«شهروند امروز» و سوگواره‌ای بر مطبوعات ایران

من عمیقا براین باورم که ستم بر اهل اندیشه و قلم و مطبوعات و رنج آنان اکنون در ایران چندان عمیق وگسترده است که کمتر کسی از آن آگاه است و بویژه کسانی که در داخل و بیشتر در خارج ازکشور از دور دستی بر آتش دارند. باید بیفزایم که در طول حدود ۱۷۰ سال عمر مطبوعات ایران، هیچگاه فشار و محدویت علیه مطبوعات و نویسندگان و ناشران این اندازه نبوده که اکنون است. این را هم اطلاعات تاریخی‌ام به من می‌گوید و هم تجربه‌ام درطول حدوت ۴۰ سال فعالیت فکری و قلمی و مطبوعاتی من را به این باور رسانده است. در هر دو مورد توضیح کوتاهی می‌دهم.

روشن است که مطبوعات به معنای کنونی آن، پدیده‌ای است جدید و برآمده از تجارب تمدن و فرهنگ نوین غربی در این چند صد سال اخیر و از آنجا به دیگر نقاط جهان پیرامونی، از جمله کشور‌های اسلامی و ایران، نفوذ کرده و در همه جا رایج شده است. از این رو قواعد و زمینه‌ها و شرایط و شروط پدید آمدن مطبوعات و چگونگی و چرایی نقش آن نیز متناسب با همان جوامع و مقتیضات آن است. در عین حال، مطبوعات در هر کجا که باشد، چاره ای ندارد که همان قواعد و اصول و ضوابط را رعایت کند تا مطبوعات و اهل قلم و روزنامه‌نگار ( ژورنالیست ) بتواند به نقش فرهنگی و اجتماعی خود جامه عمل بپوشاند. از آنجا که مطبوعات، مانند دیگر دستاوردهای مدرنیته و جهان مدرن، خاستگاه غربی دارد، نفوذ و رواج آن در کشورهای غیرغربی و بویژه اسلامی با مشکلات و موانع و تعارضاتی روبرو است که، به رغم سابقه طولانی مطبوعات در این کشورها، هنوز مشکلات و موانع به طور نهایی حل نشده است.

یکی از این کشورها ایران است که حدود ۱۷۰ سال عمر مطبوعات آن است ( گرچه در این گفتار بیشتر از مطبوعات سخن می رود اما، به دلیل هم‌سرشتی و هم‌سرنوشتی کتاب و نشرکتاب بامطبوعات، در مورد هر دو مطبوعه صحبت خواهیم کرد ). دراین دوران تقریبا دراز، مطبوعات و نشر کتاب، تحولات مهمی در مسیر رشد و بالندگی خود دیده و فراز و فرودهای بسیاری را به خود دیده و اهل قلم و کتاب و نشر تجارب تلخ و شیرین فراوانی را پشت سر گذاشته‌اند. اما در این میان مهم‌ترین مشکل روزنامه‌ها و نشریه‌ها و کتاب پدیده شوم  سانسور حکومتی و رسمی و غیر رسمی و پنهان و آشکار اختناق و اعمال انواع آزار و فشار و محدودیت علیه اهل قلم و ارباب جراید و صاحبان نشر بوده است که بوسیلهٔ حکومتگران و زورمداران اعمال شده است.

