جلسه ششم: پنجشنبه ۱۸ دی 88 / ۷ ژانويه 2010
هخامنشیان
در این بخش در آغاز به پارس و انشان اشارتی خواهیم کرد و آنگاه فقط فهرست پادشاهان پارسی را تقدیم می کنم و بعد چند نکته دربارة کوروش و داریوش باز می گویم و در نهایت اشارتی به برخی خصوصیات امپراتوری هخامنشی می کنم و نیز اشارتی به علل زوال این شاهنشاهی بزرگ خواهیم داشت.
پارس و انشان
هخامنشیان از پارس ( استان فارس کنونی ) برخاستند.
به گفتة دیاکونوف پارس ( پارسیس یونانی ) نامی است مادی. آن را پرسید و پرسه و پارسه و پارسوماش هم گفته اند.
اما انشان جایی است در پارس که محل اسکان پارسیان نخستین بود. پارسیان یکی از سه قوم بزرگ مهاجر بودند که در اواخر هزارة دوم و یا اوایل هزارة اول به پارس آمدند و در انشان پارس ساکن شدند ( دو قوم دیگر مادی ها در ماد و پارتها در پارت ). مکان واقعی انشان دانسته نیست اما غالبا آن را در مرودشت کنونی می دانند. انشان در آغاز تابع و خراجگزار آشور بود و بعد عیلام و در نهایت دولت ماد.
خاندان هخامنشی در انشان
از اواخر قرن هفتم سلسله فرمانروایان هخامنشی پدید آمد.
بنیادگذار سلسله شخصی بود به نام هخامنش ( به معنای اندیشه اتحاد ). از حدود 700 تا 675
چیش پش ( 675 – 640 )
کوروش ( کوروش اول )
کمبوجیه ( کمبوجیه اول )
کوروش دوم ( کوروش کبیر )
شاهان هخامنشی
1 – کوروش ( 550 – 529 )
2 – کمبوجیه ( 529 –
3 – بردیا یا گئومات (
4 – داریوش اول (
5 – خشایارشا ( 485 – 467 )
6 – اردشیر اول ( 465 – 424 )
7 – خشایارشا دوم ( 424 )
8 – سغدیانوس ( 424 )
9 – داریوش دوم ( 424 – 405 )
10 – اردشیر دوم ( 405 – 359 )
11 – اردشیر سوم ( 359 – 338 )
12 – آرسس ( 338 – 336 )
13 – داریوش سوم ( 336 – 330 )
کوروش به چند ویژگی مهم نامبردار است:
1 – هوشمندی و بویژه درایت در ملکداری ( حداقل خشونت، رعایت حال بزرگان و مردمان اقوام مغلوب، استفاده از تجارب و میراث تمدنی گذشتگان، توان مدیریت فوق العاده و توجه گسترده به سازندگی امپراتوری )
2 – جنگاوری و شجاعت در حد یک نابغه نظامی
3 – برخورد انسانی با فرهنگها و ادیان و پیروانشان
در مورد ویژگی اخیر بحث فراوان است. اما صرفنظر از خصلت و یا انگیزه های شخصی که از دیدگاه یک مورخ چندان قابل اثبات نیست، به چند دلیل می توان اشاره کرد:
1 – ضرورت سیاستمداری و تدبیر ملکداری
2 – عدم پایبندی کوروش به دینی خاص
3 – در مورد یهودیان: قرابت فکری با محوریت یکاپرستی
ضمنا آزادی مذهبی در آن زمان امر رایجی بود. از این رو تقریبا تمام فاتحان با دین و آداب دینی مردمان سرزمین مغلوب معمولا کاری نداشتند. اسکندر هم کاری با عقاید دینی مردمان مغلوب مصر و آسیای صغیر و ایران و هند نداشت.
در همین جا باید اشاره کرد گرچه اقدام کوروش در بابل و کتیبة او ( مشهور به منشور حقوق بشر کوروش ) ارزشمند است اما به واقع امر تازه و استثنایی نیست و حداقل آن است که نمی توان از آن با عنوان اعلامیة حقوق بشر یاد کرد.
در عین حال خشونت در کارنامة کوروش کم نیست. پیر بریان در این باب به تفصیل تحقیق و بحث کرده است. او می نویسد که حتی فتح بابل نیز با خشونت و حتی سوزاندن مردمان یک منطقه ممکن شد. کتیبه های او را در بابل روحانیونی نوشته اند که از یک سو از پادشاه پیشین خود به دلایل مذهبی و اجتماعی ناراضی بودند و از سوی دیگر مداح حاکم جدید بودند. این البته رسم روزگار بود. چنان که بزرگان و سرداران ایرانی نیز در برابر اسکندر چنین کرده اند.
مطلب مهم دیگر ماجرای « ذوالقرنین » است که شماری از پژوهشگران کوروش را مصداق ذوالقرنین قرآن دانسته اند. شاید بتوان گفت که در میان مصادیق ذوالقرنین، انطباق آن با کوروش قابل قبول تر باشد اما اگر گزارش قرآن را تاریخی فرض کنیم، به نظر می رسد که نمی توان آن را با کوروش منطبق کرد.
اگر این فرض را قبول کنیم، جای این پرسش است که چگونه قرآن عربی از یک پادشاه ایرانی، که هر گز به ایرانیان نظر مساعد نداشتند، چنین ستایشگرانه سخن گفته است؟ البته همین امر در مورد زرتشت و اهل کتاب دانستن دین او نیز مطرح است.
براى استماع سخنرانى بر روى کلید Play کلیک کنید.
[Audio:2010-01-07.mp3]