صادق قطب زاده؛ قربانی عشق / نفرت

فیلم سه قسمتی «فرزند انقلاب» با موضوع مروری بر زندگی و کارنامه سیاسی و انقلابی و تا حدودی شخصی صادق قطب زاده اخیرا از تلویزیون بی بی سی (فارسی) پخش شد. این فیلم جذاب و دیدنی و شنیدنی، زندگی تراژیک مردی را به یاد آورد که به واقع به روایت فیلم مبارزی تمام وقت بود و در عین در تمام عمر نستوه و آرمانگرا. پایان تلخ و تراژیک این مبارزه نیز اوج آن بود. این فیلم بار دیگر، به ویژه در سالگرد انقلاب ضد سلطنتی و ضد استبدادی، فضای آن سالهای پر خاطره و پر مخاطره و در عین حال تلخ را به یاد نسل انقلاب آورد. سالیانی که جدال های زهرآگینی از هر سو و در چند جبهه در جریان بود و هر گروهی کم و بیش در اندیشه تسخیر تمام عیار دولت جدید و میراث انقلاب بود و غالبا کسی به کمتر از تمام قانع و راضی نبود. به یاد می آوریم که دو اصلاح در ارتباط با قطب زاده مصطلح شده بود: مثلث بیق (بنی صدر، یزدی و قطب زاده) و یا: صادق ردا (خلخالی)، صادق اِوا (طباطبایی) و صادق ادا (قطب زاده).
اکنون در این جا در این موارد و نیز در باره مضمون و محتوای فیلم و نقاط قوت و ضعف آن نمی خواهم چیزی بگویم، ضمن سپاس از تهیه کنندگان فیلم، می خواهم به نکته مهمی اشاره کنم که با دیدن این فیلم در ذهنم برجسته تر شد و آن خطر هولناک شیفتگی افراطی به شخصی و یا شخصیتی و حتی اندیشه و مذهب و مسلکی است. گفتن ندارد که علاقه و عاطفه نسبت به فردی و فکری معقول است و طبیعی ولی، اگر این عاطفه به مرحله شیفتگی و آن هم از نوع افراطی و غلوآمیزش برسد، در عمل (به ویژه عمل سیاسی) غالبا به پیامدهای منفی و ویرانگر منتهی خواهد شد.
توضیح بیشتر ماجرا آن است که شاکله شخصی و شخصیتی برخی افراد به گونه ای است که در هر حالت و در هر موضعی که قرار می گیرند، حالت افراطی و تندی پیدا می کنند. مثلا اگر با کسی موافق اند، به شدت دفاع می کنند و حاضر نیستند کمترین مخالفتی و حتی نقدی بر خلاف محبوب را بپذیرند و حتی بشنوند. عکس آن نیز صادق است. این افراد؛ هم در دوستی غلو و افراط می کنند و، هم در دشمنی.
بد نیست کمی عمیق تر به ماجرا نگاه کنیم. شریعتی در مبحث «الیناسیون» به نکته مهم و بس آموزنده ای اشاره می کند. او می گوید دین و اولیای دین و حتی خدا می تواند موجب الینه شدن آدمی یعنی مؤمنان بشود. قابل تأمل است که، بر وفق آموزه بنیادین عارفان، رستگاری مؤمن در «فناء فی الله» و «بقاء بالله» است. اما شریعتی این نوع فناجویی را حتی در خداوند موجب مسخ و الیناسیون انسان می داند. البته او راه جلوگیری از چنین مسخ شدگی را در آگاهی (معرفت) و اعتدال می بیند. از این رو شریعتی با مفهوم «عشق» نیز چندان میانه ای ندارد. چرا که آن را عامل سودایی و شیدایی و در نهایت موجب مسخ شدگی عاشق واله و شیدا در معشوق می داند. پیشنهاد شریعتی تعبیر «دوست داشتن» است که از خصلت منفی عشق بری است و لذا، به زعم ایشان، «دوست داشتن از عشق برتر است». بدنیست اشاره کنم که اقبال لاهوری نیز برای گریز از اندیشه فناجویی، رابطه هستی با خداوند را، رابطه صدف و دریا می دانست و نه قطره و دریا.
خطر بزرگ این نوع عاشقی و شیدایی افراطی و در واقع سودازدگی، افراط و احیانا تفریط در هر چیز است. در دوستی و دشمنی. در دفاع و یا در حمله و نفی و رد. من خود در زندگی فکری و سیاسی ام (حدود نیم قرن و بیشتر در چهل سال اخیر) نمونه های فراوانی از این دست افراد را می شناسم؛ افرادی که یا در موضع افراط بوده اند و یا در موضع تفریط. صفر و یا صد. سیاه و یا سفید. یا دشمنِ دشمن و یا دوستِ دوست. معمولا میانه ای وجود نداشته و ندارد.
با توجه به این تجربه و توجه، من هرگز به این شمار افراد حتی در موضع حق و در جبهه درست و آزادی خواهی و عدالت طلبی و اخلاق گرایی، اعتماد نکرده و نمی کنم. زیرا به هیچ موضع شان نمی توان اعمتاد کرد و اطمینان داشت. نمی توان با طنابشان ته چاه رفت.
تمام این حرفها را گفتم تا به سرشت و سرنوشت مرحوم صادق قطب زاده اشارتی بکنم که از این منظر عبرت آموز است.
من هرگز قطب زاده را از نزدیک ندیده ام. پیش از این شنیده بودم که او در گذشته شیفته و واله آیت الله خمینی بوده و به او باوری عمیق و مریدانه داشته است. فیلم فرزند انقلاب، اسناد و گواهان فراوانی (از جمله دست نوشته های خود او) به خوبی نشان می دهد که او به مراتب فزون تر از حدی که من می پنداشتم به خمینی باور داشته و به او در واقع عشق می ورزیده است. پیش از این شنیده بودم وقتی که اعدام قطب زاده قطعی شده و او را برای کشتن و تیرباران می بردند، وی با صدای بلند به خمینی دشنام می داده و با عباراتی تند و زشت (زشت در محاورات عمومی) از خمینی یاد می کرده است. جدای از میزان وثاقت این خبر و یا جدای از مواضع سیاسی و حقانیت و یا عدم حقانیت او در باره خمینی و یا چرایی توسل به کودتا، به نظر می رسد که بیش از هرچیز روحیه روانشناختی قطب زاده بلای جانش شده و او را در دو موضع عشق و نفرت، به ورطه هلاکت افکنده است. از این رو شاید گزاف نباشد که صادق قطب زاده، بیش از هرچیز، قربانی روحیه عاطفی و افراطی گری در عشق و نفرت خود شده است. البته در انقلاب ایران شماری دیگر نیز از طریق همین دوگانه عشق / نفرت حول انقلاب و یا خمینی، به سرنوشتی مشابه و در مراتب دیگر دچار شدند.
منتشر شده در زیتون

Share:

More Posts

Send Us A Message