پاسخ هایی برای اندیشیدن 119- پاسخ به یک کامنت در پانوشت مقاله در باره آموزه های یوحنا دمشقی

شاره: متن زیر پاسخ به یک مطلب انتقادی و توضیحی آقای امیر خلیلی است در پانوشت مقاله اخیر منتشر شده در زیتون با عنوان «محمد، قرآن و مسلمانان در «حدیث دیگران؛ گزارش یوحنا دمسقی».
امیرخلیلی:
مرداد ۱۵, ۱۳۹۸ در ۱:۳۷ ب٫ظ
به نقل از یوحنا دمشقی :
“ آنها (اعراب ) به ما تهمت می زنند که ما بت پرست هستیم، چون ما صلیب را ستایش می کنیم و آنها ( اعراب ) از صلیب متنفر هستند. ما به آنها جواب دادیم که شما یک سنگ ( Chabatha ) را می بوسید و در آغوش می گیرید.“
They furthermore accuse us of being idolaters, because we venerate the cross, which they abominate. And we answer them: How is it, that you rub yourselves against a stone in your Chabatha and kiss and embrace it
در انجیل به واژه گبهتا ( Gabbatha ) اشاره شده، که در زبان آرامی معنی سنگ، یا صخره را می دهد و بر روی این صخره مسیح محاکمه شد . حال اسلام شناس آلمانی کرت بانگرت (Kurt Bangert) ادعا می کند سنگی ( Chabatha) که یوحنا دمشقی به آن اشاره کرده گبهتا است.
اسلام شناسان سنتی این سنگ را به قبله در مکه ترجمه کردند که در سوره ۲، ۱۴۴ به آن اشاره شده:
“ ما [به هر سو] گردانیدن رویت در آسمان را نیک مى ‏بینیم پس [باش تا] تو را به قبله‏ اى که بدان خشنود شوى برگردانیم پس روى خود را به سوى مسجدالحرام کن و هر جا بودید روى خود را به سوى آن بگردانید در حقیقت اهل کتاب نیک مى‏ دانند که این [تغییر قبله] از جانب پروردگارشان [بجا و] درست است و خدا از آنچه مى کنند غافل نیست“.
اما منظور یوحنا دمشقی از گبتها کعبه نیست بلکه سنگ، یا صخره ای است که بر روی آن مسیح محاکمه شد و عبدالملک مروان مسجد الصخره را بر روی آن ساخت. برای اعراب دوران عبدالملک مروان این سنگ در اروشلیم مقدس بود و نه کعبه در مکه. از اواسط قرن ۸ دیگر گبتها برای اعراب مقدس نبود.

پاسخ
یوسفی اشکوری:
مرداد ۱۶, ۱۳۹۸ در ۷:۵۳ ب٫ظ
با سلام و سپاس از تمام دوستانی که اظهارنظر کردن

اما در باره سخنان جناب آقای خلیلی. ضمن سپاس فراوان از ایشان چند نکته ای را تقدیم می کنم.
در باره لفظ «گبتها» در انجیل و معنای آن و همین طور در باره تفسیر «اسلام شناس آلمانی» نظری ندارم اما ملاحظاتی در باب برخی نکات نوشته جناب خلیلی:
یکم. قبله به اعتبار کعه و مسجدالحرام است و نه سنگ سیاه (هرچند حجر نیز جزئی از آن است). آیه ۱۴۴ سوره بقره نیز ربطی به حجر ندارد.
دوم. چرا و به چه دلیل می توان گفت مراد یوحنا دمشقی از «یک سنگ» حجرالاسود نیست؟ از قضا قراین نشان می دهد که مراد حجرالاسود است. زیرا او در فضای نقد مسلمانان است و چرا باید به سنگی بپردازد که ربطی به مسلمانان ندارد. مگر این که ایشان نیز معقد باشند اساسا اسلام در ادبیات یوحنا همان مسیحیت است؛ سخنی که در جای دیگر باید بررسی شود.
سوم. فرضا مراد یوحنا سنگ خاص محاکمه مسیح باشد، با چه معیاری می توان گفت عبدالملک قبه الصخره را بدان دلیل بر آن بنا نهاده است؟ آیا ارتباطی بین آن دو وجود دارد؟ اگر هم برای اعراب زمان عبدالملک و شخص خلیفه سنگ محاکمه مسیح مقدس بود باز طبیعی می نماید زیرا عربان (اعم از مسیحی و مسلمان) به مسیح باور داشتند و طبعا چنان مکانی برای آنها نیز مقدس بوده است.
چهارم. سند و دلیل و حتی قرینه معقول برای این مدعا که «برای اعراب دوران عبدالملک این سنگ در اورشلیم مقدس بود و نه کعبه و مکه . . .» چیست؟
پنجم. در باره سابقه و جنس و ماهیت حجرالاسود البته دیدگاههایی وجود دارد ولی هرچه باشد، در مبحث کنونی ما خارج از موضوع است. اما گفته اند در آن روزگار در برخی مکانهای مذهبی در حجاز و یمن سنگهایی به رنگ مختلف (حجرالابیض و یا حجرالاحمر) وجود داشته است.
با سپاس مجدد

Share:

More Posts

دنیای دیوانه / دیوانه / دیوانه

دیشب در برنامه «شصت دقیقه» تلویزیون بی بی سی فارسی مطلبی شنیدم که به راستی هنوز هم باورش سخت است. فردی تاجیک تبار اما روسی

Send Us A Message