و نظامي. از آنجا كه به باور من، محدوديتها و به ويژه جنگها در ارتباط با حكومت و زمامداري پيامبر و الزامات امر حكومتي رخ داده است، اين دو بحث را در بخش پيامبري و حكومت و نيز پيامبر و امت پي خواهيم گرفت. اما توضيح مختصري در باب محدوديت مخالفان و دگرانديشان ميدهم كه بخشي از آن ارتباطي با امر حكومت ندارد.
n
منظور از محدوديت نهادن، تمايز نظري قايل شدن بين مؤمن و غير مؤمن و مسلمان و غيرمسلمان است و مؤمن را ممتاز شمردن است. محدوديت در سه مرحله محقق شده است:
n
1- محدوديت ايماني و انحصار طلبانه: مؤمن و غيرمؤمن ومسلمان و غيرمسلمان مساوي نيست و خداوند آنها را يكسان نمينگرد و آنان نزد خداوند از ارزش يكسان برخوردار نيستند. چرا كه اسلام منحصراً حق است و هر چه غير اوست، البته در مراتب مختلف، باطل و یا آميخته با باطل ( ملحدين، بتپرستان، اهل كتاب…….) .
n
2- بشارت به مؤمنان و وعده عذاب به كافران و مشركان و دگرانديشان. گرچه وعده عذاب عمدتاً در آخرت است، اما ذلت و خذلان در دنيا هم را دامنگیر غير مومنان خواهد شد.
n
3- محدوديت عملي و حقوقي در عرصه جامعه : از آنجا كه درمدينه « جامعه ديني» تشكيل شد و مؤمنان نظراً و عملاَ اكثريت پيدا كردند، مسلمانان از حقوق اجتماعي بيشتري برخوردار بودند و از اين رو در عمل غير مؤمنان به عنوان شهروند درجه دوم شمرده شد و به عنوان يك اقليت از حقوق برخوردار شدند. در عين حال براي مشركان و بتپرستان حق آزادي عقيده قايل نشدند و عمدتاً اهل كتاب بودند كه از حقوق اجتماعي نسبي برخوردار شدند.
nn
n
[1] . طبق فهرست اوليه قرار بود در يك بخش جداگانه به فلسفه بعثت و هدف دين بپردازيم (چرا كه براي شناخت سيره نبوي فهم دين و انگيزههاي بعثت لازم است)، اما به دليلكوتاهتركردن بحث، از آن چشم پوشيديم و فقطدر اينجا به كوتاهي در اينباره سخن گفتهايم.
n
[2] . پروردگارا ما را فرمانبردار خويش بگردان و از زاد و ولد ما امتي فرمانبردار خويش پديد آور و مناسك ما را بنما، و از ما درگذر.
n
[3] . و هركس كه ديني غير از اسلام برگزيند، هرگز از او پذيرفته نميشود.
n
[4] . اي مومنان! به نداي خداوند و پيامبركه شما را به پيامي حياتبخش ميخوانند، لبيك اجابت بگوييد.
n
[5] . به راستيكه پيامبرانمان را همراه با پديدههاي روشنگر فرستاديم و همراه آنان كتاب آسماني و سنجه فرو فرستاديم، تا مردم به دادگري برخيزند.
n
[6] . [ اين] كتابي است كه بر تو نازل كردهايم كه مردم را به توفيق پروردگارشان از تاريكيها به سوي روشنايي، به سوي راه خداوند پيروزمند ستوده، بازبري.
n
[7] . …… و كتاب آسماني [قرآن] را بر تو نازل كرديم كه روشنگر همه چيز است، و براي مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارت است.
n
[8] . بيگمان اين قرآن به آييني كه استوار است، راه مينمايد…
n
[9] . كتابي است مبارك كه آن را برتو فرو فرستاديم، تا در آيات آن انديشه كنند، و خردمندان از آن پند گيرند.
n
[10] . هركس از پيامبر اطاعت كند در حقيقت از خداوند اطاعت كرده است، و هركس سرپيچيد [بدان] كه تو را نگهبان ايشان نفرستادهايم.
n
[11] . بگو اي مردم من پيامبر الهي به سوي همه شما هستم، همان كه فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست، خدايي جز او نيست، كه زنده ميدارد و ميميراند، پس به خداوند و فرستادهاش، پيامبر امي، كه به خدا و کلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروي كنيد باشد كه هدايت شويد.
