آموزه های شریعت سنگلجی

مروری بر تاریخ اصلاح دینی در ایران معاصر – قسمت چهارم

 

درآمد

در این قسمت به زندگی و شخصیت و تفکر و آموزه های یکی دیگر از پیشگامان اصلاح دینی معاصر یعنی شریعت سنگلجی می پردازیم. این شخصیت پس از شیخ هادی نجم­آبادی دومین شخصیت از نحله نوگرایان دینی سنتی است که به آن اشاره می کنیم.

این قسمت چهار فصل خواهد داشت:

فصل اول: زندگی نامه

فصل دوم: آموزه های مهم شریعت

فصل سوم: چگونگی و چرایی خرافات در اسلام

فصل چهارم: معرفی یک کتاب و چند نکته ضروری

 

فصل اول: زندگی نامه

محمد حسن شریعت سنگلجی در سال 1271 خورشیدی در تهران زاده شده و در سال 1322 خورشیدی در تهران درگذشت.

تحصیلات را نزد پدرش شیخ حسن آغاز کرد. بعد به مدرسه میرزا زکی رفت. دوره نهایی را نزد علمای تهران مانند شیخ عبدالنبی نوری، میرزا حسن کرمانشاهی، میرزا هاشم اشکوری و شیخ فضل­الله نوری آموخت. بعد همراه برادرش علی عازم نجف شد و چهار سال نزد دو تن از فقیهان و مجتهدان نامدار یعنی آیت­الله سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی فقه و اصول فرا گرفت.

شریعت حدود دو دهه از علمای نامدار و فعال در تهران بود. فعالیت عمده او فکری، علمی و آموزشی بود. هرچند هرگز در شمار عالمان و مجتهدان درجه اول به شمار نبود ولی برخی او را «آیت الله» و حتی «آیت­الله­العظمی» خوانده اند؛ القابی که در آن زمان چندان مصطلح نبوده و بعدها به او داده شده است. نیز او را «علامه» و «مصلح کبیر» گفته اند. بی تردید شریعت تحت تأثیر تعالیم نوگرایان زمان خود از جمله شیخ هادی و اسدالله خرقانی و دیگران بوده است (در باره خرقانی جداگانه سخن خواهیم گفت). اهل قلم بود و سخن و چند اثر از او انتشار یافته است. از جمله آنها عبارت اند از:

کلید فهم قرآن

توحید عبادت

البته از کتاب «اسلام و رجعت» نیز یاد کرده اند ولی به احتمال زیاد این کتاب اثر یکی از شاگردان ایشان یعنی عبدالوهاب فرید تنکابنی است ولی به هر حال به نام هردو شهرت دارد. به دلیل اهمیت کتاب فرید تنکابنی، جداگانه به آن می پردازیم.

اما مهم ترین آنها همان کتاب «کلید فهم قرآن» است.

شریعت سنگلجی یکی از چند مصلح دینی و اجتماعی معاصر در عصر رضاشاه است. افراد زیادی در تهران و در سراسر ایران مستقیم و غیر مستقیم تحت تأثیر افکار و آموزه های وی بوده اند. گرچه مکتب اصلاحی و آموزشی شریعت سنگلجی در تداوم کار شیخ هادی نجم­آبادی بوده ولی احتمالا مکتب شریعت اثرگذارتر از شیخ هادی بوده است. شاید یک دلیل آن فراهم تر بودن زمینه های اجتماعی مکتب شریعت از زمان شیخ هادی بوده است.

ظاهرا شریعت چندان به نهادسازی برای ترویج افکار خود توجه نداشته ولی او نهادی به نام «دارالتبلیغ رواق» در تهران بنیاد نهاده بود که پس از او به دست وارثانش اداره می شده است.

