پاسخ به ادعای کذب دکتر سید جواد طباطبایی

سردبیر محترم نشریه گرامی « مهرنامه »

n

با سلام و آروزی تداوم و موفقیت مهرنامه در گسترش آگاهی و تعمیق اندیشه

n

در پاسخ به برخی سخنان جناب آقای دکتر سید جواد طباطبایی در شماره نخست مهرنامه در مورد اینجانب، شرحی ارسال می کنم و امیدوارم در اولین فرصت آن را محض اطلاع ایشان و افکار عمومی منتشر کنید.

n

در آغاز متن کامل سخن ایشان را می آورم تا مخاطبان در جریان موضوع مورد بحث قرار گیرند:

n

« . . . یوسفی اشکوری می خواست پرونده ای – شاید – برای سید جمالدین اسد آبادی در زمینه اسلام و غرب آماده کند و من هم چون تجربه خوبی از گردانندگان ایران فردا نداشتم و همان اشکوری بخش هایی از مصاحبه ام را که گویا با مواضع آقایان جور در نمی آمد سانسور کرده بود، کوشش می کردم از زیر بار آن شانه خالی کنم نهایتا بعد از اصرارهای فراوان به من گفته شد که یکی از دوستان درباره مباحث من مطلبی نوشته و مطلب در اختیار من قرار می گیرد تا آن را ببینم و در صورت موافقت چاپ شود. مدتی بعد فردی نزد من آمد که بعدها دانستم گویا رضا علیجانی بوده است. او مقاله اش را به من نشان داد و من آن را خواندم و دیدم که مقاله خوبی است و خودم هیچ وقت نمی توانستم به این خوبی بحث هایم را خلاصه کنم. به نویسنده گفتم بهتر است آن را به نام خودش منتشر کند اما مدتی بعد شنیدم که آن مجموعه را به وزارت ارشاد برده اند و گویا در ممیزی تنها روی همان مقاله انگشت گذاشته و خواستار حذف آن شده بودند . . . همین اشکوری در مصاحبه ای که با من انجام داد همه بخش هایی را که من درباره شریعتی سخن گفته بودم حذف کرد ».

n

گرچه حدود پانزده سال از آن زمان گذشته و من اکنون تمام جزئیات آن را به یاد نمی آورم و جناب طباطبایی نیز باز به دلیل گذشت زمان و فراموشی در گزارش خود مرتکب اشتباه شده و برخی رخدادها را به هم آمیخته است اما با چشم پوشی از آن جزئیات اجمالا می توانم به دو نکته اشاره کنم:

n

1 – این دعوی که من بخشی و یا حرفی از گفته های جناب دکتر طباطبایی را در مورد شریعتی و یا هر موضوع دیگری و به هر مناسبتی و در هر کجا حذف و یا سانسور کرده ام، کذب محض و حتی یک بهتان آشکار است. من مصاحبه ای با جناب دکتر طباطبایی ترتیب دادم تا در طی یک گفتگوی دوستانه و مفصل مباحث پراکنده ای که با ایشان گاه و بیگاه داشتیم در یک جا به بحث و گفتگو بگذاریم. این گفتگوی خوب و مفید در محل دایره المعارف تشیع انجام شد. تا آنجا که به یاد دارم این گفتگو در ایران فردا منتشر شد. اما هیچ مطلبی از ایشان سانسور نشد.