n
[12] . اي كساني كه ايمان آوردهايد از خداوند و از پيامبر اطاعت كنيد و اعمالتان را باطل مگردانيد.
n
[13] . و هركس به خداوند و پيامبر او ايمان نياورد [بدان] كه ما براي كافران آتشي افروخته آماده ساختهايم.
n
[14] . …. و هركس از خداوند و پيامبر او اطاعت كند، او را به بوستانهايي كه جويباران از فرو دست آن جاري است، در ميآورد كه جاودانه درآنند، و آن رستگاري بزرگي است.
n
[15] . و هيچ پيامبري نفرستاديم مگر آنكه به توفيق الهي از او فرمانبرداري شود.
n
[16] . دركار دين اكراه روا نيست، چرا كه راه از بيراهه به روشني آشكار شده است، پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد، و به خداوند ايمان آورد، به راستي كه به دستاويز استواري دست زده است كه گسستي ندارد و خداوند شنواي دانا است.
n
[17] . …. پس آيا ميتوانيم در حالي كه شما ناخوش داريد، شما را بدان ملزم كنم؟
n
[18] . و بگو اين حق و از سوي پروردگارتان است، هركس كه خواهد ايمان بياورد و هركس كه خواهد كفر ورزد……..
n
[19] . او كسي است كه شما را در اين سرزمين جانشينان [پيشينيان] ساخت، پس هر كس كفر ورزد، كفرش به زيان اوست.
n
[20] . ما كتاب [قرآن] را به حق براي مردم بر تو فرستاديم، پس هر كس كه رهياب شود، همانا به سود خويش رهياب شده است، و هركس بيراه ميرود، همانا به زيان خويش بيراه رفته است، و تو نگهبان آنان نيستي.
n
[21] . همان كساني كه قول را ميشنوند و آنگاه از بهترين آن پيروي ميكنند، اينانندكه خداوند هدايتشان كرده است و اينانند كه خردمندانند.
n
[22] . بلکه گویند ما پدرانمان را به شیوهای یافتهایم و با پیروی از آنان رهیافتهایم.
n
[23] . گفتند پدرانمان را پرستنده آنها يافتيم/ گفت هم شما و هم پدرانتان درگمراهي آشكار بودهايد.
n
[24] . و از مردمان كسي هست كه در باره خداوند بدون دانش مجادله ميكند و از هر شيطان سركشي پيروي ميكند.
n
[25] . و ازمردمان كسي هست كه در باره خداوند بدون دانش و بدون راهنمود و بدون كتابي روشنگر مجادله ميكند.
n
[26] . و ايشان را بدون آن عملي نيست، جز از پندار پيروي نميكنند و بيگمان پندار چيزي از حقيقت را به بار نميآورد.
n
[27] . و گويند اگر به سمع قبول ميشنيديم يا تعقل ميكرديم، از زمره دوزخيان نبوديم.
n
[28] . و چون گناهكاران را نزد پروردگارشان سرافكنده بيني [گويند] پروردگارا چشم بينا و گوش شنوا يافتيم پس ما را بازگردان كه كاري شايسته كنيم ما اهل يقينيم.
n
[29] . و آنچه به آن علم نداري پيروي مكن…..
n
[30] . يهوديان گفتند كه مسيحيان برحق نيستند، و مسيحيان گفتند يهوديان برحق نيستند، حال آنكه كتاب آسماني را ميخوانند، كساني هم كه هيچ چيز نميدانند سخني همانند سخن ايشان گفتند، سرانجام خداوند در روز قيامت، در آنچه اختلاف داشتند بينشان داوري خواهد كرد.
n
[31] . و اگر پروردگارت ميخواست، تمامي اهل زمين ايمان ميآوردند، پس آيا تو مردم را به اكراه وا ميداري تا اينكه ايمان بياورند، (البته روشن است كه منظور اين است كه اگر خداوند ميخواست مردمان به جبر مسلمان شوند…….).
n
[32] . تو هركس را كه دوست ميداري هدايت نميكني، بلكه خداوند است كه هركس را بخواهد هدايت ميكند و او به رهيافتگان داناتر است
n
[33] . به پيامبر در آنچه خداوند به برايش مقرر داشته است، محظوري نيست.
