انقلاب و عاملیت انسان

در باره پدیده «انقلاب» و مفاهیم پرشماری که پیرامون آن مطرح است بسیار سخن گفته و خواهند گفت. مراد انقلاب سیاسی است که علت غایی و یا قهری آن تغییر رژیم حاکم و تشکیل رژیم جدید و جامعه نوین است. به ویژه سه موضوع همواره مورد بحث و مناقشه بوده و هست: چرایی و چگونگی بروز و ظهور انقلاب (زمینه ها و علل و عوامل انقلاب – جبری و یا اختیاری بودنشان -)، هدف و یا اهداف انقلاب، نتایج و پیامدهای قهری و یا ارادی انقلابهای دگرگون کننده. از آنجا که انقلاب ایران در سال 57 (انقلابی که در فرجام با پسوند اسلامی شناخته شد) تا این لحظه مهم ترین و مردمی ترین انقلاب کلاسیک جهان است و هنوز چالش های آن در جریان است، طبعا بیش از همه در این سه موضوع مورد بحث و مناقشه است.
اما در این گفتار کوتاه، بدون این که بخواهم در باره این پرسش ها و از جمله حول انقلاب ایران سخنی بگویم، می خواهم روی یک وجه مثبت و مهم تمامی انقلابهای مردمی تأکید ویژه بکنم و از این منظر اصولا پدیده انقلاب را بستایم و آن عاملیت انسان در متن و بطن انقلابهاست.
با این مقدمه ضروری آغاز می کنم که به تعبیر درست شریعتی آدمیزاد همواره در تخته بند چهار زندان است: طبیعت، تاریخ، جامعه و خود. این سخن بدان معناست که این چهار دیوار اراده و اختیار آدمی را به صورت گریزناپذیری محدود و حتی نابود می کنند. اگر از «طبیعت» و نیز «خود» بگذریم، که به هرحال جبر های خود را کم و بیش بر ما تحمیل می کنند و با ابزارهای خاص می توان تا حدودی از چنبره آن دو رها شد (ابزارهایی چون علم و تکنیک در تسخیر طبیعت و آگاهی و اخلاق در خود)، اما جبرهای خردکننده تاریخ و جامعه همواره چون زنجیری گران بر دست و پا و اراده و اختیار انسان اعمال محدودیت و حتی اسارت می کنند. اخلاقیات برآمده از برساختگی های سنت و دین، عادات و آداب سنتی و میراثی نیاکان و چه بسا نهان شده در قوم و ملیت و بیش از همه جبرهای حکومت ساخته و نظام های سیاسی حاکم اراده و اختیار و قدرت انتخاب آدمی را محدود و غالبا نابود می کنند. در این روند رها شدگی از این نوع زنجیرهاست که سه مقوله: آزادی، عدالت و اخلاق معنای محصلی پیدا می کنند.
در میان انواع متغیرهای اجتماعی تنها پدیده انقلاب مردمی (انقلابی که اکثریت مردم در آن حضور داشته باشند) است که تک تک آدم ها را به مثابه انسانی کنشگر و خلاق وارد عرصه عاملیت و آزادی می کند. در جریان شکل گیری و پیروزی یک انقلاب مردمی فرد فرد آدمیان در می یابند که می توانند دیوارها را فروبریزند و زنجیرهای تاریخی و اجتماعی غالبا دروغین و حکومت ساخته را پاره کنند و بر ویرانه های آنها قواعد تازه و آرمانی خود را حاکم کنند. احتمالا به همین دلیل بوده است که فیلسوف بزرگی چون کانت ستایش گر فیلسوف اثرگذار در انقلاب فرانسه یعنی روسو بود و او را می ستود و در آغاز نیز از حامیان انقلاب فرانسه بود. در همین روند بوده است که، درست در زمانی که در میدان کنکورد پاریس دسته انسان زیر گیوتین انقلابیون نابود می شدند، نخستین متن حقوق بشر نیز نوشته شد.
البته می دانیم که داستان انقلاب به این جا ختم نمی شود، دهها موضوع مهم دیگر هست که در جای خود مهم اند و به اندازه عاملیت اهمیت دارند که از جمله آنها می توان به هزینه / فایده چنین رخداد نابی توجه کرد و پرسید که آیا انقلابی ویرانگر بنای کهن و ضد آزادی، لزوما به حاکمیت آزادی و عدالت و اخلاق آرمانی منتهی خواهد شد و یا نه؟ متأسفانه تجربه انقلابهای سه قرن اخیر (از انقلاب فرانسه تا بهار عربی – البته اگر بتوان به آنها انقلاب گفت -) نشان می دهد که حداقل هزینه های انقلاب (حتی برای انقلابیون مؤسس) به مراتب بیشتر از آثار مثبت آنهاست.
اینها را گفتم تا بگویم که، هرچند من امروز با توجه به تجارب انقلابهای معاصر (و از جمله انقلاب اسلامی بدفرجام ایران) دیگر انقلابی نیستم، ولی همچنان به امتیاز بزرگ خصلت رهایی سازی و گوهر آزادی خواهی و عدالت محوری انقلابها باور دارم و آن را ویژگی منحصر به فرد تمامی انقلابهای مردمی می دانم و آن را می ستایم. راستی اگر این انقلاب ها نبودند، چگونه آرمانهایی چون آزادی و برابری و عدالت و حتی اخلاق معنای محصلی پیدا می کردند؟
بگذارید شفاف بگویم بسیار خرسندم که در عمرم تجربه زیبا و طعم شیرین آزادی و عدالت و برابری خواهی در جریان انقلاب 57 را با تمام وجودم تجربه کرده ام. گرچه می دانم دیگر به این زودی ها تکرار نخواهد شد. این تجربه چندان ناب و شیرین است که حتی کوتاهی بهار آزادی و تلخی های بعدی آن، چیزی از حلاوت آن کم نکرده و نمی کند.
چهارشنبه 30 بهمن 98

Share:

More Posts

Send Us A Message