در پی حوادث مربوط به دهمین انتخابات ریاست جمهوری در ایران، موضعگیریهای آیتالله خامنهای در مقام رهبر جمهوری اسلامی، نسبت به این حوادث و برخی اوقات اشخاص و رهبران جنبش سبز، موجب ورود روحانیون تراز اول دیگر به این صحنه شد.
در این مدت، مسئلهی ارتباط روحانیون، بهویژه در سطح مرجعیت، با مقام رهبری و همچنین حمایت از او یا رهبران جنبش سبز، به اشکال گوناگون مطرح شده است. دیدارها و ملاقاتهای خصوصی و رسمی میان روحانیون، یا دیدار و گفتوگوی فعالان سیاسی با آنها، به پرسشهایی در این زمینه دامن زده است.
یکی از مراجع سرشناس حامی آیتالله خامنهای و دولت آقای احمدینژاد، آیتالله مصباح یزدی است. سخنان او در دیدار با طلاب مدرسهی فیضیهی قم در روز سهشنبه، هفتم اردیبهشتماه، اگرچه انعکاس محدودی در رسانههای داخل کشور داشت، اما میتواند از زاویهی مسائل یادشده پرسش برانگیز باشد.
برخی از این پرسشها را با آقای حسن یوسفی اشکوری، محقق و دینپژوه ایرانی ساکن ایتالیا، مطرح کردهام:
آقای اشکوری، جایگاه فعلی رهبری آیتالله خامنهای را در میان جامعهی روحانیون چگونه میبینید؟
به دلایلی، از همان آغاز رهبری آیتالله خامنهای، برخی بحثها، گفتوگوها و انتقادها کموبیش از ناحیهی جناحهای مختلف روحانی نسبت به ایشان مطرح بوده است.
اما بهطور خاص، بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر و ورود آیتالله خامنهای به صحنهی نزاع و فاصله گرفتن از موضع بیطرفی که لازم بود رهبری نظام داشته باشد، سبب شده است انتقادها جدیتر و فاصلهها بین رهبری و بسیاری از علما و مراجع در قم بیشتر شود. همینطور در میان نهادهای سیاسی روحانی در بلوک قدرت؛ مانند جامعهی روحانیت مبارز تهران، مجمع روحانیون مبارز تهران، جامعهی مدرسین قم و یا مجمع محققین حوزهی علمیهی قم که تاکنون جزو نهادهای ساختاری جمهوری اسلامی بودهاند و هنوز هم البته هستند، انتقادها و ایرادهای متفاوتی، مستقیم و غیرمستقیم مطرح شده که بسیاری از آنها چیز پنهانی نیستند.
در مجموع بهنظر میرسد که موقعیت اجتماعی، سیاسی و بهویژه مردمی رهبر جمهوری اسلامی ایران چندان مطلوب نیست.
آیا از گفتههای شما، میتوان اینطور نتیجهگیری کرد که انتقادات جامعهی روحانیون نسبت به آقای خامنهای بیشتر جنبهی سیاسی دارد تا فقهی؟
من این انتقادها را بیشتر سیاسی میبینم. البته از همان ۲۰ سال پیش که آیتالله خامنهای به مقام رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران انتخاب شد، این بحث مطرح بود که ایشان از مراجع تقلید نیست.
در زمانی که آیتالله خامنهای به رهبری جمهوری اسلامی انتخاب شد، هنوز قانون اساسی جدید تصویب نشده بود و طبق قانون اساسی قدیم هم ولی فقیه جمهوری اسلامی میبایست از میان مراجع مسلم تقلید انتخاب میشد. مشخص است که ایشان در آن زمان جزو مراجع تقلید نبود.
همچنین انتقادهایی که مرحوم آیتالله منتظری از همان آغاز در مورد بخشی از فعالیتها و اقدامات رهبر جمهوری اسلامی داشتند؛ ازجمله دخالت در کار حوزههای علمیه و نفی استقلال این حوزهها و از جمله حوزهی علمیهی قم، هم جنبهی فقهی و هم جنبهی سیاسی داشتند.
