چه انتظلری از دین؟

طرح موضوع
پرسشِ «چه انتظاری از دین» و یا دقیق تر «از دین چه انتظاری می توان داشت؟»، پرسش از کارکرد دین و به عبارت دیگر پرسش از فایده و یا فواید دین برای آدمیزاد است. بالاخره هر پدیده ای از یک سو اگر فایده و کارکردی (فایده مادی و یا معنوی و یا هر دو) برای آدمی داشته باشد مورد توجه و اقبال قرار می گرد؛ و از سوی دیگر، به میزانی که پدیده نقش ذاتی و یا قراردادی خود را ایفا می کند، در عرصه زندگی فردی و یا اجتماعی ماندگار و نقش آفرین می شود. طبعا پدیده انسانی دین نیز از این قاعده مستثنی نیست.
می دانیم که دین به معنای عام جامعه شناختی آن، کهن ترین و دیرپاترین پدیده اجتماعی و انسانی تاریخ است. چنین می نماید که، جدای از میزان اعتبار معرفت شناختی و یا ایمانی هر دینی، ماندگاری دینها و جان سختی های نهاد دین در جوامع مختلف بشری در اعصار گوناگون (از پیشاتاریخ تا روزگار مدرن)، به کارکردهای متنوع و پیچیده پدیده دین بر می گردد. از این رو، هرزمان دینی و یا وجوهی از دین کارکرد خود را از دست بدهد، به طور طبیعی و قهری از عرصه حذف خواهد شد. چنان که تا کنون هزاران دین پدید آمده و مدتی نقش ایفا کرده و بعد از میدان کنار رفته و چه بسا از آن حتی نامی نیز در خاطره ها و یا منابع تاریخی نمانده باشد. بیفزایم ماندگاری یک دین لزوما دلیل حقانیت آن نیست اما قطعا به معنای کارکردهای آن است.
حال پرسش از دین چه انتظاری، هرچند در تاریخ ادیان و از جمله در تاریخ فکر و اندیشه اسلامی دیرینه سال است، اما در روزگار جدید با قوت بیشتر مطرح شده و می شود. یکی از عوامل آن البته به نقش و کارکردهای فردی و اجتماعی دیانت در جهان جدید است. در فضای کنونی جهان برای دین رقیبانی قدرتمند و اثرگذار و پر مدعا پیدا شده و از این رو هر روز بیشتر پرسش از دین به ویژه در میان دینداران و به طور اخص در میان مسلمانان بیش از گذشته جدی تر شده و طبعا هر فرد دینداری باید بدان پاسخ دهد و در برابر مدعیان و رقیبان رنگارنگ و حتی برای خود به نحو استدلالی بگوید که دیانت او چه کارکردهای مفید و یا کارکرد یگانه ای دارد که از رقیبان بر نمی آید. اگر تعبیر «کلام جدید» درست باشد، متکلمان نواندیش و مدعی کلام و یا الهیات جدید باید بدان پاسخ دهند.

تعریف دین و کارکردهای آن
بی گمان بدون ارائه تعریفی، هرچند شخصی و حداقلی از عنوان «دین» و طبعا دینداری، نمی توان افاده مقصود کرد. اما می دانیم که ارائه تعریفی واحد و جامع و مانع از لغت و اصطلاح دین ناممکن است ولی شاید بتوان حول کارکردهای دین اسلام اجمالا روی این تعریف توافق کرد که: دینِ اسلام (البته بیشتر معطوف به ادب اسلامی و در عرف مؤمنان به اسلام) عبارت است از:
1- مواجهه وجودی و استعلایی آدمی با امر قدسی (خداوند به مثابه جان جهان و صانع هستی) و نوعی تفسیر و فهم از جهان و هستی (به تعبیر آقای مجتهد شبستری «تفسیر نبوی جهان»). این مواجهه زیست هدفدار و معناداری آدمی را در این جهان کرانه ناپیدا ممکن می کند. طریق وصول به آن نیز بیش از هرچیز از طریق به تعبیر اقبال «تجربه دینی» و به تعبیر عارفان «شهود باطنی» حاصل می شود. البته بعد معرفت شناختی و استدلالی آن نیز در جای خود مهم و معتبر است.
2- تأسیس یک سلسله ارزش های اخلاقی و هنجاری و «باید»ها و «نباید»های برآمده از جهان نگری خاص حول محور بنیادین توحید و یکتانگری در تمام ابعاد و اضلاع آن که از دستگاه معرفتی و ایمانی خاص اسلامی (مانند هر دین دیگری) حاصل می شود.