در آغاز، به دلیل چند نشریه دولتی و فقدان مطبوعات مردمی، مسألة سانسورحکومتی چندان جدی و لااقل آشکار وگسترده نبوده است. اما از اواسط عصر ناصری در پی گسترش کمی و کیفی مطبوعات و رواج محدود نقد هایی بر شرایط اجتماعی و مخصوصا بر نظام استبدادی، پدیدة سانسور اعمال و محدودیت علیه مطبوعات و اهل قلم آشکار شد و برخی مقررات محدود کننده به طور رسمی بتصویب رسید. ازاین رو برخی مطبوعات ایرانی و فارسی زبان ناگزیر در خارج از کشور انتشار یافتند و در داخل توزیع شدند. در صدر مشروطیت مطبوعات به طور انفجار آمیزی رشد پیدا کرد و بر عمق آگاهیهای اجتماعی و تشویق مردم به مشارکت اجتماعی یعنی همان نقش و رسالت اصلی مطبوعات افزود. اما افزون بر این که در قانون اساسی مشروطه نیز به شکلی اعمال سانسور قانونی و نهادی شد، عملا نیز سانسور رسمیت پیدا کرد و با گذشت زمان آزادیها محدودتر شد. با این همه، درفاصلة بین مشروطیت تا آغاز سلطنت پهلوی اول ( ۱۲۸۵ – ۱۳۰۵ )، به دلیل ضعف حکومت مرکزی و اشغال ایران در زمان جنگ جهانی اول، آزادیها تا حدودی برقرار بود و تیغ سانسور کند شد. با استقرار رضاشاه و ظهور دیکتاتوری خشن، مطبوعات و کتاب و قلم و اندیشه زیر تیغ سانسورحکومتی قرار گرفتند و آزادیها به نقطه صفر نزدیک شد. پس از شهریور۲۰ تا پایان حکومت دکتر مصدق ( ۱۳۲۰ – ۱۳۳۲ )، آزادیهای نسبی وجود داشت و مطبوعات نیز از آن بهره بردند. پس از کودتای آمریکایی- انگلیسی ۲۸ مرداد و بازگشت محمدرضا شاه و آغاز دیکتاتوری دوم، بار دیگر مطبوعات و اصحاب اندیشه و قلم و ارباب جراید به بلای سانسور و اختناق گسترده گرفتار آمدند. در سالهای ۱۳۳۹- ۱۳۴۱، اندک مجال تنفسی پیدا شد اما پس از آن اختناق و سانسور شدیدی حاکم شد که به صورت سازمان یافته تا انقلاب ایران استمرار داشت. درفاصلة دی ماه۵۷ تا تابستان ۵۸ « بهارمطبوعات » بود و قلم‌ها آزادانه می‌نوشتند و روزنامه‌ها و نشریات و کتابها آزادانه منتشر می‌شدند. اما پس از آن که اعلام شد که « قلم‌ها را می‌شکنیم »، در تابستان ۵۸ هجوم به مطبوعات آغاز شد و دهها روزنامه و نشریه به محاق توقیف رفتند و برای همیشه محوشدند. این روند در بهار۶۰ به اوج خود رسید و پس از آن پایدار شد. در دهة ۶۰ هیچ روزنامه و نشریه‌ای درخارج از «خودیها»ی حلقه حکومت و آن هم با اعمال شدید سانسور و خود سانسوری کامل انتشار نمی‌یافتند. کتاب ( و البته فیلم و دیگر تولیدات هنری ) نیز کم و بیش همین گونه بود و با سانسور وزارت ارشاد متشر می‌شدند. پس از پایان جنگ و درگذشت بنیانگذار جمهوری اسلامی، ناگزیر فضای فکری و سیاسی اندکی بازتر شد و چند روزنامه کمی متفاوت و حتی چند نشریه « غیرخودی »، البته با محدویتهای رسمی و غیررسمی و با خود سانسوری تمام عیار، انتشار یافتند. پس از۷۶ و آغاز دولت اصلاح طلب خاتمی، فضای مساعدتری برای اهل اندیشه و قلم و سیاست پیدا شد و دورانی در تاریخ مطبوعات ایران آغاز شد که سابقه نداشت. اما عمر این « بهار مطبوعات » چندان نپایید و در بهار۷۹، پس از انتقادات تند رهبری به مطبوعات در یک سخنرانی عمومی و اعلام این که مطبوعات « پایگاه دشمن » هستند، توقیف و سرکوبی بی‌سابقه مطبوعات و روزنامه نگاران و اهل قلم آغاز شد و پس از آن این روند ادامه پیدا کرد. در این سالهای پررنج صدها نشریه، حتی گاه پیش از انتشار، غیرقانونی و بی رحمانه توقیف شدند.

صدها نویسنده و خبرنگار و مدیر مسؤل و سردبیر به زندان رفتند و در بازجویها و در سلولهای انفرادی و در بیدادگاهها مورد تحقیر و آزار قرارگرفتند. هزاران نویسنده و دست‌اندرکار مطبوعات در حوزه تولید و توزیع و نشر بیکار شده و از حداقل معیشت شرافتمندانه محروم شدند. هزاران کتاب در محاق سانسور ماند و هرگز متشر نشدند و یا با سانسور گسترده اجازه نشر یافتند. هزاران ناشر کتاب یا ورشکست شده و یا تغیر شغل داده و یا در عسرت تمام و در بلاتکلیفی آزاردهنده قرار دارند. دهها اهل قلم و روزنامه نگار ناچار جلای وطن کرده و در دیار غربت  مقیم شدند.

