در ضیافت شهرداری کیوسی

شنبه 30 شهریور 87| 20 سپتامبر 2008
صبح امروز همراه مارکو صرف چند کار اداری شد. ابتدا به کیوسی جدید رفتیم و پرونده کارت ملی را پست کردیم و تقریبا شصت یورو هزینه تمبر و پست شد که البته از جیب مبارک خودمان پرداخت کردیم. آنگاه به کیوسی قدیم باز گشتیم و یک جای دیگر رفتیم که نفهمیدم برای چه کاری بود و در نهایت به در مانگاه رفتیم و کارت پزشکی دریافت کردیم و قرار شد پس از آن که گزارش پزشکی ام از تهران رسید، به دکترم که مشخص شده و نام او را نیز گفتند، مراجعه کنم. در بین راه خانم ماریا پرسید که شما دوست دارید در این جا شما را چگونه معرفی کنیم البته به گونه ای که برای شما در ایران مشکل ایجاد نشود. گفتم بگوئید یک رفرمیست ناراضی مسلمان. گفت خیلی عالی است ولی کلمه ناراضی ایجاد مشکل نمی کند؟ گفتم :نه، این عنوان در ایران هم پذیرفته شده است و عنوانی است عادی و دارای کمترین اثر منفی.
شام را به دعوت شهردار در شهرداری صرف کردیم. این مراسم به مناسبت حضور من در کیوسی و برای معارفه با شهردار و اعضای شورای شهر ترتیب داده شده بود.
من و روح الله و خانم ماریا به شهرداری رفتیم و در سالن عمومی ساختمان شهرداری پذیرایی شدیم. سالن و تمام ساختمان شهرداری یک موزه است و از در و دیوار آن قدمت و تاریخی بودن آشکار است. در عین حال بسیار تمیز و چشم انداز است و قدیمی بودن چندان به چشم نمی آید. از اشیای کهن عصر امپراتوری گرفته تا آثار تمدنی و هنری عصر رنسانس و قرن نوزدهم در همه جا دیده می شود. البته همه چیز کاملا باز سازی شده و تمیز و جذاب و چشم نواز و زیباهستند به گونه ای که کهنگی اساسا آزار دهنده نیست
.شهردار جوانی است حدود سی و پنج ساله. او و مسئول فرهنگی شهرداری، که دختر یا زن جوانی است، و شماری دیگر از نمایندگان مردم در شهرداری (اعضای شورای شهر) به گرمی استقبال کردند. سالن نسبتا بزرگی بود و دور آن (سه طرف آن) میز به هم پیوسته و در آن (چهار طرف) صندلی ها قرار داشتند. میز ها و صندلی ها نیز کاملا قدیمی بودند. شهردار پشت میز نشست من و خانم ماریا و مترجم و روح الله نیز در کنار او و در واقع در جایگاه هیئت رئیسه نشستیم. روشن بود که این سالن محل گردهمایی شورای شهر و در واقع پارلمان شهرداری است. شهردار خوش آمد گفت و ابراز خرسندی کرد از این که من دعوتشان را پذیرفته و به ایتالیا و کیوسی آمده ام. او گفت از آمدن شما بسیار خرسندیم و این که در این سالن که جایگاه مهمی است، از شما استقبال کرده ایم، نشانه احترام بسیار ما به شماست و امیدواریم شما در این جا راحت باشید و به کارهایتان برسید و از این جا خاطره خوشی داشته باشید و من هر کاری که برای آسایش شما لازم باشد، خواهم کرد. بعد افزود که امیدوارم شما هم افکار و ایده هایتان را با ما در میان بگذارید. او افزود: امیدواریم که شما مدت بیشتری در این جا زندگی کنید. یک دختر ایرانی به نام مهزاد، که شش سال است در شهر سی انا زندگی می کند و دانشجوست، نیز مترجم بود و او را به همین مناسبت دعوت کرده بودند. من نیز از شهرداری و بخش فرهنگی و آقای مارکو و خانم ماریا تشکر کردم که از من دعوت کردند و در این چند روز نیز نهایت همکاری و محبت را داشتند. گفتم گر چه ایرانیان با دانش و فرهنگ زیادی در ایتالیا زندگی می کنند اما امیدوارم که من نیز به عنوان یک ایرانی اهل قلم و فرهنگ بتوانم کشورم را نمایندگی کنم و در تعامل فرهنگی با این شهر از تجارب این جا هم بیاموزم و هم بیاموزانم. گفتم برای من مهم آن است که هم فرصت کافی برای مطالعات و تحقیقات داشته باشم و هم با محیط اینجا آشنا شوم و به تجارب من افزوده شود.
