در همه جای دنیا و در تمام انتخابات احزاب و کاندیداهای عرضه شده به مردم برنامه های خود را به مردم عرضه میکنند و اهداف و برنامه های خود را به صورت شعار و در قالب واژگانی روشن و شفاف و تا حدودی فرموله شده اعلام کرده و میکوشند رأی دهندگان را قانع سازند تا به آنان رأی دهند. معمولا برای آگاه کردن مردم و قانع کردن آنان از هر شیوه و ابزاری استفاده میشود. چرا که « در دل دوست به هرحیله رهی باید کرد »! این شعارها و اعلام برنامه ها و تبلیغات انتخاباتی از الزامات و مقدمات ضروری انتخابات و نظام پارلمانی است و از اصل آن تقریبا گریزی نيست.
در کشور ما نیز، که ظاهرا صد سال است که پارلمان داریم، در هر انتخاباتی شاهد رقابتهای انتخاباتی و تبلیغات انتخاباتی از سوی احزاب و سازمانها و جریانهای سیاسی و بویژه کاندیداها هستیم. در زمان پهلویها چندان از رقابت و برنامه و حتی تبلیغات انتخاباتی خبری نبود اما در سی سال اخیر به دلایل مختلف و اجتناب ناپذیر انتخابات بیش از گذشته از مهم شده و در نتیجه رقابت و تبلیغات در هر انتخاباتی جدی تر و اثرگذارتر از همیشه در جریان است و در اشکال گوناگون خود را نشان میدهد. بویژه در دوازده سال اخیر ( پس از رخداد مهم جریان اصلاح طلبی مشهور به جنبش دوم خرداد )، انتخابات و تبلیغات انتخاباتی اهمیت افزون تری پیدا کرده است.
تا اینجای کار نه تنها بی اشکال است، که هم خوب است و هم گریز ناپذیر، اما آنچه که جای بحث و تأمل و حتی ایراد دارد چگونگی و ماهیت و عرض و طول انتخابات و تبلیغات انتخاباتی در ایران کنونی و در فضای آشفتة جمهوری اسلامی است. اکنون کاری به اصل انتخابات و سرنوشت تراژیک آن در جمهوری اسلامی ایران ندارم، بلکه فقط می خواهم اشارتی به تبلیغات انتخاباتی بکنم که در طی این سه دهه هر سال در ایران با آن مواجه ایم.
در ایام انتخابات در سالیان اخیر معمولا دو چیز خیلی رایج می شود. یکی تظاهر و ریاکاری و تلاش برای جلب نظر حاکمیت و حاکمان و یا توده های مردم مذهبی از طریق اظهار مسلمانی و تقید به قیودات دینی است که بسیار رایج شده و هروز به شکل آشکارتر و در عین حال مبتذلتر خود را نشان میدهد. دلیل آن نیز روشن است. حاکمیت در طول این سی سال هر روز به فرمالیسم مذهبی بهای بیشتری داده و در واقع در دام فرمالیسم دینی در غلطیده است. در این حال و هوا برای افرادی که میخواهند زندگی کنند و یا از شغل و امنیت شغلی و منزلت اجتماعی بر خوددار باشند و مخصوصا برآنند که وارد حوزة محدود حاکمیت شوند، راهی جز هماهنگی و انطباق ریاکارانه با این فرمالیسم نیست. نفاق مذهبی محصول گریز ناپذیر این سیاست دین مداری اجباری و فرمالیسم منحط است. وقتی مأموران شورای نگهبان از همسایگان کاندیداهای مجلس و احتمالا ریاست جمهوری در بارة نماز خواندن و یا اعتقاد به نظام سیاسی و ولایت فقیه و ولی فقیه و یا آداب دینی دیگر میپرسند و در نهایت حتی گاه روحانیان شناخته شده و شماری از واعظان و امامان جماعت مساجد را به دلیل عدم التزام به دیانت و شریعت رد صلاحیت میکنند، کاندیداها چاره ای جز این ندارند که به هرشکلی