 

فصل دوم: آموزه های مهم شریعت

می توان اصول فکری و آموزشی شریعت را همان اصول فکری شیخ هادی دانست (همان گونه مصلحان بعدی نیز در اصول مهم با آن دو اشتراک نظر داشته و دارند) با این حال پنج اندیشه و عمل شریعت برجسته اند:

یکم: وحی و قرآن

شریعت از باورمندان و در واقع از پیشگامان شعار «بازگشت به قرآن» بوده است. چنان که پیش از این گفته شد، این اندیشه در آغاز به وسیله سید جمال­الدین اسدآبادی به صورت یک شعار محوری مطرح شده و بعد حامیان جدی یافته است.

بد نیست چند جمله ای از سید جمال در کتاب «مقالات جمالیه» در این باب نقل شود. او به صورت جدلی مورد علاقه اش می پرسد: «آیا آیات محکمات (قرآن) به زبان دیگر است که ما نباید بفهمیم؟ آیا خداوند به رمز صحبت کرده و خلق را از هدایت به قرآن منع فرموده؟ یا اشارات و کنایاتی است که ما ادراک نمی کنیم؟ آیا به زبان عجیب و غریب است که جز پیغمبر کسی نمی فهمد؟ استغرالله! قرآن کتاب خداست که برای راهنمایی و هدایت فرستاده و به زبان عربی ساده بنیان فرموده. آنچه خلق را به کار آید در معاد و معاش لازم باشد. و در او ذکر نموده، شفای درد گمراهی و درمان مرض نادانی که هدی و شفاء لما فی الصدور».

این چند جمله در مقدمه کتاب «کلید فهم قرآن» به روشنی محوریت قرآن در دستگاه فکری و دینی و اصلاحی شریعت حکایت می کند: «مطالعه قرآن مرا متنبه و آگاه نمود که باید در کتاب خدا تدبّر کرد زیرا فهم دین و عمل به شریعت سیدالمرسلین، موکول است بر تدبّر در آیات قرآنی، و قرآن کتابی است فلسفی و اجتماعی و اخلاقی و حقوقی و نباید به صرف خواندن ظاهر آن قناعت کرد. پس از تدبّر در قرآن به حول و قوه الهی زنجیر تقالید را پاره کرده، پرده تعصبات و موهومات را دریدم و بارگران خرافات را از دوش انداختم».

دوم: توحید و شرک

دومین محور اندیشه های شریعت توحید و تأکید اصولی بر بنیاد یگانگی خداوند در تمام ابعاد آن است. این سراندیشه در کتاب «توحید عبادت» توضیح داده شده است. جان کلام آن است که خداوند به عنوان آفریدگار هستی در آفرینش خود یگانه و بی انباز است و در مدیریت هستی نیز تنها و یگانه است. بندگان او نیز باید او را یگانه بدانند و فقط او را ستایش و نیایش کنند و او را منحصرا بپرستند. این نوع توحید را توحید عبادت گویند. «شرک» و انواع آن در تقابل با توحید و یگانه پرستی است که به عنوان نقیض توحید به همان اندازه اهمیت دارد.

برخی از تعابیر و عناوین ایشان در کتاب «توحید عبادت» چنین است:

قطب وحی قرآن توحید در عبادت است

توحید ربوبیت و توحید الوهیت

توحید در علم و گفتار

توحید در عمل و اراده

عبودیت دو گونه است: عبودیت عام و عبودیت خاص

شرک بر دو نوع است: شرک اکبر و شرک اصغر (شرک اکبر شریک قایل شدن برای خداوند در عبادت است و شرک اصغر توسل به انواع خرافات و واسطه هاست که به زودی گفته خواهد شد).

در هرحال انگیزه طرح یکتاپرستی و خداپرستی ناب و اصیل و پیراسته از هر نوع شرک و خرافه است.

سوم: عقل و خرافه

سومین محور آموزه های اصلاحی شریعت حجیت عقل و احتراز از هر نوع خرافه است که عمدتا ذیل عنوان شرک یاد می شود. در واقع دو معیار وحی و عقل معیار تشخیص درست و نادرست باورهای دینی و اسلامی و شیعی شمرده می شوند که البته سنت معتبر نبوی نیز به عنوان یک معیار تکمیلی معتبر است و همواره مورد تأکید قرار می گیرد.