اگر مجموعهی این انتقادها را جمعبندی کنیم، بهنظر میرسد که امروز دیگر در میان علما و فقها چندان مسائل فقهی آقای خامنهای مطرح نیست. بهخاطر این که مشکل اصلی را در آنجا نمیبینند.
به این ترتیب، آیا سخنان امروز آقای مصباح یزدی در مدرسهی فیضیهی قم را نیز در این جهت میبینید که شبههها راجع به مرجعیت و فقاهت برطرف شود؟ ایشان به مرجعیت کلی اشاره کردند و گفتند: «امام راحل هم در آغاز انقلاب مرجعیت کلی نداشتند و در کنارشان مراجع دیگری هم بودند».
اخیراً گرایش آشکاری در برخی از مقامات عمدتاً روحانی حامیان رهبری دیده شده و آن این است که در طول این یک سال، به تعبیر خودشان، جنبش سبز و «سران فتنه»، در مقام نفی ارزشهای انقلاب، نفی خط رهبر فقید انقلاب و همینطور در مقام مخالفت با اصل نظام قرار دارند. تاکنون چنین تبلیغ میکردند.
ولی برخی از این سخنگویان در یکی دو هفتهی اخیر، آشکارا تغییر جهت دادهاند و موضع نقدشان را عمدتاً از این منظر متوجه رهبران جنبش سبز و کل این جنبش در ایران میکنند که اینها میخواهند مقام رهبری را نفی کنند، یا با رهبری مخالفت کنند و یا در مقام تغییر رهبری هستند.
چند تا از این نشانهها را که طی یکی دو هفتهی اخیر در مطبوعات منعکس شده است، بیان میکنم: بهعنوان نمونه آقای عسگراولادی در یک سخنرانی میگوید: «اصلاحطلبان باید بدانند که رهبری بهتر از رهبر فعلی نداریم».
آقای جنتی، آقای سید احمد خاتمی، محمد یزدی، محمد جواد لاریجانی هم در این دو هفته صریحاً در اینباره موضع گرفتهاند و سران جنبش سبز را متهم کردهاند به این که در مقام برکناری و تضعیف رهبری هستند و با رهبری مخالفاند. در حالی که تاکنون مسئلهی رهبری کمتر مطرح بود و اگر هم بود در حاشیه بود.
بهنظر شما در شرایط فعلی چرا چنین تاکیدی را ضروری میدانند؟
بهنظر میرسد که خود حامیان خیلی جدی دولت و رهبری فعلی، به این نتیجه رسیده باشند که مشکل اصلی، حداقل در یکسال اخیر و در تغییر و تحولات جدید بعد از انتخابات دهم، نوع عملکرد رهبری است که البته موجب نارضایتی جامعه و مردم هم شده است.
بههمین دلیل است که الان آمدهاند در مقام بقای رهبری سخن میگویند یا در تایید و تقویت رهبری برآمدهاند. این حرفها در مجموع نشان میدهد که میخواهند این ضعف را به شکلی جبران کنند.
صحبتهای امروز آقای مصباح هم باز حاوی همین پیام است. دو نکته را میتوان از میان حرفهای ایشان استنباط کرد: یکی این که رهبری فعلی درست است که اعلم و افقه و در سطح مراجع درجه اول نیست، اما در عین حال چون درایت و سیاست دارد و آشنا به مسائل زمان است، باید از او حمایت کنیم.
مسئلهی دومی که بهراحتی میشود از حرف ایشان استنباط کرد، این است که آقای مصباح دارد بهطور غیرعلنی و مبهم به پرسشهای علما پاسخ میدهد. چون اخیراً این پرسشها و مشروعیت رهبری از نظر فقهی در زمینههای مختلفی در میان علما هم مطرح شده، و آقای مصباح دارد به آنها پاسخ میدهد.
ایشان در واقع میپذیرد که آقای خامنهای شرایطی را که این علما میگویند ندارد، اما مسئلهای نیست. بهخاطر این که ارجحیت دارد. بعد هم با آیتالله خمینی الگوسازی میکند. در حالی که این الگوسازی اساساً قیاس معالفارق است، برای این که آن مربوط به اوایل نهضت بود.