که شده یا صادقانه از دیانت خود دفاع کنند و یا به ریا و نفاق متوسل شوند و با توسل به شیوه های غیر اخلاقی و ضد دینی خود را دیندار بنمایانند. یکی دیگر از پدیده های دوران انتخابات ادواری ایران، وعده و وعیدهایی برای آینده و در روزگار پس از پیروزی در انتخابات است. گفتیم که وعده و ارائه برنامه امری طبیعی در هر انتخاباتی است اما در ایران، آن هم در غیبت نظام حزبی و فقدان احزاب واقعی و قدرتمند، اولا این اشخاص اند که عمدتا به صورت شخصی برنامه میدهند ( گرچه اساسا چندان برنامه ای در کارنیست ) و ثانیا حداقل در موارد بسیاری این کاندیداها وعده هایی میدهند و اموری را به عنوان برنامه خود مطرح میکنند که یا اصولا در حیطة وظایف نماینده پارلمان و یا رئیس جمهور نیست و یا با توجه به محدودیتهای قانون اساسی و دیگر قوانین نوشته و نا نوشته و تصلب ساختارهای حقیقی و حقوقی نظام حاکم انجام آنها از توان یک نماینده و یا رئیس جمهور خارج است. ممکن است در طرح وعده ها و خواسته ها صداقت وجود داشته باشد اما اشکال اساسی این نوع وعده دادنها و طرح شعارهای نشدنی این است که از یک سو بر جوً بدبینی به افراد و اشخاص و نیز نظام حاکم میافزاید و از سوی دیگر رأی دهندگان و در واقع عموم ملت را از سیستم پارلمانی و نظام دموکراتیک و انتخابات دور و حتی بیزار میکند. وقتی چنین وعده دادنهای بی پشتوانه و غیر عملی رایج و عمومی شود، نتیجهای جز رواج بدبینی و ریا و نفاق در میان عموم مردم ندارد. چنان که تا کنون نیز چنین بوده است.
مثلا زمانی که کاندیدایی در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایران فعلی وعده میدهد که اصولی از قانون اساسی را تغییر میدهد و یا حکم حکومتی را اجرا نمیکند و یا وعده های حقوق بشری میدهد، خود میداند که در ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی کنونی چنین وعده هایی شدنی نیستند و بویژه رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران از چنین توان و امکانی بر خوردار نیست. دلایل آن روشن است. نه قانون اساسی ( از جمله اصول مربوط به ولایت مطلقة فقیه و نیز اصل مربوط به چگونگی بازنگری در قانون اساسی ) چنین اجازه ای را به رئیس جمهور میدهد و نه این امور در حیطة وظایف رئیس جمهور است. طرفه آن که حکم حکومتی مشروط میشود به این که به نفع مردم باشد. اگر اصل حکم حکومتی مقبول باشد، گفتن ندارد که این حاکم است که مفید بودن و یا غیر مفید بودن حکم را تشخیص میدهد و به هر حال در صورت صدور چنین فرمانی برای تمام کارگزاران نظام ولایی لازم الاتباع خواهد بود. بعلاوه گوینده این سخن باید روشن کند که چرا در گذشته حکم حکومتی درست و مطاع بوده ولی امروز مفید نیست. ویا کاندیدای دیگری از جمع کردن بساط گشت ارشاد و الغای طرح امنیت اجتماعی سخن میگوید که روشن است این امر به دلایل عدیده ای ( ازجمله عدم کنترل رئیس جمهور بر نیروهای انتظامی ) از اختیار رئیس جمهور خارج است. بویژه که این بزرگواران میدانند که حتی تحقق اصول صریح قانون اساسی و امور عادی نیز در صورت مخالفت ولی فقیه ممکن نیست.
