« تصویر» نظام « جمهوری اسلامی ایران » را می توان در سه « قاب » تماشا کرد: تصویری که مسؤلان جمهوری اسلامی ارائه می دهند، تصویری که مخالفان و اپوزیسیون برانداز نظام به نمایش می گذارند و تصویری که منتقدان و یا اپوزیسیون قانونی و یا بخشی از مردم ایران عرضه می کنند. اگر از این منظر به تصاویر ایران، بویژه در خارج از کشور، نگاه کنیم، این تصاویر چندان با هم متفاوت و گاه متعارض اند که شباهت زیادی با هم ندارند و حتی گاه چنین می نماید که تصویر کنندگان ایران و حکومت جمهوری اسلامی از سه کشور و یا سه حکومت متفاوت سخن می گویند. در این گفتار می کوشم که نمایی، هرچند به دلیل ضیق مجال مبهم، از این تصاویر ارائه دهم.
ایرانی که حاکمان ایران و بویژه جناح اقتدارگرای نظام جمهوری اسلامی تصویر می کنند، ایرانی است که در پناه « نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران »، آباد است و همراه با بهبود روز افزون وضعیت مادی و رفاهی مردم و حداقل شتابان به سوی آبادانی و تأسیس تمدن اسلامی، آزاد است و تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری دینی در بیشترین حد آن به گونه ای که آزادی در ایران اسلامی به مراتب از همه جای دنیا بیشتر است، دارای امنیت کامل در تمام وجوه زندگی ( اقصادی، سیاسی، قضایی، فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی و…. ) است، داری اخلاق و معنویت بی نظیر و یا کم نظیردر جهان است، دین مداری متعالی و ناب برآن حاکم است و الگوی یک حکومت و جامعه اسلامی در جهان اسلام و پیشتاز جنبشهای اسلامی در مبارزه با استکبار جهانی است. در این تصویر یا کاستی اساسا وجود ندارد و یا در قیاس با دیگر کشورها این کاستی ها کمتر است و در عین حال مسؤلیت اصلی ناکامیها نیز بر عهده مخالفان داخلی و یا مستکبران جهان است که با وجود جمهوری اسلامی منافع خود را در خطر می بینند و نمی گذارند مسؤلان ایران به خدمتگذاری برای مستضعفان ایران و جهان اهتمام کنند. در گفتارهای مکرر مسؤلان بلند پایه و دون پایه نظام « دشمن »، که اسم جمع مجموعه ای از مخالفان داخلی و خارجی نظام است، همواره در اندیشه براندازی ( از هر نوع سخت و نرم ) نظام است و این دشمن و دشمنان مانع پیروزی و استقرار نظام عدل اسلامی است. آنچه گفته شد جملگی و در واقع جمله جمله آن مستند است به دعاوی مسؤلان عالی و دانی نظام جمهوری اسلامی. البته انصاف آن است که اشاره کنم که در گفتارهای آقای احمدی نژاد بیشترین نمونه دیده می شود.
در تصویر دوم ایرانی که مخالفان بر انداز و اپوزیسیون تمام عیار ( اپوزیسیونی که جز به سقوط جمهوری اسلامی راضی نمی شود و تمام هم و غم شان سرنگونی رژیم است ) نشان می دهد، ایرانی است عقب نگهداشته شده بوسیله نظام دینی حاکم، استبدادی مطلق که هرکسی را به صرف دگر اندیشی زندان می کنند و یا می کشند، حاکمیتی است اصلاح ناپذیر به گونه ای که رهایی ملت و تحقق آزادی و دموکراسی و حقوق بشر جز با سرنگونی نظام ممکن نیست، مظاهر و آدابی مانند انتخابات و مجلس و ریاست جمهوری و مطبوعات و اختلافات سیاسی جناحها بازی است و نامی جز جنگ قدرت ندارد، فقر و فساد و بی عدالتی و انحطاط اخلاقی در سراسر کشور بیداد می کند و… در این تحلیل و در نتیجه تصویر، تئوری شناخته شده « ملت خوب و دولت بد » حاکم است و تمام بدیها از حکومت مذهبی است و مردم ایران، جز چند درصد وابستگان به حاکمیت، مخالف و در پی سرنگونی جمهوری اسلامی اند. بقای نظام تا کنون صرفا با سرکوبی و خشونت ممکن شده است.