n

2 چندی بعد قرار شد به مناسبت بیستمین سالگرد زنده یاد دکتر شریعتی با همکاری حسینیه ارشاد یادنامه ای منتشر کنیم. موضوع محوری این یادنامه را « ما و غرب » انتخاب کردیم تا امکان طرح مبحث بنیادی و تعیین کننده ما ( « ما »ی مسلمان و « ما »ی ایرانی ) و غرب به شکل جدی تر مورد بحث و مداقه متفکران و پژوهشگران قرار گیرد. از آنجا که یکی از صاحب نظران و داعیه داران در این زمینه جناب دکتر طباطبایی بودند، در نظر داشتیم یا از ایشان مقاله ای داشته باشیم و یا گفتگویی ترتیب بدهیم اما ایشان تمایلی به این همکاری نداشتند ( این تقاضا را ایشان به اشتباه به پرونده ای برای سید جمالدین نسبت داده اند ). در این میان فکر می کنم به پیشنهاد جناب علیجانی ( که از اعضای سه نفره تدوین کنندگان یادنامه بودند ) تصمیم گرفتیم از نوشته های ایشان استفاده کنیم. علیجانی با مهارت تمام مقاله ای فراهم آورد با تمرکز روی مبحث ما و غرب و تجدد. پس از آن با جناب دکتر طباطبایی تماس گرفتم و پیشنهادمان را با ایشان در میان نهادم. ایشان هم استقبال کرد و در نهایت همان گونه که خودشان گفته اند مقاله را پسندیدند و ما هم با موافقت ایشان در آن مجموعه قرار دادیم. اما در ممیزی ارشاد گفتند مقاله طباطبایی را حذف کنید. حتی در چهارچوب معیارهای اداره سانسور ارشاد هیچ دلیل موجهی نیز ارائه نشد. چانه زنی ما به جایی نرسید و در فرجام کار مجوز مشروط به حذف کامل مقاله شد و ما هم چاره ای ندیدیم که طبق معمول تسلیم شویم.  

n

حال پس از سالها ( به دلیل ضعف حافظه و یا دلایل دیگر ) جناب طباطبایی به گونه ای سخن می گویند که گویا در جریان این کتاب و یا مناسبت نبوده اند و حال آنکه هم مناسبت به ایشان گفته شده بود و هم از آغاز تا پایان کار ایشان کاملا در جریان بوده و با اذن و نظر ایشان مقاله تنظیمی به ارشاد داده شده و جمله ای از آنچه به تأیید رسیده نیز از ناحیه ما سانسور نشده است.

n

 گرچه سنت پایدار جناب طباطبایی تحقیر و تخفیف متفکران و بزرگان اندیشه و قلم است اما ظاهرا کار آقای دکتر طباطبایی از توهین و تحقیر دیگران به تهمت نیز رسیده و زبان گزنده و تلخ و موهن ایشان به دروغ نیز آلوده شده است!

n

از آنجا که جناب طباطبایی من را آشکارا متهم به سانسور گفتارشان در مورد دکتر شریعتی کرده است لازم است یادآوری کنم که به شهادت اسناد مکتوب کارنامه فرهنگی ام در این سی سال همواره تلاش کرده ام که بیشتر سخنان مخالفان و منتقدان شریعتی را بشنوم تا همفکران یا مدافعان وی را. از جمله از حدود بیست سال پیش که با جناب طباطبایی آشنا شدم و با هم مصاحبت ها و گفتگوهای بسیار داشته ایم، بارها سخنان ایشان در مورد شریعتی را شنیده و به خوبی با آنها آشنایی دارم. من خود مشوق  بوده ام که ایشان درباره شریعتی بیشتر و جدی تر حرف بزنند. حدود دوازه سال پیش از ایشان دعوت کردم که به « دفتر پژوهشهای فرهنگی دکتر علی شریعتی » بیایند و با جمع علاقه مندان شریعتی سخن بگویند که البته آمدند و سخن گفتند. در سه سال پیش اما از ایشان برای حضور در دفتر دعوت شد که این بار به دلیل قبول نکردند. در یادنامه شریعتی نیز از مقاله و نظریاتشان استفاده کردیم چراکه حضور ایشان را مفید و مکمل مجموعه می شمردیم.