این گزارش فشرده ( و احتمالا ملال آور ) را به این دلیل آوردم که بگویم، به رغم تاریخ تلخ و پرمرارت اختناق و سانسور و آزار اهل قلم در دیار ما، وضعیت اسفناک و دشواری که در این سالیان اخیر و در این دولت مهرورز و عذالت محور نهم نصیب اهالی مطبوعات و اهل قلم شده است، از جهات مختلف در تاریخ ایران بی مانند و دست‌کم بسیار نادر است.

گرچه شرح تراژدی مطبوعات و کتاب و نشر در این سلها باید بوسیلة کسانی بیان شود که خود مستقیما دست اندر کارآنند و می‌توانند تجارب خود را بطور مستند بگویند. اما من در حد اطلاع محدود و با توجه به ضیق مجال به نکته ای مهم اشاره می کنم. چندی پیش یکی از دوستان ناشر در تهران می‌گفت، گرچه در جمهوری اسلامی همیشه در ارتباط با نشر و مطبوعات مشکلات داشته‌ایم اما هیچ وقت نبوده است که تمام مشکلات و موانع را یکجا و همزمان تجربه کنیم. او توضیح داد که در سیاست وزارت ارشاد اسلامی، همیشه اهرمهایی وجود داشته و دارد که با استفاده از آنها سیاست ها و تصمیمات خرد و کلان خود را دربارة مطبوعات و نویسندگان و ناشران اجرا و اعمال می‌کند. این اهرمهای خودساخته و غالبا غیرقانونی، به مدیران وقت ارشاد این اجازه و امکان را می‌دهد که دوستان و وابستگان و به اصطلاح « خودی » ها را یاری کنند و برکشند و « غیرخودی » را محدود و در صورت نیاز ورشکست و از صحنة رقابت خارج سازند.

مثلا از طریق اعطای وام و یاکمک هایی چون خرید تعدادی از هر کتاب چاپ شده و یا مجلات ( برای تجهیز کتابخانه های عمومی ) و یا دادن آگهی ها و یا ( البته در یک دوره ای ) دادن فیلم و زینگ با قیمت دولتی به ناشران و نشریات و یا تخصیص سهمیه کاغذ با قیمت دولتی به روزنامه‌ها و یا ناشران و یا مهم‌تر از همه صدور مجوز برای روزنامه ها و نشریات و مهم‌تر از آن سانسور مستقیم و غیر مستقیم مطبوعات و ممیزی کتاب و دهها ابزار اعلام شده و نشده دیگر.

این ابزارها چون سلاحی کارآمد در دست مسؤلان وقت ارشاد است که هر که را که خواستند یاری کنند و هرکه را، به هردلیل، نپسندیدند خفه نمایند. گفتنی است که منظور این نیست که تمام این مقررات از اساس نادرست‌اند بلکه سخن بر سر سوء استفاده و تصمیمات رانتی و سرکوبگرانه حاکمیت است. البته حاکمیت ابزار های دیگری هم دارد که غالبا از آنها نیز استفاده می‌کند. یکی از شناخته شده ترین آنها بولتن نویسی و فضاسازی برای مسؤلان و بویژه علما برای جلب حمایتشان و در صورت لزوم صدور فتوای مذهبی علیه منتقدین و دگر اندیشان و توقیف مطبوعات و جلوگیری از انتشار کتاب است.

این اهرمها به تناسب شرایط و موقعیت ها و سیاست های وزیر و گروه حاکم بر ارشاد در هر زمانی مورد استفاده بوده است. در دوره‌ای انبساطی بود ( مانند دورة اصلاحات )  و البته در اغلب ادوار انقباضی. اما در این سه سال اخیر، تمام آن اهرمها یکجا علیه مطبوعات و ناشران و هنرمندان غیر خودی به کار افتاد. اگر زمانی وام را قطع می‌کردند ولی کتاب می خریدند. اگر مجوز لازم بود، گاه موافقت نیز حاصل می‌شد و حداقل اعلام موافقت و یا مخالفت چندان طولانی نبود.

