سخنی با اهل انصاف

 چندی پیش جوانی به نام محمدرضا شکوهی فرد در مقاله ای که در دهم فروردین ما در سایت گویا منتشر کرد، به مناسبتی ( که البته چندان تناسبی هم نداشت ) سخنانی نادرست درباره اینجانب گفت و من نیز رور بعد پاسخی به وی داده که در همان رسانه منتشر شد. از آنجا که در آن گفتار و پاسخ نامی نیز از جناب آقای ابوالحسن بنی صدر به میان آمده بود و من نیز سخنان انتقادی و گله آمیزی در مورد ایشان گفته بودم، بلافاصله با واکنش شتاب آلود و تند و بعضا اهانت آمیز برخی از حامیان و طرفداران جناب بنی صدر مواجه شد و در دنیای مجازی و رسانه کاغدی خشم و خشونت بی دلیل خود را نشان دادند. از جمله جناب شکوهی نیز جوابیه ای در پاسخ من نوشت که در همان جا انتشار یافت. در پی آن شخص دیگری به نام ج. پاک نژاد مقاله ای در قالب نامه سرگشاده خطاب به من نوشت و در رسانه های اختصاصی جناب بنی صدر منتشرکرد. ایشان نیز بر همان سیاق، البته بل زبانی متین تر، به نقد و نفی گفتار من در آن حوابیه پرداخت و با طرح پرسشهایی از من مصرانه خواستند که پاسخ دهم. امروز نیز شخص دیگری به نام شهاب جم باز در سایت گویا مطالبی در نقد من نگاشت که البته از زبان و بیان مناسب تری از همگنانش استفاده کرده بود و این جای سپاس دارد.

و اما من، به دلایلی، تمایلی به پاسخگویی به این پرسشها و یا انتقادات نداشته و ندارم. مهمترین دلیل من، که البته چندان شخصی هم نیست، این است که پرداختن به گذشته در شرایط کنونی، به رغم هر توجیه احتمالی، مسألة اصلی مردم ایران نیست و نمی تواند پاسخگوی مشکلاتی باشد که مردم ایران با آن دست و پنجه نرم می کنند. افزون بر آن، چنین جدل و جدال در فضای مجازی اینترنت و میدان غیر واقعی که برای بعضی با معنا است، برای من معنایی ندارد. از این رو از ارائه پاسخ مستقیم به مطالب جناب پاک نژاد و شهاب جم خود داری کردم. دلایل این استنکاف فراوان است. اما، جز آنچه گفته شد، می توانم به دو نکته دیگر اشاره کنم. یکی نامناسب بودن فضا و شرایط برای چنین جدالها و گفتگوها است، به ویژه که قطعا موجب سوء استفاده اقتدارگرایان خواهد شد. دیگر اینکه طرح مباحث مربوط به جریان عزل بنی صدر در خرداد سال شصت، به رغم اهمیتی که این رخداد به مثابة یک فصل مهم در تاریخ انقلاب و تحولات سالیان نخست عمر جمهوری اسلامی دارد، و به ویژه شخص ایشان و نقش وی در ایران امروز و جنبش جاری در کشور تقریبا بلاموضوع است. کسانی که با وقعیت ایران امروز و نسل سبزپوش داخل و خارج میهن آشنا هستند، به خوبی می دانند که بحث و جدال در این زمینه خاص اتلاف وقت است.

در عین حال این وجیزه را به قصد بیان چند نکته ( نه پاسخ دوستان ) و عمدتا برای اهل انصاف می نویسم و با ین نوشته نقطه پایانی بر این گفتگوی بی فرجام می گذارم:

1 – دیدگاهها و نقدها و پرسشهای دوستان بر چند پیش فرض اساسی استوار است و روشن است تا در مورد پیش فرضهای هر نظریه ای توافق نباشد، در استنتاج ها و جمع بندی ها نمی توان به توافق رسید. منتقدان حامی جناب بنی صدر بر این باورند که ایشان صرفا به دلیل آزادی خواهی و دفاع از قانون و دموکراسی و حقوق مردم مورد خشم مستبدین قرار گرفته و در نهایت بر ضد ایشان کودتایی انجام شده و امروز ایشان نماد آزادی و استقلال و دموکراسی و عدالت در ایرانند. بویژه یکی از دلخستگان ایشان تا آنجا پیش رفتند که صریحا ایشان را « تیزاب » ی دانستند که با آن میزان صداقت و لابد آزادی خواهی هر فردی و جریانی سنجیده می شود.