خرافات در اندیشه شریعت ذیل همان عنوان «شرک اصغر» تعریف می شود. برخی عناوین مصداق خرافات در کتاب توحید عبادت چنین اند:

پوشیدن حلقه یا انگشتر یا نخ و امثال آنها برای رفع بلا و یا دفع بلا، تبرّک به درخت و یا سنگ و مانند آنها، ذبح و قربانی برای غیر خدا، نذر برای غیر خدا، دعا و استغاثه برای غیر خدا، تنجیم [باور به نقش ستارگان در زندگی آدمیان]، تطیُّر و تشأم، تشأم به عطسه (البته تفأل مستحسن هم هست)، غلو در باره انبیاء و صالحین، نفی واسطه گری و شفاعت (البته نوعی شفاعت مشروط وجود دارد)، پرستش مردگان، قبر پرستی، سنگ پرستی، درخت پرستی، سعد و نحس اوقات، طلسم و . . .

چهارم: صلای بازگشت به اسلام عقلانی و بدون خرافه

شریعت در پایان کتاب «توحید عبادت» فراخوان و دعوت اصلاحی خود را چنین بازمی گوید:

«. . . ای مسلمانان چشم باز کنید و از خواب غفلت بیدار شوید! دین حقیقی اسلام را بشناسید، و میان حق و باطل فرق دهید، تا اسلام از میان نرود و به رونق نخستینش بازگردد. چرا مردم از دین خارج نشوند؟ دینی که پر از موهومات و خرافات شده و از آن جز نامی نمانده است؟ مردم از چه راه وارد حقیقت شوند؟ با این شیادان و راهزنانی که در اسلام هست و خود بزرگترین حامی و مروج خرافاتند، مردم به چه وسیله آشنا به حقایق دین و شریعت سیدالمرسلین گردند؟ راه نجات پناه بردن به کتاب خدا و سنت ختمی مرتبت است. اگر مسلمانان این دو مشعل نورانی در دست بگیرند، در این بیابان ظلمانی می توانند طی منازل کرده به سعادت برسند، و گرنه گرفتار غولان و شیادان خواهند شد و عاقبت هلاک خواهند گردید».

پنجم: نقد و نفی نهاد علما و چیرگی بلامنازع روحانیان

شریعت نیز مانند شیخ هادی و دیگر مصلحان در هر دو جریان اصلاح دینی معاصر، نه تنها مدافع علما نبوده بلکه از منتقدان جدی این طایفه بوده است. نقادی های تند او به رهبران دینی یهود و نصارا و بیشتر علمای اسلامی و نیز به رهبران فکری صوفیانه و به اصطلاح عرفانی در جای جای گفتارهای او به روشنی عیان است. راهزنان و شیادانی که عامل ترویج خرافات اند جز عالمان و مبلغان رسمی کسان دیگری نیستند. وی راه رهایی از خرافات دینی را رهایی از آموزه ها و افسون های روحانیان می داند. دلیل مخالفت های گسترده علما با این عالم دینی نیز دقیقا به همین رویکرد انتقادی وی باز می گردد.

خود در مقدمه کتاب «کلید فهم قرآن» به این نکته تصریح کرده است:

«. . . و جهت دیگر دشمنی اقران و ابناء زمان (با من) این بود که خداوند متعال مرا هدایت به شناختن دین فرمود، دیدم در دین خرافاتی پیدا شده است و به قرآن اباطیل و موهوماتی نسبت می دهند و در جامعه ما به جای دین اسلام از ادیان باطله و خرافات امم خالیه اصولی و احکامی جایگزین شده است  که امتیاز میان اسلام و خرافات داده نمی شود هزار گونه شرک و بت­پرستی به اسم دین توحید رونق پیدا کرده و هزار قسم بدعت و خرافات به نام سنت پیغمبر رایج شده است و اگر مسلمین به همین طریق پیش بروند و امتیاز میان حقیقت و مجاز داده نمی شود، هیچ عاقل درس خوانده ای در دین نمی ماند». در واقع، به زعم شریعت، فراموش کردن قرآن، سرمنشاء غلوها و خرافات بوده و هست.