البته این یک روی سکه است. روی دیگر آن این است که طرح چنین سخنان و شعارهایی، با هر انگیزه و نیتی، دارای آثار مثبتی نیز هست. دست کم به دو نتیجه مهم می توان اشاره کرد. یکی این که گویندگان این سخنان، با توجه به این نکته مهم که آنان از مدافعان نظام ولایی بوده و هنوز نیز به آن وفادارند و انگیزة ورود خود را به عرصه های مختلف انتخابات حفظ و اصلاح نظام اعلام کرده اند، با طرح این شعارها پذیرفته اند که پس از سی سال ساختار حقوقی و حقیقی جمهوری اسلامی به طور جدی به تغییر و اصلاح و ترمیم نیاز دارد و این آگاهی و اعتراف بسیار مهم است و دارای پیامدهایی است. دیگر این که طرح این گونه مطالبات و خواسته ها، که غالبا فقط در ایام انتخابات قابل طرح در عرصه عمومی و بویژه در رسانه های زیر تیغ شدید سانسور اند، مردم را تا حدودی با مشکلات حقوقی و بن بستهای اجرایی و مدریتی کشور آشنا میکند و به هر تقدیر برآگاهی و گسترش بیداری عمومی نسبت به سرنوشت خود و مملکت میافزاید.
از این رو نباید حتی همین شعارهای نشدنی و یا آرمان گرایانه در شرایط کنونی را بی فایده و بی اثر دانست. بویژه نباید فراموش کرد که در شرایط فعلی تقریبا هیچ امکانی برای مردم و روشنفکران و منتقدان نظام حاکم برای طرح مسائل اساسی و مشکلات جدی جامعه وجود ندارد و فقط در چند ماه ایام انتخابات است که حداقل برای خودیهای نظام مجالی پیدا میشود که بخشی از افکار و آرای انتقادی در حوزة جامعه و سیاست و مسائل ملی ولو در سطح محدود را مطرح کنند. این دو فایده بسیار مهم و قابل توجه اند. البته من نمیدانم کاندیداهای اصلاح طلب تا چه اندازه به شعارهای انتخاباتی خود باور دارند و تا چه حد با طرح آنها قصد بیدارگری و ارتقای سطح آگاهی عمومی را دارند، ولی به هر حال آنان تنها کسانی اند که در سطح محدود حق دارند بخشهایی از مطالبات و مشکلات بسیار جامعه و حکومت را در عرصه عمومی بیان کنند. با توجه به این واقعیت است که بسیاری از منتقدان نظام حاکم انتخابات ادواری را صرفا به مثابة امکان و فرصتی میبینند که میتواند به رشد و گسترش آگاهی و تمرین دموکراسی و تغییرات تدریجی کمک کند. تردید نیست که طرح برخی خواسته ها در جمهوری اسلامی در شرایط انتخاباتی برخی از تابوها را میشکند و اعماق پاره ای از مشکلات و بن بستها را آشکار میکند و این روند در نهایت میتواند به اصلاح ساختاری و جدی در حاکمیت منتهی شود.
با ین همه به نظر میرسد که کاندیداهای محترم اصلاح طلب و واقعا اخلاقی و باورمند اخلاقا مجاز نیستند که شعارهایی بدهند که از آغاز روشن است که بی پشتوانه است و مردمان آگاه از آن چنین برداشت کنند که این شعارها صرفا برای اخذ رأی از مردم است و فقط مصرف انتخاباتی دارد. بویژه که پس از انتخابات ببینند که از تحقق آن وعده ها خبری نیست. در آن زمان مردم احساس مغبونیت و فریب خواهند کرد. گفتن ندارد که در این صورت احساس فریب خوردگی و یا ریاکاری در مردم بسیار زیانبار است و به انحطاط اخلاقی جامعه و ابتذال امر سیاست منجر خواهد شد. باید افزود طرح مطالبات ساختارشکنانه و آرمانی بوسیلة منتقدان و گروههای آزاد اجتماعی تابع قواعد دیگری است و ایرادی به آنان وارد نیست. اما کاندیداهای رسمی و آماده برای انجام وظایف قانونی در یک نظام قانونی اخلاقا و قانونا مجاز نستند وعده های به مردم بدهند که یا در محدودة اختیاراتشان نیست و یا از انجام آنها به هردلیل ناتوانند.