3- مجموعه ای از احکام عملی و یا سنن و شعائر (فردی و اجتماعی) برای تحقق سلوک مؤمنانه و زیست انسانی و اخلاقی مؤمنان و برخی اصلاحات اجتماعی. هرچند اخلاق امر مستقلی است و می تواند بالاستقلال مطرح شود (که می شود) ولی از یک سو تفاسیر و فهم دینی مؤمنان باید به گونه ای باشد که با اصل ماتقدم اخلاق سازگار باشد و دست کم با محکمات اخلاق در تعارض قرار نگیرد و از سوی دیگر آموزه های دینی و سلوک مؤمنانه خود از مقومّات نوعی اخلاق باشد. سخن نبوی بعثت للاتمم مکارم الاخلاق سند نقلی مهم در این باب است.
کارکرد این اصول موضوعه در یک پیوند معرفتی و اعتقادی ارگانیک، منطقا و عملا باید به پیامدهایی منتهی شود که در این میان سه مؤلفه مهم ترین است:
یک. تطهیر نفوس
این تعبیر را از سید جمال وام گرفته ام. او از دوگانه «تنویر عقول» و «تطهیر نفوس» یاد می کند. تنویر عقول در این مقام از دایره بحث ما خارج است ولی تطهیر نفوس مناسب و روشنگر می نماید. مراد از تطهیر نفوس همان تعالی اخلاقی و طهارت روحانی آدمی است و همان است که ابن مسکویه روزگاری بدان «طهاره الاعراق» گفته بود. در هرحال دینداری لزوما باید به طهارت نفس و پاکیزکی اخلاقی و روانی و معنوی مؤمنان کمک کند و به تحکیم جامعه ای اخلاقی و انسانی یاری رساند و گرنه دین بی اخلاق و به ویژه دین ضد اخلاق، مردود است و باید قاطعانه رد شود. شاید درست باشد که گفته شود چنین دینی موضوعا دین نیست.
دو. عدالت
حتی اگر صرفا به اسناد نقلی دین اسلام یعنی قرآن و سنت و سیره نبوی و صحابه مراجعه کنیم، به صورت آشکار و روشن عنصر عدل و عدالت از اهداف پیامبران الهی و مؤلفه ای مهم در فلسفه بعثت ها و از جمله بعثت نبی اسلام شمرده شده است. فکر نمی کنم که در این دعوی تردیدی روا باشد. در این صورت، دینی معقول و مقبول است که عادلانه و همواره حامی و مقوّم عدالت محوری در زیست فردی و جمعی باشد. به ویژه معتزله و شیعه را از قدیم «عدلیه» (و البته عقلیه) گفته اند.
با این همه، باید دانست که هم تعریف از عدل و عدالت همواره تحت تأثیر مستقیم و غیر مستقیم مفروضات پیشینی و معرفتی است و هم به ویژه با توجه به مقتضیات زمانه مصادیق دوگانه «عدل / ظلم» پیوسته تغییر می کند و نمودهای عینی متفاوت و چه بسا متعارض پیدا کند. یعنی قاعده و قانونی ممکن است در زمانی و در شرایطی عدل باشد و در زمانی دیگر و در شرایطی متفاوت ظلم شمرده شود. حقوق زنان از صدر اسلام تا کنون یکی از مصادیق چنین ادعایی است. در هرحال عدل و ظلم مانند دیگر مفاهیم، هم در تعریف نسبی است و هم در مصادیق. اما این ملاحظات در این مبحث خللی ایجاد نمی کند. از آموزه های دینی و سلوک عملی مذهبی انتظار می رود که به تعمیق و تحکیم عنصر عدالت در تمام ابعاد زندگی آدمی کمک کند. آنچه اسلام و قرآن به ما می آموزد تأکید روی اصل عدالت است و گرنه عدالت مصداقا در تخته بند زمان و مکان است. در این باب گفته مطهری درست است که دین باید عادلانه باشد و نه عدالت دینی.
سه. کاهش رنج آدمی
اول بگویم که در اینجا مراد از «رنج» آسیب ها و گرفتاری های پیچیده و درهم تنیده آدمی در زندگی عادی و روزمره است. انسانی که گوشت و پوست و استخوان دارد، همواره و به مقتضای شرایط و امکانات زمان و زمانه و حتی مکان در چنبره انواع رنج های ریز و درشت فردی و جمعی است. مراد رنج های فلسفی نیست؛ آن گونه که عارفان گفته اند و یا آن گونه که شریعی از «رنج بودن» می گفت. او در ژانر نیاش خود گفته است: خدایا! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان، اضطرابهای بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن. لذت ها را به بندگان حقیرت بخش». چنین نگاهی (درست و یا نادرست) از محدوده مبحث کنونی ما خارج است.