 

فصل سوم: چگونگی و چرایی پیدایی خرافات در اسلام

این که چگونه و چرا در اسلام ناب و خالص اولیه انبوه خرافات مخالف وحی و عقل پیدا شد، شریعت در همان کتاب «توحید عبادت» شرحی آورده است. اساس دعوی ایشان آن است که چون دشمنان اسلام و منافقان در برابر اسلام و حکومت اسلام شکست خوردند و نتوانستند با شمشیر مقابله کنند، ناگزیر در زیر پوست اسلام خزیده و افکار فاسد و شرک آلود خود را به نام اسلام رواج دادند. بیشترین تأکید ایشان روی عبدالله­بن ابی و کعب­الاحبار و به طور کلی جریان یهود است. اینان تلاش کردند اسلام را به صورت نامعقولی جلوه دهند تا مردم از آنها بیزار شوند. اسلام دین عقل و منطق و فطرت بود. اسلام دین فضیلت و توحید و اخلاق بود. اسلام دین علم و عمل صالح بود. اسلام شریعت انسانیت بود. به بشریت حریت نفس و علم و عقل داد. اسلام قایل به واسطه میان خلق و خالق نبود. اسلام تقلید کورکورانه را حرام کرد. اسلام عمل به ظن را نهی فرمود. در مقابل هر مقصد اسلام حدیثی چند برخلاف آن ساختند. یک رشته از مقالات یهود و نصارا و صابئین و مجوس وارد اسلام گردید. در نتیجه امتیاز جوهری اسلام از میان رفت. یهود و نصارا احبار و رهبان را رب گرفتند و مسلمانان نیز ولی و مرشد را رب گرفتند.

گفتنی است که در این گزارش عبارات غالبا عین جملات مورد استفاده در متن کتاب است.

 

فصل چهارم: معرفی یک کتاب و چند نکته ضروری

در باره شریعت سنگلجی و افکار و آرای او بسیار گفته و نوشته اند؛ شماری در تأیید و دفاع از او، شماری در مخالفت و رد افکار وی، و البته شماری (بیشتر در دوران اخیر) به انگیزه شناخت و تحلیل و تفسیر علمی بیطرفانه شخصیت و اندیشه های شریعت سنگلجی نوشته اند.

طبق اطلاع یکی از معتبرترین آثاری که اخیرا در باب شریعت و افکار وی نوشته شده کتابی است از آقای علی رهنما به زبان انگلیسی که در سال 2015 در اروپا منتشر شده است. در معرفی این کتاب مقاله ای با عنوان «شریعت سنگلجی و اصلاح دینی» به قلم جویا آروین در اردیبهشت 1396 در سایت زمانه انتشار یافته که حاوی اطلاعات مفیدی است. عنوان کتاب به پارسی چنین است: «اصلاحات شیعی در ایران: زندگی و دیدگاه کلامی شریعت سنگلجی».

در این کتاب در باره تأثیرپذیری شریعت از آموزه های پروتستانی و وهابیت و نیز برخی مصلحان عرب سخن رفته است. در مورد نخست گفته شده هیچ شاهد و قرینه ای که نشان دهد از افکار کسانی چون لوتر و دیگر مصلحان مسیحی اطلاع داشته وجود ندارد ولی محتمل است که وی از طریق آشنایی با برخی مصلحان عرب به طور غیر مستقیم آشنا شده باشد. شریعت بارها به افکار و آثار کسانی چون محمد عبده و رشیدرضا ارجاع داده است.