n
[34] . خداوند حاكم بر آنها است، و تو نگهبان آنان نيستي.
n
[35] . بگو من نگهبان شما نيستم.
n
[36] . تو فقط هشدار دهندهاي و خداست كه كارساز هر چيزي است.
n
[37] . پس هركس به ديده بصيرت بنگرد به سود خود اوست، و هركس از سر بصيرت ننگرد به زيان خود اوست، و من نگهبان شما نيستم.
n
[38] . كه پروردگار من نگهبان همه چيز است.
n
[39] . و كساني كه به جاي او سروراني را به پرستش ميگيرند، خداوند حاكم بر آنها است، و تو نگهبان آنان نيستي.
n
[40] . پس اندرز ده كه همانا تو اندرزگويي- برآنان مسلط و چيره نيستي (ذكر به معناي يادآوري است).
n
[41] . ما به آنچه ميگويند آگاهتريم و تو زورگوي بر آنان نيستي.
n
[42] . بگو براي آن [رسالت] از شما مزدي نميطلبم، و منكسي نيستم كه بيجهت خود را به زحمت اندازم.
n
[43] . و آيا جز پيامرساني آشكار چيزي بر عهده پيامبران است؟
n
[44] . و بر عهده ما جز پيامرساني آشكار چيزي نيست.
n
[45] . پس اگر رويگردان شدند بدان كه تو را نگهبان ايشان نفرستاديم.
n
[46] . جز اين نيست كه پيامرساني بر تو و حسابرسي برماست.
n
[47] . اي پيامبر آنچه از سوي پروردگارت برتو نازل شده است [به مردم] برسان، و اگر چنين نكني، رسالت او را نگزاردهاي، و خداوند تو را از [ آب ] مردمان حفظ ميكند، و خداوند خدانشناسان را هدايت نميكند.
n
[48] . گفتند اي نوح به راستي كه با ما مجادله كردي و چه مجادله دور و درازي هم با ما كردي و اگر راست ميگويي هر چه به ما وعده دادهاي بياور.
n
[49] . آيا با من درباره نامهاييكه شما خودتان و پدرانتان نهادهاند، و خداوند هيچ حجت و برهاني بر آن نازل نكردهاست، مجادله ميكنيد؟ منتظر باشيد كه من هم همراه شما از منتظران خواهم بود.
n
[50] . و از مردمان كسي هست كه در باره خداوند بدون دانش و بدون رهنمود و بدون كتابي روشنگر مجادله ميكند.
n
[51] . كساني كه در آيات الهي بدون حجتي كه برايشان آمده باشد، مجادله ميكنند، نزد خداوند و نزد مؤمنان بس ناپسند است.
n
[52] . به را ه پروردگارت با حكمت و پند پسنديده فرا خوان، و با آنان به شيوهاي كه بهتر است مجادله كن، چرا كه پروردگارت داناتر است كه چه كساني از راه او به در افتادهاند و هم او به رهيافتگان داناتر است.
n
[53] . و با اهل كتاب جز به شيوهاي كه نيكوتر است، مجادله مكنيد، مگر با ستمگران آنان، و بگوييد به آنچه بر ما و برآنچه بر شما نازل شده ايمان آوردهآيم، و خداي ما و خداي شما يكي است و ما همه فرمانبردار اوييم.
n
[54] . اگر در آن دو خدايان متعددي جز خداوند بود، تباه ميشدند….
n
[55] . و اگر خداوند بعضي از مردم را به دست بعضي ديگر دفع نكند، زمين تباه شود، ولي خداوند بر جهانيان بخشش و بخشايش دارد.
n
[56] . بگو اي مردم، اگر از دين من درشك هستيد، بدانيد كه من كساني را كه به جاي خداوند ميپرستيد، نميپرستم، بلكه خدايي را ميپرستم كه جان شما را ميگيرد، و به من امر شده است كه از مؤمنان باشم.
n
[57] . بگو اي مردم حق از سوي پروردگارتان برشما نازل شده است، پس هركس و رهياب شود، همانا به سود خويش رهياب شده است، و هركس بيراه رود، همانا به زيان خويش بيراه رفته است، و من نگهبان شما نيستم.