اما من، ضمن احترام برای ایشان به چند دلیل مشخص، با هیچ یک از این پیش فرضها و یا استنتا جها موافق نیستم و طبعا بر این رأی نیز ادله و شواهدی قانع کننده و قابل ارائه دارم. در این صورت گفتگوی محدود رسانه ای ما به کجا خواهد رسید و چه سودی خواهد  داشت؟ در واقع اختلاف دیدگاه جدی تر و بنیادی تر آن است که بتوان با چند جمله و حتی چند مقاله و پرسش و پاسخ فیصله داد و احیانا به توافق و تفاهم رسید. فکر نمی کنم دوستان نیز منکر این دعوی باشند.

2 – چنانکه در مقاله جوابیه نوشتم اگر برخی اشتباهات مهلک جناب بنی صدر در دوران زمامداری اش و به ویژه استمرار آن در دوران پس از خروج از کشور نبود، احتمالا نه خود به چنان سرنوشتی دچار می شد و نه تبعات زیانبار آن دامن مردم و جریانهای سیاسی و فرهنگی را می گرفت. این صد البته ربطی به اعمال و گفتار جریان رقیب ندارد و لذا دوستان تلاش نکنند با فهرست کردن خلافکاریهای دیگران ایشان را از زیر تیغ نقد در امان نگهدارند. چنانکه اشتباهات بنی صدر و یا مجاهدین و هر جریان دیگری جوازی و توجیهی برای آن همه خشم و خشونت و جنایت از سوی حاکمیت نیست و نمی تواند باشد. حال شما از من دلیل و سند و یا سخنان پژوهشگرانه می خواهید، اما شما به خوبی می دانید که ارائه مطالب برآمده از یک پژوهش کامل و استدلال مکفی و مستند در حوصله یک و یا چند مقاله نیست. چرا که در این زمینه باید پرونده سه سال اول انقلاب و به ویژه دوران زمامداری جناب بنی صدر را گشود و نیز عملکرد جناب ایشان را در خارج از کشور  به دقت و همه جانبه مورد کاوش قرار داد و آنگاه به داوری رسید. این کار در شرایط کنونی ممکن نیست. افزون بر آن دوستان به گونه ای از سخنان جامع و پژوهشی صحبت می کنند که گویی خود و دوستانشان چنین کرده اند.

به هرحال اینکه من به عنوان یک نماینده در جریان استیضاح چه رأیی داده ام، درست یا غلط، اهمیتی ندارد، آنچه مهم است گفتارها و رفتارهای شخصیتی در قد و قامت نخستین رئیس جمهور یک نظام انقلابی – اسلامی نوپا است که به هرحال موفقیت و یا شکست او می توانست ( و توانسه ) در سیر تحولات یک کشور اثر بگذارد. اگرقرار است امروز من به عنوان یک نمایندة عادی مجلس، نماینده ای که به دلیل افکارش و از جمله به اتهام حمایت از رئیس جمهور بنی صدر در حوزه انتخابیه اش منزوی بود و مطرود « امت حزب الله »، پاسخگوی افکار و تشخیصم باشم، که در جای خود درست است و عادلانه، قطعا رئیس جمهور به عنوان شخصیت دوم نظام به مراتب بیشتر در معرض پرسشها و انتقادها است و اخلاقا و قانونا ملزم است به پرسشها پاسخ دهد. به ویژه همان افرادی که به ایشان رأی داده اند و هنوز اکثرا زنده اند، یکی اش من، پرسشها و حداقل ابهاماتی دارند و انتظار دارند که منتخب شان به آنها پاسخ در خور دهد. دوستان بدانند که استفاده از اصطلاح مبهم و مخدوش و جعلی « وسط بازی » نمی توان گریبان خود را از پرسشگری ها رهانید؛ اصطلاحی که آشکارا از تفکری پرده می بردارد که تمامیت خواه است و انحصار طلب و فقط خود را حق می داند و دیگران را باطل و در این میان صد البته « وسط » و منطقه خاکستری نیز وجود ندارد. در این تفکر یا علی هستی و حامی علی و یا معاویه و حامی او و گرنه عمرو عاصی ( این سخنی بود که جناب بنی صدر در دیدار با ما نمایندگان فراکسیون مستقل و در عین حال حامی اما منتقدشان در مجلس اول گفتند ).