در هرحال از دیانت و دینداران انتظار می رود که از رنج های طبیعی و غیر طبیعی و روزمره آدمیزاد بکاهند و به آدمیان کمک کنند تا رنج ها را برطرف و در صورت گریزناپذیری حداقل تحمل کنند. ایمان و سلوک دینی هم باید شخص مؤمن را در مسیر کاهش رنج های مداوم یاری رساند و هم باید برای کاهش انواع رنج های مردمان پیرامون بکوشد. رنج هایی چون فقر، بیماری، جنگ، گرسنگی، بلایای طبیعی، مرگ و . . . همواره وجود دارند. در گذشته و تا حدودی در جهان مدرن، دین و نهادهای دینی و شماری از رهبران مذهبی غالبا مأمن و پناهگاه فرودستان بوده و تیماردارشان بوده اند. دین اسلام را از همان آغاز (البته مخالفان به انگیزه خرده گیری و تخفیف) دین فرودستان گفته اند. دلیل آن نیز آن بوده که اسلام در قلمرو کارکردهای مدنی و اجتماعی اش بیش از هرچیز به سود فرودستان بوده و از رنج های پرشمارشان می کاسته است. راهبه های مسیحی در این زمینه نقش مهمی داشته و دارند. «مادر ترزا» از نمونه های آخرین آن است. در اسلام نیز سنت هایی چون وقف، اطعام فقیران، آزاد کرن برده ها، قرض الحسنه، هبه، دارالایتام، ابن السبیل و دهها فریضه و حسنه دیگر (حسنات) وجود داشته و دارد که جهت گیری و کارکردهای شان اولا و بالذات برای کاهش رنج آدمی است. نمونه آخر آن اطلاعیه دفتر آیت الله سیستانی در قم است که امروز (پنجشنبه 15 اسفند 98) انتشار یافته و در آن «اختصاص نصف سهم مبارک امام (ع) به تسکین آلام بیماران و پیشگیری از ابتلای مردم به ویروس کرونا را مجاز دانست».
اما در قلمرو جامعه و سیاست و مدیریت، به طور اساسی سه عنصر «عقل» و «علم» و «تجربه» نقش ذاتی و عام دارند. از آنجا که این سه عنصر مهم مطلق نبوده و نیستند، باید پسوند «زمانه» را افزود و از عقل و علم و تجربه زمانه یاد کرد. البته دین در عرصه جامعه و سیاست کاملا منقطع و بی نقش نیست ولی نقش آن در سطح جهت گیری ها و الهام بخشی ها و در چهارچوب قواعد بازی دموکراسی مدرن ست. گفتن ندارد وقتی فردی دیندار و ملتزم به ارزش های دینی (مثلا اسلام) در پارلمان است اندیشه ها و ارزش های مقبول دینی اش در آرای او خواه ناخواه اثر می گذارد. اگر همان سه مؤلفه پیشین یعنی تطهیر نفوس، التزام به عدالت (در روزگار ما عدالت به مثابه برابری ذاتی و حقوقی آدمیان) و کاهش از رنج آدمی از مقومات دینداری یک مسلمان باشد، ناگزیر پارلمانتاریست مسلمان (چه به صورت فردی و چه در قالب تشکیلات حزبی) ناگزیر در سازگار با آنها رأی خواهد داد و یا تصمیم خواهد گرفت. چگونه ممکن است مؤمنی که دینداری را عاقلانه و عادلانه و اخلاقی می خواهد و به ویژه در قلمرو عدالت به برابری ذاتی و حقوقی تمام انسانها (موضوع ماده اول و دوم اعلامیه جهانی حقوق بشر) ملتزم است، در پارلمان و یا در دولت مدرن، به لوایح و یا قوانین تبیعض آلود و ستم بنیاد رأی بدهد؟ از این منظر، مؤمن صادق منطقا نمی تواند به حکومت دینی معتقد و ملتزم باشد. زیرا حکومت اسلامی، طبق تعریف، دو مؤلفه دارد و هر دو بر بنیاد تبعیض است. یکی به نحو پیشینی التزام به «حق ویژه حکمرانی» برای فرد و یا افرادی خاص (امام معصوم و یا فقیه در عصر غیبت) است و دیگر، مفروض گرفتن حق قانونگذاری ذاتی و اساسی برای شارع و نمایندگان شریعت در عصر غیبت (فقیهان) است و آن هم مقررات شرعی که بخش هایی از آنها در زمان ما مصداق روشن ظلم و تبعیض اند. در هرحال در حال حاضر دموکراسی ملتزم به اعلامیه جهانی بشر، به رغم تمام ایرادها و کاستی های محتمل، سازگارترین نظام سیاسی شمرده می شود.