چنان که ملاحظه می شود تصویرپردازان دو تصویر، که کوشش کردم درست و دقیق گزارش کنم، در دو نقطه مقابل قرار دارند، اما در تحلیل و تصویر نظام سیاسی حاکم و کشور ایران از یک روش استفاده می کنند و آن روش « صفر و صد » و یا « سیاه و سفید » است: اولی همه چیز مربوط به خودش و حامیان و پیروانش را خوب و موفق و در مسیر درست و حتی آرمانی می بیند و تفسیر می کند و آن یوتوپیا را به تمام مردم و « ملت شهید پرور ایران » تسّری می دهد و تمام کاستی ها و عقب ماندگی ها و فسادها ( که البته کمتر به آن اعتراف می شود » را به « دشمن » خارجی و ایادی شان در داخل نسبت می دهد و به طورکلی مخالفانش را منحرف و وابسته به دشمن و استکبار جهانی می شمارد، و دومی همه افکار و آرمانهای خود را به « ملت قهرمان ایران » نسبت می دهد و در نتیجه خود و مردم را خوب و دنبال آزادی و عدالت و حقوق بشر و دموکراسی تعریف می کند و تمام بدیها را به جمهوری اسلامی نسبت می دهد و ایران تحت امارت ملّایان را یکسره « سیاه » می نمایاند. به هرحال هردو ( پوزیسیون و اپوزیسیون ) از منطق یگانه ای پیروی می کنند و آن منطق « دیو فرشته » و یا « دیو و دلبر » است؛ منطقی که در تاریخ ایران از روزگاران کهن شناخته شده است و هنوز همگان را در اشکال گوناگون تحت تأثیر قرار داده و می دهد. « اهورا » و « اهریمن » هویت بخش ما در تمام امور است و به هر حال « ما » اهورایی هستیم و پیروز و « دیگری » اهریمنی است و شایسته ملامت و حتی نابودی.
در این میان بخش عمده ای از مردم ایران و شمار قابل توجهی از روشنفکران و هنر مندان و سیاستمداران و استادان و نوسیندگان ایرانی در داخل و خارج از کشور هستند که در قاب ذهن و در زبان قلم و رفتار شان تصویر متفاوتی از نظام جمهوری اسلامی و مجموعه واقعیتهای جاری در ایران دارند. اینان که بخش بزگترش در داخل زندگی می کنند و کم وبیش سی سال است که با جمهوری اسلامی زیست دارند، وقعیتها را سیاه و سفید نمی بینند و حداقل تا آنجا که به آگاهی و اختیار مربوط می شود، می کوشند واقعیتها را همان گونه که واقعا هستند ببینند تا بتوانند تصمیم درست بگیرند و در سرنوشت خود نقش آفرین باشند. اینان به خوبی می دانند و سخنگویانشان بارها به آن اشاره کرده اند که نه ایران جمهوری اسلامی لزوما بدترین جامعه در کره زمین است و نه مردم ایران از بسیاری از آفات اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی مبرا هستند ونه مخالفان و اپوزیسیون برانداز و غیر برانداز نظام لزوما در تمام موارد نادرست می گویند. این جریان طیف گسترده ای از مردم با دیدگاههای گوناگون و در پاره ای موارد متضاد را در می گیرد. بخشی مردم عادی کوچه و بازارند و بخشی دیگر از فرهیختاگان و درس خوانده ها و به طور کلی از طبقه متوسط و بالا تر از متوسط جامعه کنونی ایران است. نمود سیاسی این جریان را در طیف وسیع اصلاح طلبی می توان دید که با همه تنوع و دیدگاه های رنگارنگ و گاه متباین در اصل اصلاح تدریجی و به راه آوردن حاکمیت در مسیر قانون و آزادی و عدالت و حقوق بشر باور دارند و در این زمینه با استفاده از هر امکانی تلاش می کنند.