3 – به این دوستان معترض صمیمانه عرض می کنم که در کلام من چه بود که چنین برآشفته شدید و چنین چشم خود را بستید و خشم و زبان خود را رها کردید و برخی از شما حتی از هیچ توهینی نیز ابا نکردید؟ وقتی مدافعان و تربیت یافتگان « گفتمان آزادی » پس از سی سال چنین بی پروا باشند و به هیچ معیار اخلاقی و دینی پایبندی نشان ندهند و کسی را که در سی سال پیش به شخصیت مورد علاقه شان رأی منفی داده است، چنین به باد توهین و حتی تهمت می گیرند و تمام زندگی و عملکرد شناخته شده او را یکسره نادیده می انگارند و حتی منفی ارزیابی می کنند، دیگر از ذوب شدگان در ولایت فقیه وطنی خودمان چه انتظاری؟ البته گویا اشکال در اصل ولایت مطلقه و « ذوب شدن » در ولایت نیست، بلکه فقط مشکل در مقام ولایت عظما است و از این رو اختلاف در مصداق است نه در مفهوم!

خودمانیم وقتی شما نقد همدلانة کسی که روزی به بنی صدر رأی داده و تا اواخر دوران ریاست جمهوری اش از او حمایت کرده و حتی پس از رأی به عدم صلاحیتش تا سالیانی از برخی از حقوق اجتماعی اش محروم بوده و در ده سال پیش در دادگاه انقلاب در این مورد بازجویی شده و تا کنون نیز به طور علنی در سطح رسانه ها یک کلام در نقد او سخن نگفته است، بر نمی تابید و حاضرید برای تخریب این یک لاقبا دست به هرکاری بزنید، با دیگراندیشان جدی و به ویژه با مخالفان فکری و سیاسی تان چه می کنید؟ انصاف را کمی بیندیشید! فکر نمی کنید به گفتة زنده یاد شریعتی شما دارید از شخصیت مورد علاقه تان بد دفاع می کنید؟

4 – و کلام آخر. با این همه اگر دوستان اصرار بر گشودن باب بحث و گفتگو پیرامون کارنامه نخستین رئیس جمهور ایران دارند، بسم الله! شایسته است که شخص جناب ایشان داوطلب شوند و خود با شهامت برای گسترش گفتمان آزادی و الغای سانسور و تعمیم امامت، فتح باب کنند و اجازه دهند که موافقان و منتقدان و پرسشگران و آگاهان سخن خود را بگویند و در نهایت، حتی اگر طرفهای بحث به توافق نرسیدند، باکی نیست، حداقل بر آگاهی مردم و جوانان می افزاید و این کاری است بایسته و درخور تحسین. در این صورت مجالی پیدا خواهد شد برای بسیاری از دوستان و همکاران قدیمی ایشان تا ناگفته های خود را بگویند. البته در این میان من نیز سخنم را خواهم گفت و در مباحثه شرکت خواهم کرد. دوستان خاطرات و یا نوشته های متعدد ایشان را در این زمینه به رخ نکشند، زیرا دیگران هم خاطرات بسیار نوشته اند، و روشن است که منظور چندگویی و استفاده از خرد و دانش جمعی است نه تک گویی و خرد فردی.

در مورد اصرار دوستان مبنی بر اعلام مواضع اینجانب در مورد عملکرد مسئولان جمهوری اسلامی در این سی سال، خواسته بایسته ای است اما پیشنهاد می کنم این خواسته در داخل کشور صورت بگیرد، چرا که در خارج از کشور سخن گفتن و از رقیب انتقاد کردن و احتمالا شعار دادن ممکن است به « لاف در غربت » تعبیر شود و این البته هنری نیست. چنانکه در این سی سال بسیاری در داخل همین کار را کرده و البته غالبا تاوانش را هم داده اند. حتی شماری از همین اصلاح طلبان منفور! و به تعبیر بسیار دلنشین و محترمانه یکی از همین دوستان « کوتولوهای اصلاح طلب »! در حد توان و مقدورات چنین کرده اند و می کنند.

در خانه اگر کس است، یک حرف بس است!                 

Share:

More Posts

از واشگنتن تا لس آنجلس

چون نمی توانستیم صحبت کنیم از طریق تلفن و آیفن باز آن و با ترجمه یک ایرانی (که بعدا دانستم که از همکاران همانجا است)

سفر از ایتالیا به آمریکا

شنبه 1 آذر 88 / 21 نوامبر 2009 طبق قرار قبلی روز پنجشنبه از ایتالیا به لس آنجلس آمدیم و اکنون در شهر اورنج کانتی

Send Us A Message