پاسخ به دو پرسش
تا اینجا کوشیدم نشان دهم که از دین و به طور خاص از دین اسلام چه انتظاری می توان و می باید داشت تا بتواند در جهان کنونی ایفای نقش کند. اما لازم است به دو پرسش مقدر نیز پاسخ دهم:
اول این که آیا این کارکردها یگانه اند یعنی از رقیبان و مدعیان دیگر بر نمی آید؟ ان پرسش از این نظر مهم است که اگر به واقع دین نقش منحصر به خود و اختصاصی نداشته باشد، دلیلی وجود ندارد که مثلا از اسلام پیروی کرد.
پاسخ من این است که اگر نقش اساسی دین را در همان مؤلفه های شش گانه (اصول موضوعه و سه مؤلفه به مثابه پیامدهای الزامی) به طور نظام مند بدانیم، به گمانم هیچ اندیشه و یا عناصری و یا نهادی نمی تواند رقیب دین باشد یعنی عقل و علم و تجربه بشری به تنهایی نمی توانند چنان اهدافی را برآورده کنند. مثلا کدام عقل و علم می تواند به نیکویی مواجهه وجودی آدمی را با امر مفروض قدسی محقق کند؟ بگذریم که برخی از وجوه مسئله از قلمرو و از صلاحیت علوم و فنون و تجربه روز مره آدمی خارج است. تا این لحظه دین و ایمان مذهبی بهتر توانسته از اخلاق پاسداری کند و برای تحکیم تحقق عدالت بکوشد. در کاهش رنج آدمی نیز دین و نهادهای دینی حداقل تا کنون نقش استواری در زندگی بشر ایفا کرده و می کنند. امروز حفظ محیط زیست جنبه حیاتی پیدا کرده است و دین و از جمله اسلام می تواند در جوامع مذهبی نقش مهمی در این جنبش جهانی بازی کند. انبان دین برای انگیزه بخشی به مؤمنان در حفظ محیط طبیعت غنی است. عنصر «نیت» عنصر مهمی در افکار و اعمال دینداران مسلمان است و هیچ جایگزینی ندارد. البته وجوه منفی کارکردهای دین از طریق نهادهای دینی را نباید نادیده گرفت. با این همه، به گمانم حسنات دین بیشتر از سیئات آن بوده که البته مسئولیت اصلی آن نیز بر عهده متولیان دینی است تا خود دین.
دوم. ممکن است گفته شود که پرسش از دین چه انتظاری در زمانی موجه است که ما بخواهیم دینی را انتخاب کنیم و حال آن که ماها (مسلمانان) دیری است که به طور سنتی و اجدادی دیندار و مثلا در ایران شیعه هستیم. از این رو فقط می توانیم در تفاسیر دینی مان بحث و گفتکو کنیم و مثلا خوانش بهتری از دین ارائه دهیم و نه بیشتر.
در این باره می گویم که:
اولا، مدعای دین سنتی در باره عموم مسلمانان درست است ولی در باره نحله روشنفکران و یا نواندیشان مسلمان درست نیست. زیرا مفروض است که فرد روشنفکر و ملتزم به آزادی و اختیار و انتخاب آدمی در تمامی امور، از جمله دین خود را باید با اراده و آگاهی و استدلال و نقد و پالایش انتخاب کند و گرنه چه فرقی است بین این نحله با نحله هایی چون سنتی ها، سنتگراها و یا بنیادگراها؟ می توان گفت قاعدتا یک انسان آزاداندیش قرن بیست و یکمی، دینش را بار دیگر کشف می کند و در صورت پذیرفتنی بودن قبول می کند و بدان ملتزم می ماند وگرنه دلیلی ندارد دیندار باشد. در این صورت، پرسش هایی چون میزان اعتبار معرفت شناختی دین و یا فواید و کارکردهای مثبت (و البته منفی) دین همواره مطرح بوده و هست.
ثانیا، حتی اگر ضرورت انکشاف و انتخاب چند باره اصل دیانت و پیامدهای آن برای روشنفکران را نادیده بگیریم، در چهارچوب همان دینداری آبا و اجدادی نیز لازم است پیوسته و مکرر از انتظارات مان از اصل دین و دین ورزی بپرسیم و مرتب سئوال کنیم: چه انتظاری از وحی و نبوت و نبی؟ چه انتظاری از قرآن؟ چه انتظاری از شریعت و فقه و احکام؟ و . . .
با توجه به این ملاحظات، پرسش از دین و یا از قرآن چه انتظاری، پرسش باطلی نیست و بلکه کاملا منطقی و ضروری است. اگر هردو وجه دوگانه «بازسازی / بهسازی» پیشنهادی دکتر محمود صدری را روا و ضروری بدانیم، ناگزیر در هر دو وجه پرسش از چیستی و کارکرد دین موجه خواهد بود.
انتشار یافته در زیتون

Share:

More Posts

Send Us A Message