n
[58] . به راستي كه خداوند سخن زني را كه با تو در باره همسرش مجادله ميكرد و به خداوند شكايت حال خود ميگفت شنيد، خداوند گفتوگوي شما دو تن را ميشنود، چرا كه خداوند شنواي بيناست.
n
[59] . شايد تا كنون توجه نكرده باشيد كه در قرآن بعد از كلمه « الله» از نظر آماري ماده گفتار (ديالوگ) يعني كلمه « قال» با مشقات آن (قالوا، يقولون، قل … ) بيشتر از ساير كلمات آمده است، اينكلمه كه با افعال مختلفه خود 1721 مرتبه تكرار شده مقام دوم را از نظر كميت و مقدار دفعات درمجموعه و سيستم قرآني دارد. بي شك اين تأكيد و توجه دلالت از حكمتي ميكند كه ارزش مطالعه و بررسي دارد. كافي است قرآن را بگشاييد و مروري روي آيات آن بنماييد. كمتر صفحهاي خواهيد يافت كه فاقد اين معنا باشد، بيشتر از همه به « قال» برخورد ميكنيد (529 مرتبه) بعد به قل، قالوا، يقولون … اولين و سادهترين برداشتي كه از اين همه قولها و دستوربه گفتنها ( قل، قالوا……) – كه بيشتر آنها خطاب به رسول اكرم در رابطه با مردم است – ميتوان كرد اين است كه در اين مكتب به رابطه دوطرفه شفاهي ما بين رهبر و مردم و گفتار آزاد يعني مباحثه، مصاحبه و محاوره اهميت زيادي داده شده آن را مؤثرترين وسيله تبليغ و عامل اصلي رشد شخصيت و تربيت مردم قرار داده است. پيامبرآنقدر براي مردم شخصيت قايل بود و آنقدر به رابطه برقراركردن با آنها از طريق مكالمه دوطرفه و گوش دادن صبورانه به حرفهايشان اهميت ميداد كه منافقين موذيانه او را « اذن» (گوش) ميناميدند. در جواب اين زخم زبان خداوند ميفرمايد: به آنها بگو «گوش» (بودن) به خيرو مصلحت شماست، به خدا ايمان ميآورد و مؤمنان را باور ميكند. توبه 61 : « وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ».
n
بديهي است درمكتبيكه اكراه و اجبار را مردود ميشمارد و اعلام ميكند: لااكراه فيالدين قد تبين الرشد منالغي، براي تبيين و نشان دادن راه رشد از بيراهه و گمراهي بهترين وسيله گفتار است و به همين دليل است كه در برابر موج تكذيب، تمسخر، تكفير و تهديد داخلي (منافقين) و جبهه خارجي (كفار، مشركين، اهلكتاب……) قرآن با نقل قول آنها ( قالوا……) به جاي دستور سركوبي و ايجاد خفقان مرتباً به رسول خود فرمان «قل……» ميدهد.
n
مقدمهاي در زمينه آزادي در قرآن، مهندس عبدالعلي بازرگان، انتشارات قلم، صفحه 127
n
[60] . پس آنان را ببخش و بگذركه خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
n
[61] . از ايشان درگذر و بگو سلام، زودا که بدانند.
n
[62] . پس بگذارشان تا ژاژخواهي و بازيگوشي كنند تا به ديدار آن روزشان كه وعدهاش را به ايشان دادهاند، برسند.
n
[63] . مرا با كسي كه تنها آفريدهام واگذار.
n
[64] . و مرا با منكران متنعم واگذار و اندكي به آنان مهلت ده
n
[65] . … از آنان روي بگردان تا به سخني غير از آن بپردازند.
n
[66] . و بر آنچه ميگويند شكيبايي كن و از آنان به نيكويي دوري كن.
n
[67] . پس تا مدتي از آنان روي بگردان/ و بنگر ايشان را كه زودا به ديده بصيرت بنگرند.
n
[68] . پس، از آنان روي بگردان كه تو سزاوار سرزنش نيستي/ و پند بده كه اندرز مؤمنان را سود دهد.
n
[69] . پس همانگونه که پیامبران نستوه صبر کردند، صبر کن وبرای آنان [ عذاب را ] به شتاب مخواه.
n
[70] . پس همچنانکه دستور یافتهای پایداری کن و نیز هر کس که با تو رو به سوی خداوند آورده است. و سرکشی مکنید، چرا که او به کارتان بیناست.