اگر مجوزی داده می شد، به سادگی و آن هم به شکل آشکارا غیر قانونی و شتاب زده باطل نمی‌شد. اگر از وام و یا خرید کتاب و یا فیلم و زینگ با قیمت دولتی و یا تسهیلات دیگر دریغ می‌شد، با لاخره امکانات دیگر برای ادامه حیات وجود داشت. اگر بنا بود مواردی از کتابی حذف شود، یا چندان زیاد نبود و یا در نهایت حل و فصل می شد و طرفین به توافق می‌رسیدند. اصلا در ارشاد کسانی بودند که به مراجعه کنندگان پاسخ بدهند. اما اکنون بکلی راه گردش آزاد اطلاعات و انتشار افکار از طریق مجاری وزارت ارشاد بسته است. اکنون تمام مصیبت‌ها یکجا و همزمان نازل شده است. اکنون با استفاده از آن ضرب المثل قدیمی باید گفت که « غیر از تری، نم هم دارد ». واقعیت این است که حداقل در عرصة فرهنگ هرگز این اندازه نگاه و رفتار امنیتی حاکم نبوده است. حتی در دهه شصت و در دوران جنگ نیز چنین نبوده است. بنا براین، یک جهت بی‌مانندی وضعیت بحرانی کنونی آن است که بکار افتادن تمام اهرمهای نظارتی و حمایتی دولت از طزیق وزارت ارشاد و دستگاهای امنیتی، مطبوعات مستقل و کم جان و صنعت نشررا به مرز نابودی رسانده است. جهت دیگر استثنایی بودن شرایط کنونی آن است که دولت و ارشاد و دستگاه امنیتی در استفاده ابزاری از اهرمهای موجود می‌کوشد حتی الامکان ردپایی از خود برجای نگذارد تا بتوان اعتراض کرد و با استفاده از ظرفیت های قانونی به نهادهای قانونی در داخل وحداقل به نهادهای مشروع و مقبول بین‌المللی شکایت برد. مجوز نشریه مطلقا به غیرخودی ها داده نمی‌شود و مجوزهای بازمانده از گذشته‌ها نیز با اندک بهانه‌ای باطل و پس گرفته می‌شود. « مرجع تظلمات » یعنی دستگاه قضا نه تنها رفع ظلم نمی‌کند بلکه آشکارا حامی ستم و سرکوب اندیشه و قلم و مطبوعات است. وزارتخانه عریض وطویل ارشاد به انبار بایگانی کتاب تبدیل شده و شمار کتابهای عملا توقیف شده و در انتظار بیهوده صدور مجوز، غیرقابل تصور است. به عنوان نمونه پنج کتاب از من حدود سه سال است که در ارشاد خاک می خورد و حتی پاسخ  نیز داده نمی شود. اگر در گذشته و بویژه در دورة طلایی دولت خاتمی مطبوعات توقیف می‌شدند و روزنامه نگاران دستگیر می‌شدند و یا کتابی گرفتار توقیف و یا سانسور می‌شد، در سطح جامعه و در مطبوعات و در مجلس و دولت اعتراضات گسترده و کم و بیش مؤثر صورت می‌گرفت وحداقل اقتدار گرایان نیز متحمل هزینه می شدند. امادر حال حاضر، به دلیل رندی‌های اعمال شده، نه اسناد زیادی برای اقدامات قانونی در دست است، و نه شکایت به جایی می رسد، و نه امکان اعتراض گسترده وجود دارد و نه اساسا در سطح عموم و بویژه در سطح جهانی کسی به درستی می‌داند که در ایران چه می گذرد و رنج اهالی مطبوعات و نشر چه ادازه جانکاه و عمیق است. واقعیت تلخ این است که نویسندگان و روزنامه نگاران و هنرمندان آرام و بی‌سر و صدا خفه و نابود می‌شوند. هفته نامه‌ای چون « شهروند امروز » ، که باهمت شماری از بازماندگان نسل روزنامه نگاران دوم خردادی فعالیت می‌کرد و واقعا یک پدیده پرافتخار در خانواده مطبوعات کشور بود، به شکل غیر قانونی از انتشار باز ماند و در یک لحظه همه چیز دود شد و به هوا رفت.

اقدامی که در گذشته نزدیک با توقیف شرق و هم‌میهن از همین گروه مطبوعاتی و اثرگذار، تجربه شده بود. کیست که اعتراضی بکند و یا کدام اعتراض است که گوش شنوایی پیدا کند؟ چند نفرند که عمق رنج و حتی خشم فروخوردة ناشی از تلخی ستم و ناتوانی دادخواهی رادرک و احساس کند؟ قابل توجه است، باوجود این که «بهار مطبوعات۷۶- ۷۹» دیری است که به سر آمده است و همین چند نشریه نسبتا مستقل و منتقد و بارعایت تمام ضوابط قانونی غیرقانونی و درشرایط بسیار سخت و با «جهاد اکبر» فعالیت می کنند، اما گویا همین وضعیت نیز غیر قابل تحمل است و به نظر می رسد که تجربة تلخ بهار۷۹ دارد تکرار می شود. اما احتمالا این بار بلای توقیف دامن برخی خودی ها را نیز بگیرد که البته هرگز چنین مباد.

Share:

More Posts

Send Us A Message