n

حال چگونه ممکن است این دعوی درست باشد که: « اشکوری همه بخش هایی را که من درباره شریعتی سخن گفته بودم حذف کرد »؟ اگر این اندازه توان و تحمل نداشتم که سخنان انتقادی جناب طباطبایی را بشنوم و انتشار دهم پس چرا و به چه دلیل از ایشان برای سخن گفتن درباره شریعتی و انجام مصاحبه و یا  دادن مقاله برای یادنامه شریعتی دعوت می کردم و در نهایت باز مقاله اش ( مقاله ای که دیگری فراهم آورده بود ) را در یادنامه ویژه شریعتی قرار می دادم؟ داستان جالبی است و حکایت شگفت انگیزی! واقعا این پرسش برای من جدی است که چرا جناب دکتر طباطبایی دست به چنین دروغ ها و جعلیاتی می زند؟ و از این کار ناصواب چه هدفی را تعقیب می کند؟ البته در این میان من تنها نیستم که گاه و بیگاه آماج تیرهای تحقیر و توهین و اخیرا تهمت ایشان قرار می گیرم، بلکه تقریبا هیچ صاحب اثر و فکری در « کهن دیار » ما نیست که از پرتاب تیرهای ایشان در امان مانده باشد. ظاهرا اخیرا ایشان « حجت بالغه » ای هم برای این کارشان یافته اند و آن اینکه: بگویید بر سر راه من قرار نگیرند و گرنه . . . ! ( مطلبی که در همین مصاحبه با مهرنامه گفته اند ). اگر اهانت های آشکاری که حضرت ایشان در همین یک مصاحبه نثار بزرگان و متفکران معاصر ایرانی کرده اند را در کنار هم قرار دهیم، مجموعه ای می شود از بدترین نوع دشنام گویی و توهین و تحقیر که بیان آنها در شأن یک انسان عامی و جاهل نیست تا چه رسد به یک استاد و فرهیخته و پژوهشگر مدعی و اهل فکر و قلم!!.

n

ضرورت دارد که در همین جا بگویم چرا و به چه مجوزی نشریه ای حاضر می شود چنین تعابیری و اهانت هایی را در مورد افراد با نام و نشان انتشار دهد؟ از باب نمونه « شارتالان » خواندن فلان شخصیت معمر و محترم در یک رسانه عمومی چه توجیهی دارد و حداقل می توان پرسید چنین کاری اخلاقا مجاز و مباح است؟

n

واپسین کلام اینکه در مورد نقد شریعتی، باید بیفزایم به تجربه دریافته ام که آقای دکتر طباطبایی (مانند بسیاری دیگر) نه تنها چندان سخن روشن و استواری در نقد و تحلیل آرای شریعتی ندارند که حتی باید گفت به شهادت دعاوی و گفتارهای ایشان متأسفانه با آثار و آرای شخصیت مورد نقد و حتی مورد کینه خود چندان آشنا هم نیستند و احتمالا ایشان هنوز فرصت نکرده و یا صلاح ندیده اند که مجموعه آثار شانزده هزار صفحه ای شریعتی را بخوانند و در این مورد حداقل سنجیده تر و مستند و پژوهشگرانه سخن بگویند و ازاین رو غالبا به «کاهدان» می زنند. چند سال پیش در نقدی که بر یک مصاحبه طباطبایی نوشتم و در هفته نامه « شهروند امروز » در بهار 87 منتشر شد، به طور مستند نشان داده ام که صاحب این دعاوی بزرگ تا چه اندازه با شریعتی بیگانه است و تا چه اندازه با آثار و افکار وی نا آشنا و غریب. البته این بی اطلاعی و بیگانگی ایشان در مورد اغلب پژوهشگران نیز کم و بیش صادق است. می توان گمان زد که انتخاب گزینة مذموم توهین و تحقیر به مثابة یک سنت مستمر، پوششی است بر نا آگاهی و « ایز » گم کردن مدعی بزرگ زمانه ما.

n

این نامه در شماره چهارم مهرنامه مورخ تیرماه 89 منتشر شده است.         

Share:

More Posts

پاسخی به یاوه های نتانیاهو

در گذشته متنی کوتاه نوشته و در این کانال منتشر کرده ام با عنوان «بزرگترین تجربه عمر سیاسی ام» و در آن گفته ام پس

رفع یک ابهام

اشاره: در ارتباط با انتشار یادداشت اخیرم در ارتباط با محکومیت جنایات اسرائیلی ها در غزه و اخیرا لبنان یک دوست خیرخواه و علاقه مند

Send Us A Message