اما در مورد اثرپذیری شریعت از اندیشه های کسی چون محمدبن عبدالوهاب سخن بسیار گفته شده و به گمانم این اثرپذیری در کسانی چون شیخ هادی نجم آبادی و شریعت و دیگرانی از این دست در جهان شیعی و ایران قطعی می نماید ولی علی رهنما در تحقیق خود به نکته مهم و درستی اشاره می کند که حائز اهمیت است. او می گوید شاید شریعت تحت تأثیر افکار ابن عبدالوهاب بوده و حتی گفته شده کتاب «توحید عبادت» او چکیده «کتاب التوحید» ابن عبدالوهاب است ولی «جزم گرایی، فرقه گرایی، خشونت و سختگیری که در آموزه های محمدبن عبدالوهاب و در اعمال پیروانش دیده می شود در هیچ یک از آثار سنگلجی دیده نمی شود». باز به گفته این محقق، محمدبن عبدالوهاب عموم مسلمانان سنی و شیعی را تکفیر می کرد و از این رو جهاد علیه آنان را جایز و گاه واجب می دانست. اما در آموزه های شریعت هرگز چنین نبوده است. او تفاوت های میان تشیع و تسنن و نیز میان اهل کتاب و مسلمانان را به حداقل رساند تا وحدت جوهری ادیان را تقویت کند. اسلام ابن عبدالوهاب اسلامی بود قاطع و جزمی و بدون چون و چرا اطاعت می طلبید ولی اسلام شریعت اسلامی بود مداراگر که می خواست زیست مادی و معنوی مسلمانان را از طریق دعوت و تبیین و آموزش ارتقا دهد. شریعت مطلقا اجبار و اعمال زور را در قبول و رد دین مردود می دانست. محمدبن عبدالوهاب بر این عقیده بود کسانی که باورمند به اسلام بوده اند باید اثبات کنند که مسلمانان واقعی هستند تا بتوانند در حلقه مسلمانان باقی بمانند. نتیجه آن که در نظر محمدبن عبوالوهاب مسلمانان واقعی همان وهابیانند و دیگران چه شیعه و چه سنی اگر توبه نکنند جان و مالشان مباح خواهد بود. این تفاوت مهمی است که عموما در انتساب جریان اصلاح شیعی ایرانی به جریان وهابیت سنی بدان توجه نمی کنند.

نکته قابل ذکر دیگر این است که رهنما در کتاب خود مقایسه ای کرده بین احمد کسروی با شریعت سنگلجی و تفاوت ها و تعارضات آن دو را بر شمرده است. طبق تحقیق این محقق، به رغم این که کسروی در خرده گیری هایش  در مورد اسلام و تشیع با کسانی چون شریعت همراه و همدل بود، اما به شدت با اندیشه های شریعت مخالف بود و بر آنها می تاخت. زیرا کسروی اساس اسلام و تشیع را اصلاح پذیر نمی دانست. از این رو، به گمان او، کار شریعت در نهایت عامل بقا و دوام و قوام اسلام است. به طور کلی کسروی معتقد بود مصلحانی چون سید جمال­الدین و عبده، به رغم نقدهایی بر مذهب و دین، هدفی جز تقویت دین نداشته اند.

در هرحال طبق تحلیل رهنما، شریعت معتقد بود اگر مذهب شیعه بازسازی شود، مانع پیشرفت نخواهد بود.

این نیز گفتنی است که گرچه جریان اصلاح دینی کسانی چون شریعت مستقیما به مسائل سیاسی داخلی و یا استعمار خارجی نمی­پرداختند ولی در عمل و غالبا غیر مستقیم به این نوع امور نیز توجه داشتند. از این رو به گفته درست علی رهنما، یکی از اهداف جنبش قرآنی، ایجاد وحدت بین مسلمانان و نیز همبستگی تمام مسلمانان در برابر استعمار بوده است.

لازم به ذکر است که نقد و بررسی افکار شریعت (و مانند ایشان) را در جای دیگری پی خواهیم گرفت.

 

 

 

 

 

 

Share:

More Posts

Send Us A Message