اما شاید بشود نکتهی متفاوت و تازهای نیز در سخنان آقای مصباح دید و آن این که ایشان برای اولین بار به قبول ولایت از طرف مردم اشاره کردند و حتی گفتند که «حاکمیت فقیه با رضایت مردم ممکن است». این بیان تازه چه معنایی میتواند داشته باشد؟
این حرف ایشان اگر به همین شکل مطرح شده باشد و اگر ایشان بخواهند ملتزم به پیامدهای منطقی این سخن باشند، در تعارض با کل ادعاهای ایشان در گذشته قرار میگیرد که بارها تاکید داشتند، ولایت فقیه همانند و همسنگ ولایت پیغمبر و امامان معصوم است و امری کاملاً الهی است. مردم چه بخواهند و چه نخواهند او ولی مردم است و باید او را بپذیرند.
ولی آنطور که من آقای مصباح را میشناسم، برخلاف خیلی افراد دیگر، آن اندازه هوش و درایت دارد تا حرفی که میزند، سنجیده بزند. بههمین دلیل، در میان مسئولان روحانی جمهوری اسلامی، حرفهای آقای مصباح را باید جدی گرفت. همانگونه که حرفهای آقای جنتی و یا آقای شیخ محمد یزدی را نباید چندان جدی گرفت.
آقای اشکوری، بر اساس میزان سنجیدگیای که برای گفتار آقای مصباح، هوش و ذکاوت ایشان قائل هستید، با توجه به شایعاتی که در مورد بیماری آقای خامنهای بر سر زبانها است، آیا ممکن است آقای مصباح در آینده، خود را در مقام رهبری متصور شده باشد؟
من نمیتوانم دربارهی این که خود ایشان چنین نظری دارد یا خیر، یا دقیقا از نیت ایشان پرده بردارم. ولی مسلم این است که جناح تندروی حاکمیت جمهوری اسلامی شخصی مناسبتر از ایشان برای تصدی مقام رهبری جمهوری اسلامی ندارد.
بهخاطر این که آقای مصباح در قیاس با بسیاری از روحانیون دیگر هم از دانش حوزوی، فقهی و فلسفی برخوردار است، هم هوش و درایتی دارد و در هرحال در مجموع دارای مدیریت و تفکر و ریشهی مشخص سیاسی است.
منتها اساساً نمیشود نه تنها برای یک سال و دو سال آینده، حتی برای هفتهی آینده هم گمانهزنی کرد. بهدلیل این که اگر بنا شود رهبر جدید انتخاب کنند، با این فرض که رهبر فعلی برکنار شود، آن روز را من پایان جمهوری اسلامی میبینم.
یعنی آن روز چنان بحرانی ایجاد خواهد شد که دیگر نشانی از هیچ چیزی باقی نخواهد ماند. چه بسا بین جناحهای قدرت، جنگ داخلی و حتی جنگ نظامی دربگیرد که در آن صورت به آقای مصباح و امثال ایشان اصلاً فرصتی داده نخواهد شد. اما اگر در شرایط عادی بخواهند انتخاب کنند، جناح تندرو قطعاً کاندیدایی جز ایشان نخواهد داشت.
اما وضعیت جمهوری اسلامی و تناقضها و تضادهای درونی ساختار حقیقی و حقوقی قدرت، چندان عمیق و ریشهدار است که بهطور کلی، دیگر بعد از این بهراحتی نمیتوانند روی یک نفر توافق کنند.
اگر در شرایط خاص ۱۴ خرداد سال ۱۳۶۸ و در یک فضای ویژهی عاطفی، نشستند و یک صبح تا غروب بالاخره یک نفر را انتخاب کردند، الان دیگر چنان همدلی و چنین شرایطی وجود ندارد.
امروز دیگر نه چنان اتحادی در درون قدرت وجود دارد، نه چنین وضعیتی در جامعه و امکان پذیرش در جامعه وجود دارد و نه چنین هماهنگی و همدلیای در میان خود روحانیت وجود دارد.