سخنان و مواضع و رفتار این سه جریان چهره پرداز را می توان در تمام امور ازجمله در کنشهای سیاسی و اجتماعی متعدد دید اما از باب نمونه می توان به سه مورد اشاره کرد: ماجرای غزه و رخداد فاجعه آمیز نابودی بخش از فلسطین، ماجرای اخیر سخنرانی احمدی نژاد در کنفرانس ضد تبیض نژادی در ژنو و امر انتخابات ادواری ایران. در رخداد غزه حاکمیت در مدت طولانی با استفاده از تمام امکانات تبلیغاتی ضمن انعکاس درست بخش سانسور شده حوادث غزه در بسیاری از رسنه های جهان، یک طرفه هر چه خواست گفت و ادعا کرد و با سانسور بخشهای مهم دیگری از حقایق، مردم ایران و چه بسا دیگر مردم خاورمیانه را در جهل نگهداشت و در نهایت خود و همفکرانش را برنده و پیروز جنگ معرفی کرد. در مقابل مخالفان حاکمیت که گویا قسم خورده اند با هر آنچه حاکمیت می گوید و می کند مخالفت کنند، از لج جمهوری اسلامی به گونه ای دیگر دست به سانسور و قلب واقعیت و فاجعه زدند و حتی مستقیم و غیر مستقیم از فاجعه آفرینان جانبداری کرده و به توجیه فاجعه پرداختند. در جنجال سخنان رئیس دولت ایران در ژنو نیز دقیقا همین گونه اتفاق افتاد. احمدی نژاد و یارانش در تهران جشن گرفته و از « فتح الفتوح » خود سخن می گویند و مخالفان آشتی نا پذیرنیز( عمدتا در خارج از کشور) یکسره بر وی می تازند و چشم خود را برحقایق دیگر بسته اند و عملا به توجیه آنچه در اسرائیل و جهان می گذرد می پردازند. آنچه در این میان فراموش شده است، برخی سخنان احتمالا درست احمدی نژاد و یا رفتار نادرست دیگران است. ماجرای انتخابات ادواری ایران نیز روشن است و دیدگاهها برهمه آشکار است. از نظر جمهوری اسلامی ایران دموکراتیک ترین انتخابات در ایران برگزار می شود و بر همه شرعا واجب است که به هرشکل و در هرحالت شرکت کنند و رأی بدهند و از نظر مخالفان نیز درست برعکس انتخابات اساسا بلا موضوع است و مردم در هر حال نباید شرکت کنند و معمولا چنین استدلال می شود که این انتخابات ربطی به مردم و ملت ندارد و فقط مربوط به حاکمیت است.
از نظر اینان هرچه که بر عمر جمهوری اسلامی بیفزاید تحریم است. اما چگونه و تا کی باید صبر کرد تا عمر جمهوری اسلامی تمام شود، هیچ کس نمی داند!
اگر رسانه های وابسته به دو طیف متخاصم را در نظر بگیریم و سخنانشان را بشنویم، دیدگاههای دو طرف و ذهن و زبان آن دو را در قیاس با هم به خوبی ملاحظه می کنیم. مثلا صدا و سیمای جمهوری اسلامی و مطبوعات حکومتی را با رسانه های مخالفان در خارج کشور مقایسه کنید. تفاوت اخبار و اطلاعات ارائه شده در مورد ایران و حتی جهان چندان متفاوت و غالبا متضاد است که به سادگی نمی توان فهمید که این دو طیف رسانه از یک کشور و از یک مردم سخن می گویند.
واپسین کلام این است که برای رفع هر گونه سوء تفاهم بگویم که در این گفتار نه قصد داوری در مورد حاکمان ایران و اپوزیسیون آن در کار است و نه اثبات و نفی هیچ چیز و هیچ کس و یا گروهی، فقط می خواستم به یک آسیب مهم اجتماعی در ایران اشاره کنم و آن افراط و تفریط در کارها و یا سیاه و سفید دیدن همه چیز ازجمله امر سیاست و داوری در باره « خود » و « دیگری » است که به گمان من تا کنون از این آسیب بسیاز زیان دیده و خواهیم دید. اگر در بر همین پاشنه بچرخد، سوگمدانه باید گفت:
« این قافله تا به حشر لنگ است »!