اشارتی هم به سوابق فرهنگی و سیاسی ایران در عصر باستان و امپراتوری اشکانی کردم. بعد ماریا نیز سخنانی گفت. سپس به پایین آمدیم و شام صرف شد. پس از آن نیم ساعتی سرپایی و ایستاده و با حضور دیگر حاضران با شهردار گفتگو شد. پرسش ها در آغاز سوی من بود و شهردار به پرسش های من جواب می داد.
گفته شد که شهردار به مدت پنج سال با رأی مستقیم مردم انتخاب می شود و برای دو بار نیز می تواند انتخاب شود. پرسیدم آیا می تواند پس از آن شهردار شهر دیگری بشود؟ گفت: از نظر قانونی اشکالی ندارد ولی در عمل چنین نمی شود، چرا که شهردار باید محلی باشد و با مشکلات و مسائل هر شهر و محیط آشنایی داشته باشد و گرنه موفق نمی شود. نمایندگان مردم نیز مانند انتخابات پارلمانی با آرای مستقیم انتخاب می شوند. البته ما در ایران «شورای شهر» می گوییم اما اینان تحت عنوان «نمایندگان» یاد می کنند نه شورای شهر. این افراد دارای مشاغل مختلف هستند و کار خود را می کنند و از نمایندگی خود نیز حقوق دریافت نمی کنند. پرسیدم بین اعضای شورای شهر و شهردار اختلاف پدید نمی آید و در صورت اختلاف چه می کنند؟ گفت با مشورت و گفتگو و بالاخره به صورت دموکراتیک اختلاف رفع می شود.
در باره تعداد اعضای نمایندگان شهرداری نیز گفته شد به تناسب جمعیت هر شهر نمایندگان متفاوت می شوند. مثلا نمایندگان شهرداری کیوسی شانزده نفرند. وقتی من گفتم که تهران دوازده میلیونی دارای پانزده نماینده در شورای شهر هستند، همه باشگفتی به هم نگاه کردند و لحظه ای شگفت زده ماندند، آنگاه همه خندیدند و حرفهای زیرگوشی شروع شد. در ایتالیا نمایندگان و شهردارها نیز اعضای احزاب سیاسی اند و به تناسب نفوذ و حاکمیت داشتن احزاب و با آرای مستقیم برگزیده می شوند و بدین ترتیب مختلف هستند اما باهم در حیطه وظایفشان همکاری می کنند. در مورد بودجه و درآمد شهرداری ها گفته شد که به طور کلی دولت فقط ده درصد بودجه شهرداری ها را می دهد و بقیه را مردم به صورتهای مختلف می پردازند. البته در جنوب ایتالیا، به دلیل عقب ماندگی اقتصادی، دولت بیشتر کمک می کند. گفته شد که درآمد مردم کیوسی بیشتر از طریق خدمات و توریسم است و شهرداری نیز از این طریق درآمد دارد. در پایان یک ظرف بزرگ سرامیک به عنوان هدیه به من داده شد که البته گفته شد (یا مترجم چنین گفت) که این ظرف مربوط به قرن شانزدهم است اما بعد معلوم شد که از صنایع دستی و هنری است که از روی یک ظرف هنری قرن شانزدهم درست شده است . تشکر کردم و گفتم که امیدوارم هنگام باز گشت ما نیز هدیه ای از ایران تقدیم کنم.
نکته قابل ذکر این که هنگام گفتگو در بخش پایانی مراسم دیدم از میان جمع خانمی با من فارسی صحبت کرد و در کار ترجمه به کمک مهزاد آمد. غیر منتظره بود که از میان جمع کسی فارسی حرف بزند. از نحوة حرف زدنش متوجه شدم که ایرانی نیست. پرسیدم شما ایتالیایی هستید؟ گفت بله. گفتم فارسی را کجا یاد گرفته اید؟ گفت شوهرم ایرانی است. آقایی کنار ایشان ایستاده بود و او را به عنوان شوهر خود معرفی کرد که ایتالیایی بود. تعارضی بین این جمله که شوهرم ایرانی است و بعد معرفی مرد ایتالیایی اش، متناقض می نمود. اما سکوت کردم و چیزی نگفتم.
از آن جا که فعلا هیچ وسیله ارتباط وجود ندارد، از اخبار ایران و جهان نیز بی اطلاع هستم و فعلا به ثبت گزارش خاطرات کیوسی دل خوش هستم.
چهارشنبه 17 مهرماه 98
یادداشت های روزانه – قسمت پنجم

Share:

More Posts

Send Us A Message